شبکـــه‌ی تارعنکـــبوتـــی رنگــین به روایت ســـاســـان م. ک. عــــاصـــی


۱۳۸۴ فروردین ۳, چهارشنبه

مانيفست رفرافمينيسم

به نام انسان و آزادی

مانیفست

رفرافمینیسم

رفراندوم چیست؟

رفراندوم یا همه پرسی ،

رای گیری مستقیم از همه ی اعضای تشکیل دهنده ی یک سازمان یا جامعه برای رد یا تصویب سیاستی که رهبران یا نمایندگان پیشنهاد کرده اند ، است .

هدف همه پرسی پرهیز از قانونگذاری به زیان اکثریت جامعه است ...

دو گونه همه پرسی وجود دارد : اختیاری و اجباری .

همه پرسی اجباری معمولا برای تصویب قانون اساسی یا متمم آنست. این قاعده ممکن است در مورد بعضی از قانونگذاریهای عادی نیز ، مطابق پیش بینی های قانون اساسی ، به کار بسته شود ؛ ...

در همه پرسی اختیاری نمایندگان مجلس ممکن است با رای اکثریت قاطع مسئله ای را به رای عمومی واگذارند و یا دولت ، در غیاب مجلس و یا به رغم آن ، موضوعی را به رای عمومی بگذارد.

امکان دیگر همه پرسی با درخواست همگانی است . بدین صورت که اگر مجلس به میل خود موضوعی را به همه پرسی نگذارد ، کسانی از مردم که صلاحیت رای دادن دارند ، ممکن است درخواستی را امضا کنند که موضوع به رای عمومی گذاشته شود . شمار لازم برای این درخواست ، برحسب قوانین کشورها ، از 5 تا 15 درصد مجموع رای دهندگان در آخرین انتخابات است .

( بر گرفته از " دانشنامه سیاسی " گرد آوری و تالیف " داریوش آشوری – انتشارات مروارید – چاپ نهم 1382 – صفحه 327 )

جنبش رفراندوم در ایران چه هدفی دارد؟

تغییر ریشه ای قانون اساسی ایران و نه باز نویسی ، بلکه نوشتن یک قانون اساسی جدید بر پایه اعلامیه جهانی حقوق بشر و بر اساس نیازهای مردم ، برای رفع هر گونه تبعیض و نابرابری در جامعه و ایجاد جامعه ای امن و آسوده که حقوق حقه انسان را محترم می شمارد .

تغییر قانون اساسی تنها در پی یک همه پرسی امکان پذیر است .

و تنها در پی حذف قانون اساسی موجود و تهیه و تدوین قانون اساسی جدید و با محتوای عادلانه و انسانی است که می توانیم گامی عاقلانه و از سر آگاهی و بدون پرداخت هزینه های غیر قابل جبران و سنگین در راه رسیدن به یک آزادی اجتماعی و انسانی برداریم.

چرا قانون اساسی ایران نیاز به تغییر ریشه ای دارد؟

در ابتدا نگاهی می اندازیم به چند خط آغازین اعلامیه جهانی حقوق بشر :

(( از آنجا که شناسایی حیثیت ذاتی کلیه اعضای خانواده بشری و حقوق یکسان و انتقال ناپذیر آنان اساس آزادی و عدالت و صلح را در بشر تشکیل می دهد ،

از آنجا که عدم شناسایی و تحقیر حقوق بشر منتهی به اعمال وحشیانه ای گردیده است که روح بشریت را به عصیان واداشته و ظهور دنیایی که در آن افراد بشر در بیان و عقیده آزاد و از ترس و فقر فارغ باشند به عنوان بالاترین آمال بشر اعلام شده است ... ))

در همین نگاه گذرا به پیش شرح اعلامیه جهانی حقوق بشر ، تنها چیزی که نصیب ما ایرانیان می شود ، حیرت است . چرا که امروزه واژه هایی چون آزادی بیان و عقیده برای ما مردم ایران واژه هایی رویا گونند و ترس و فقر در رگ ریشه مان جا خوش کرده است.

جامعه ایرانی که قرنها تاریخ پر افتخار خود را بر دست داشته و فریاد تمدن کهن و همدلی و همراهی اجتماعی را در اعصار گذشته خود سر می داده ، امروز تنها چیزی را که نمی تواند در مخیله خود بگنجاند ، عدالت و صلح و آرامش است.

هر عضو یک جامعه برای داشتن آرامش و امنیت و عدالت ، چشم به حمایت قانون جامعه اش دارد .

اما قانون اساسی ایران ، نه تنها عاملی برای ایجاد امنیت و آسایش مردمی نیست ، بلکه خود تهدیدی است برای آرامش و امنیت و عدالت ...

قانون اساسی ایران که ریشه اش از تفکرات هزاران سال پیش آب می خورد و ساختمانش بر پایه قوانینی بنا نهاده شده که قرنها پیش برای مردمانی عقب مانده که دختران خود را زنده به گور می کرده اند ، امروز نه یک حامی ، بلکه یک آسیب رسان است .

قانون اساسی ایران تنها می تواند حامی محور قدرت و نزدیکان به محور قدرت باشد باشد و اساسش بر تبعیض و خفقان است .

و تنها با نگاهی به عملکرد مراجع قانونی کشور و نیز نقاط اعمال قانون ، می توانیم قدرت سرکوبگر و ضد بشری نهفته در قانون اساسی موجود را دریابیم.

قانون اساسی موجود سرشار است از قوانین کهنه و ضد انسانی و نیز سرشارست از تبعیض و بزرگترین و خطرناکترین اسلحه بر ضد آزادی و امنیت و آرامش است .

حال مردمی که خود چندین سال پیش به این قانون رای مثبت داده اند ، در پی آگاهی نوینی که به دست آورده اند و در پی آشنایی بیشترشان با حقوق انسانی خود و نیز در پی تحمل فشارهای غیر انسانی که بر آنها توسط سود برندگان از این قانون وارد شده است ، بر اساس حقوق مشخص و حقه اجتماعی و انسانی خود ، می خواهند تغییراتی اساسی به نفع حقوق انسانی خود پدید آورند ؛ و قانون اساسی دیگری ، نه به نفع محورهای قدرت ، بلکه به نفع انسان و آسایش و امنیت و برابری اجتماعی داشته باشند .

هدف جنبش رفراندوم ، نظم دادن به این حرکت مردمی است برای مقابله با شرایط موجود و نیز مقابله با سودجویی مستبدان و استثمار گران داخلی و خارجی ، تا بار دیگر جامعه ایرانی در دام فرصت طلبی قدرتمندان ضد انسان نیفتد.

هدف این جنبش ایجاد قانون اساسی نوین و انسانی و ایرانی است بر پایه اعلامیه جهانی حقوق بشر و بر اساس نیازهای مردم ، برای رفع هر گونه تبعیض و نابرابری در جامعه و ایجاد جامعه ای امن و آسوده که حقوق حقه انسان را محترم می شمارد .

رفرافمینیسم چیست و چه طلب می کند؟

واژه " رفرافمینیسم " که توسط خانم پروین اردلان طرح و پیشنهاد شده ، از ترکیب لغات رفراندوم و فمینیسم به دست آمده است .

رفرامینیسم خواستار آن است که هدایت جنبش رفراندوم را جنبش فمینیست ( جنبش زنان ) بر عهده گیرد .

رفرامینیسم ، حرکتی است بیرون آمده از دل فمینیسم که هدفش هدایت و نظم دادن به جنبش رفراندوم است و این حرکت تا زمان تحقق خواسته های جنبش رفراندوم و به دست آوردن قاون اساسی نوینی بر بر پایه اعلامیه جهانی حقوق بشر و بر اساس نیازهای مردم ، که مدافع و عامل رفع و حذف هر گونه تبعیض و نابرابری در جامعه باشد و نیز موجب ایجاد جامعه ای امن و آسوده که حقوق حقه انسان را محترم بشمارد، با تمام توان و نیرو و امید ، ادامه خواهد داشت.

پیشنهاد جنبش رفراندوم گرچه توسط جنبش دانشجویی مطرح شد ، اما اعتقاد ما بر این است که جنبش دانشجویی در اصل این طرح را از جنبش زنان وام گرفته است .

دلایل این امر را خانم نوشین احمدی خراسانی در سخنرانی خود که به مناسبت روز جهانی زن در روز شانزدهم اسفند هزار و سیصد و هشتاد و سه در دانشگاه پلی تکنیک برگزار شد ، به خوبی شرح دادند.

بخشهایی از سخنان ایشان را به عنوان دلیل در اینجا می آوریم :

(( هرچند اين طرح از سوي بخش پيشرو جنبش دانشجويي مطرح شده اما به نظرم اين طرح در واقع متعلق به جنبش زنان است. يعني ميخواهم ادعا كنم كه جنبش دانشجويي اين ايده را از جنبش زنان الهام گرفته است. براي همين معتقدم بايد اين طرح به بانيان اصلي آن يعني جنبش زنان بازگردد. من اين حرف را به استناد هزينههاي سنگين، به استناد هزاران كتاب و صدها هزار مقالهاي كه طي صد سال گذشته (از دوران مشروطه تاكنون) توسط زنان نوشته شده، بيان ميكنم. ...

بحث همهپرسي براي قانون اساسي به نظر من اساسا بحث سياسي نيست و در حوزهي بحث ساختار قانوني (رژيم حقوقي) قرار دارد كه اتفاقا بيش از يك قرن است زنان ايران روي آن كار كردهاند و شايد تنها نيروهاي منتقد ساختارهاي حقوقي تاكنون زنان بودهاند. هيچ نيروي سياسي و اجتماعي ديگر مانند جنبش زنان بر نقد رژيم حقوقي و تصلب آن و براي تغيير و اصلاح آن تلاش نكرده است.
نكته قابل توجه اين است كه در طول تاريخ معاصر اين اولين
بار است كه تغيير قانون به اصليترين خواستهي جنبش دموكراسيخواهي در مملكت ما تبديل شده است و از اينرو بهنظر ميرسد اولينبار است كه جنبش دموكراسيخواهي به خواستههاي هميشگي جنبش زنان نزديك شده است...

از وقتي قانون در ايران مدون شد و روابط انسانها و گروههاي اجتماعي و رابطه دولت با شهروندان بر مبناي قانون شكل گرفت، جنبش زنان از همان ابتدا، خواستهي تغيير قانون را مطرح كرده است. در واقع همان زمان كه در قانون اساسي مشروطيت زنان را از حق راي محروم كردند، حركت زنان حول محور تغيير و اصلاح قانون شروع شد تا هم اكنون كه ما نيز بعد از چند نسل هنوز به خواستههاي قانوني و عادلانه خود نرسيدهايم... ))

و حالا فمینیست ها می خواهند ایده خود را دوباره در دست بگیرند و به سود تمام اعضای جامعه ایرانی آن را هدایت کنند .

چرا که مردان در دوره های مختلف انقلابی در ایران ثابت کرده اند که به محض پیروزی ، همراهان خود را ، یعنی زنان را فراموش می کنند و چشم خود را بر حقوق پایمال شده آنها می بندند .

و با این کار ، آسیب بزرگی به نیمی از اعضای جامعه زده اند .

به همین علت ، فمینیستها به عنوان مدافعان حقوق زنان ، می خواهند این بار خود هدایت این حرکت اجتماعی را به عهده بگیرند .

پس رفرا فمینیسم ، تجلی و ادامه یک حرکت قانونی و اجتماعی زنان است ، برای تحقق بخشیدن به خواست همه پرسی درباره قانون اساسی و نیز ایجاد تغییرات اساسی و ریشه ای در قانون ؛ و تهیه و تدوین قانونی بر اساس خواستها و نیازهای تمام اعضای جامعه ، نه تنها بر اساس خواست های نیمی از اعضا ...

چرا باید جنبش رفراندوم را رفرافمینیستها هدایت کنند؟

همیشه اقلیت ها در هر جامعه ای تحت ستم بوده اند.

معمولا اکثریت هر جامعه به خاطر توان کمی خود می تواند بر اقلیت آن جامعه فشار وارد آورد.

با این حال ... زنان تنها اکثریت مورد ظلم جهان را تشکیل می دهند.

با این که تقریبا ( بیش یا کم ) نیمی از جمعیت بشری را زنان تشکیل می دهند ، باز هم حتی در مترقی ترین جوامع ، بیشترین فشارها بر زنان وارد می آید .

چه رسد به جامعه ما ، که زنان نه تنها از سوی قانون ، بلکه از سوی فرهنگ ملی و بومی ، خانواده ، سنت ، دین و... مورد ظلم قرار گرفته اند و حقشان پایمال شده است.

برای احقاق حقوق اقلیتهای به حاشیه رانده شده باید مبارزه کرد. و برای فروریزاندن محورها و ساختارهای قدرت نیز باید مبارزه کرد. چرا که همین محورها ، باعث پدید آمدن حاشیه ها می شوند.

ساختارهای قدرت ، ساختارهایی مردانه اند.

تمامیت طلب ، زورگو ، سودجو ( به معنای منفی ) ، متجاوز به حقوق به حاشیه رانده شدگان ، سرکوب گر و نا صادق ...

در کنار پدید آمدن هر ساختار قدرتی ، بخشی که اهدافش با آن هماهنگ نیست و یا قدرتمند بودن آن در تضاد با سودجویی ساختار قدرت است به حاشیه رانده می شود.

اقلیتها یکی از همین به حاشیه رانده شدگان هستند.

و در تمام اقلیتهای جوامع و در تمام بخشهای به حاشیه رانده شده ، زنان نیز حضور دارند. ( و متاسفانه در این موقعیت از دو سو مورد ظلم قرار می گیرند.)

دیگر این که ...

زنان به خاطر امتیاز مادر بودن و توان خلق یک انسان ، نه تنها با نابودی انسانها مخالفند و طبعا با جنگ نیز مخالف ، بلکه طرفدار حقوق کودکان نیز هستند.

با در نظر گرفتن تمام اینها دو نکته بر ما روشن می شود:

اول اینکه مبارزه زنان برای احقاق حقوق خود و مخالفت آنها با سیستم های مرد سالارانه ، تنها مبارزه ای ضد مرد سالاری نیست ... بلکه مبارزه ای است بر ضد ساختارهای مردانه قدرت ...

مبارزه ای است بر ضد محورهای قدرت ...

این مبارزه فقط بر ضد قوانین زن ستیز نیست ... بلکه مبارزه ایست بر ضد قوانین انسان ستیز... چرا که مبارزه بر علیه جنگ ، فقر ، بیماری ، و مبارزه برای ساختن دنیایی بهتر برای انسان است.

و دوم : زنان تنها اکثریت مورد ظلم هستند.

پس به حکم در اکثریت قرار داشتنشان ، با نیازهای بخشهای مختلف جامعه آشنا هستند.

و دردهای آنها را هم می شناسند. چون نه تنها به عنوان یک زن تحت فشار قرار دارند بلکه به عنوان یک عضو اقلیت به حاشیه رانده شده نیز از بسیاری از حقوق محروم شده اند.

پس اگر جنبش زنان ، جنبش رفراندوم را هدایت کند ، نه تنها با یک تیر چند نشان زده است ( به خاطر ضد جنگ ــ فقر ــ بیماری و طرفدار حقوق کودکان بودن و نیز عضویت در جوامع اقلیت و ... )

بلکه به خاطر پیشینه مثبت تاریخی حضور زن در جامعه (که همیشه سرشار از صداقت بوده و همیشه به عنوان حامی اصلی خانواده و جامعه شناخته شده ) می تواند اعتماد بیشتری را در توده های مردمی پدید آورد.

و نکته آخر اینکه : اگر باز هم مردان بخواهند در این حرکت پرچم دار باشند ، دور از انتظار نیست که باز هم در لحظه پیروزی همراهان خودشان را فراموش کنند و باز هم در چاله نادانی دیگری بیافتند ...

هدایت جنبش رفراندوم توسط رفرا فمینستها ، می تواند یک راه مطمئن باشد برای رسیدن به مقصدی بهتر و ساختن آینده ای نیکوتر و داشتن قوانینی عادلانه تر ...

باید بپذیریم که زنان صادق ترند .

ساسان . م . ک . عاصی

28 اسفندماه سال یکهزار و سیصد و هشتاد و سه

Comments




واهمه بی جا از فمینیسم

بخشی از متن گفتگو :

«من هميشه اين را مطرح می کنم که اتفاقا آقايان اگر واقعا بدانند فمينيسم چيست خود آنها از زنها بيشتر فمينيست می شوند. برای اينکه اين تقسيم برابر و اين رابطه ی برابر، هم به نفع خانمها هست و هم بسياری از قيودی که روی دست و پای خود آقايان را نيز بسته است، برمیدارد.»

Comments


۱۳۸۴ فروردین ۲, سه‌شنبه

يه ذره هم گوش کنيم

داشتم مطلبی می نوشتم ... برای اشاره به جمله ای ، رفتم سراغ دفترچه یادداشتهایم ... می خواستم جمله ای را که استاد مهدی اخوان ثالث درباره شعر گفته بودند را در نوشته ام بیاورم ...

وقتی صفحه ای را که به دنبالش بودم باز کردم ، چشمم خورد به چند جمله جالب دیگری که در همان صفحه یادداشت کرده بودم ... اتفاق جالبی بود .

تصمیم گرفتم به جای مطلبی که داشتم می نوشتم ، همین چند جمله را بازنویسی کنم ...

مهدی اخوان ثالث ( مصاحبه در نوار کاست " درخت معرفت " ) :

شعر محصول بی تابی انسان است ، در لحظاتی که در پرتو شعور نبوت قرار می گیرد .

سالوینی ــ دموکرات ایتالیایی ــ ( از متن مرگ تصادفی یک آنارشیست ــ داریو فو ):

نا آگاهی گسترده در مورد حوادث جاری ، حامی اصلی بی عدالتی است .

کورت ونه گات جونیور ( اسلپ استیک ) :

عشق به نظر چیز مهمی نمی رسد .

چه چیزی مهم به نظر می رسد ؟ معامله صادقانه با سرنوشت .

( راستی ! گرچه دلم نمی خواهد روی حرف محبوب ادبی ام حرف بیاورم ... اما ... عشق تنها چیزیه که می شه به خاطرش زندگی کرد . )

حیفم می آید همین جا تمامش کنم ... چند جمله جالب در صفحات دیگر پیدا کردم ...

غلامحسین ساعدی ( نمایشنامه باران ) :

دروغ چیزی نیست که بشه باورش نکرد .

کورت ونه گات جونیور ( اسلپ استیک ):

زندگی می تواند عاری از رنج باشد ، به شرط اینکه آرامش کافی باشد تا بتوانیم کم و بیش یک دو جین تشریفات را همین طور یکریز تکرار کنیم .

و این شعر هم از " خیام " همیشه جاوید :

مائیم که اصل شادی و کان غمیم

سرمایه دادیم و نهاد ستمیم

پستیم و بلندیم و کمالیم و کميم

آئينه زنگخورده و جام جميم

Comments


۱۳۸۳ اسفند ۳۰, یکشنبه

روز نو

خب !

(( سال هشتاد و سه دارد با تمام خوبیها و بدیهایش پایان می گیرد و جای خود را به روزی نو می دهد تا ما بدانیم که خلقت بی دلیل نبوده و خداوندگاری بوده که ما را بیافریند و به ما یاد بدهد برای یک لقمه نان باید سه ساعت گریه کنیم و قول داده که چوب هم در آستینمان کردند ، اگر دولا راست شدنمان فراموش نشود ، در دنیایی دیگر قیر مذاب در ماتحت ظالمان بریزد به شرطی که هم قیر باشد و هم قیف و هم مسئول ... به همین علت ما باید شکر او را به جای آوریم و از هم میهنان هموطنمان ماچ بستانیم و فراموش نکینم که در شب آخر سال کمی به خوبیها و بدیهایمان فکر کنیم و به هر صورتی که شده سعی کنیم سال آینده مردمانی پفیوزتر باشیم و سعی کنیم در سایه ایمان به پروردگار هر چه بیشتر چوب در آستین همشهریان بکنیم و تا آنجا که می شود به حرفهای آقا گوش بدهیم و قبل از خوب هم مسواک و دعا فراموشمان نشود که برای مزاج خوب است . ))

بله ... دیدم ظاهرا سال دارد پایان می گیرد و همه دارند تبریک می گویند و تهنیت می شوند ، ترسیدم جا بمانم از قافله ، من هم تبریکات خودم را برای این عید سعید باستانی تقدیم حضور شما کردم.

عجبا ! عید سعید باستانی ! کلمه عربی دیگری نبود بپرد وسط؟ حتما در کتب آسمانی هم اشاره ای شده به این عید سعید باستانی ... چون تا آنجا که من شنیده ام ، اتفاقی نیست که در کتب پیشگویی نشده باشد . ( حتی خبر خال برداری پسر آقای خولیو )

عید سعید باستانی ... یا همان نوروز خودمان ... یا به قول بعضی ها " ایام نوروز " !!!

نمی گویم هر چه کلمه عربی است را دور بیاندازیم . نه! بعضی هایش اتفاقا جالب است . بخشی از زبانمان شده دیگر ... اصلا بگذریم از کل قضیه ...

ولی این عید سعید باستانی به جای نوروز بد جور حالی به حالیم می کند.

به هر حال ...

من هم باید شادباش بگویم . گرچه هنوز باورم نمی شود سال دارد تمام می شود . ( این شادباش را چهار روز زودتر دارم می نویسم ، و قبل از چاپ این مطلب در وبلاگم ، حتما یکی دو مطلب دیگر هم خواهم نوشت . )

حالا باید چه کار کنم؟

کلمه ها را نمی گویم . ادامه شادباش و تبریک منظورم است.

خیلی از وبلاگ هایی که می خوانم ، سرشارند از خستگی و اندوه نویسندگانشان ... همه خسته ایم ... همه در آرزوی یک لحظه آرامش ... حتی دوستی گرامی آرزوی داشتن حس رضایت کرده اند ... می ترسم از اینکه سال آینده مجبور باشیم آرزوی یک لحظه تنفس بدون فشار حلقه ای بر گردن داشته باشیم ... داریم حقوقمان را آرزو می کنیم ... تلخ است ... تلخ ...

بگذریم !

حالا من هم مانده ام با این شاد باش ... به دوستان خسته ام شادباش کدام اتفاق را بگویم؟

باید تبریک بگویم در حالیکه مجتبی سمیع نژاد منتظر این است که تحلیل جدیدی از واژه ارتداد در ذهن حضرات پدید بیاید .

باید تبریک بگویم در حالی که آخرین نمود خفقان در سرزمینمان چنین وحشتناک و باور نکردنی است.

باید تبریک بگویم در حالیکه ... در حالیکه داریم ذره ذره می میریم ... و تازه ما ، هم خانه داریم و هم نان ...

باید دنبال تبریکی بگردم که بتوانم به کسی بگویم ... به کسی بگویم که تمام سال گذشته را نه خانه داشته و نه نان و سال آینده نیز نخواهد داشت اگر ...

باید تبریک بگویم در حالیکه از فروردین هشتاد و سه تا الآن فقط چهار پنج متر پیشرفت داشته ایم . البته شاید زیاد به نظر نیاید. اما اگر این چهار پنج متر را فرو رفتن در لجن در نظر بگیریم ، می بینیم که پیشرفت جالبی بوده است .

باید تبریک بگویم ...

خب! خوش باشید . خوش بگذره ... عجب سال جذابی بود . سال به سال دریغ از پارسال ...

به هر حال ... غرغر بس است .

بگذارید یک کار اخلاقی بکنم.

من هم بیایم اتفاقات خوب سال گذشته را بررسی کنم و بگویم که در بدترین شرایط هم بهترین اتفاقها می تواند بیافتد...

( دارم بررسی می کنم ... قرار نیست که به شما هم بگویم... )

خب!

اگر دلتان می خواهد ، فکر کنید که خیلی خوشبختیم و سال خوبی را گذرانده ایم .

اگر هم نه ...

به سال آینده امیدوار باشید .

به هر حال ... می تواند سال خوبی باشد . اگر کمتر بخوابیم و بیشتر بیدار باشیم .

سال گذشته هم حتی ، زیاد بد نبوده ... می شود گفت خیلی هم خوب بوده ...

بهتر که فکر می کنم ، می بینم حقیقتا خوب بوده ...

چون حالا ما همدیگر را داریم . حالا ما با همیم ... هر چه هم اوضاع خراب باشد ، همین با هم بودن خودش روزنه امیدی است .

گر چه خیلی نیستیم ، اما هستیم.

رفقا ، شما را می گویم ... خانم ، آقا ... همه کسانی که بهتان قول رفاقت داده ام .

خوشحالم که هستید .

با تمام وجود ، خوشحالم که هستید .

دستتان را می فشارم و می بوسم.

رویتان را می بوسم .

و در آخر، نصیحت آخر سال برای خودم و دوستانم :

گر بخارد پشت من انگشت من

خم شود از بار منت پشت من

همتی کو تا نخارم پشت خویش

وا رَهَم از منت انگشت خویش

چه ربطی دارد؟

چه می دانم .

دارد بهار می رسد ... و من هنوز باور نکرده ام...

نباید هیچ بهار زود رس و نرسیده ای را باور کرد .

اما با این حال ... نوروز است . نوروز را می شود باور کرد ، اگر بخواهیم روزی نو داشته باشیم .

دوستان عزیزم

نوروزتان نوروز

لبخندتان پیروز

Comments


۱۳۸۳ اسفند ۲۹, شنبه


در پس هر مرد موفق ٬ زنی متعجب ايستاده است.

کارناوال

Comments



يک يادداشت خصوصی

گاهي احساس مي کنم وبلاگم خيلي کوچک است.

شايد هم من خيلي وراجم.

و شايد اتفاقات سريع تر از آنچه فکرش را مي کنم پيش مي آيند.

دو روز و چهار نوشته شايد زياد باشد .

به هر حال ... من هم دوست دارم گاهي از وبلاگم استفاده شخصي بکنم.

و الآن ...

( زماني که شما مي خوانيد نه ... زماني که من داشتم مي نوشتم. )

مجبور شدم بفهمم قضيه تقابل احساس و منطق را در شرايط خاص...

يعني مجبور شدم عزيزترين احساسم را به دست منطق بسپارم.

خرسندم که در آخر ، شايد توانستم به خواست تو تن بدهم.

در اين يک موضوع خاص ، هيچ وقت خواست خودم برايم مهم نبوده ...

و اندوهگينم ... اما نه آن قدر که گيج و حيرانم...

ماجرا چه بود؟

اميدوارم ناراحتت نکرده باشم .

اميدوارم لطمه اي به رفاقتمان نخورده باشد.

راستي!

شادمانم از اين که دوستان معدودي که دارم ، حقيقتا صادقند.

هر اتفاقي که بيفتد ، هميشه براي من عزيزند.

کساني که دست دوستي با من فشرده ايد ،

خودتان خوب مي دا نيد ...

تا پاي مرگ ، پاي رفاقتم هستم... همه جوره مي توانيد روي من حساب کنيد .

اين را اينجا هم گفتم که سندش کرده باشم.

و حالا ...

نبايد ناراحت باشم ، چون به خواست دوستم تن دادم . گر چه حادثه ناراحت کننده اي را بايد بپذيرم.

ياد يک دوست قديمي به خير ...

به من مي گفت آقاي پارادوکس ...

خب! بگذار اين بار جور ديگر باشم.

اگر خواست تو واقعا اين بوده ، خوشحالم که به خواست تو تن دادم.

سپاسگزارم که به من کمک کردي ...

تو که هميشه حقيقت گو بوده اي و هستي ...

روي رفاقتم حساب کن...

هميشه!

Comments



حزب باد

مطلبی را خواندم به نام (( پر طرفدارترین حزب تاریخ ایران )) از وبلاگ (( امشاسپندان )) ...

برايم بسيار جالب بود .

قبل از هر چیز اشاره کنم به شعر زیبای لوگوی این وبلاگ که چند وقتی است دنبال متن کاملش می گردم و پیدایش نمی کنم.

زنان اینجا چو شیر شرزه کوشند

اگر مردی در اینجا باش زن باش

بله ... و حالا اصل مطلب ... گفتم که موضوع بحث برايم خيلی جالب بود و چون در انتهای آن نوشته ، نویسنده گرامی گفته بودند ((من شروع می کنم تااگر دوستان دیگر هم دوست داشتند در این باره بیشتر بنویسند )) ... من هم ديدم بد نيست ٬حالا که يک چنين بحثی پيش کشيده شده ٬ حرفهايم را بزنم . (طبق رسوم وبلاگی خودم که عليرغم آنکه از بحث گريزانم ، هميشه هم دنبال بحثهايی می گردم که ربطی به دغدغه هايم داشته باشند.) و انصافا حسابی که من با اين حزب بادی ها ...

نه!

اول بروید (( پر طرفدارترین حزب تاریخ ایران )) را بخوانید تا بعد من هم چیزکی بگویم .

(گر چه ... باید پیشاپیش اقرار کنم ، من چون ارادت خاصی به اعضای این حزب دارم و چشمم که به جمالشان روشن می شود از فرط شادی دچار رعشه و غش می شوم و چشمم از شوق خونفشان می شود ، احتمالا صحبتم تحت تاثیر عواطفم قرار می گیرد .)

به هر حال ...

حزب بادی ها !

عجیب مجودات دوست داشتنی ای هستند . چیزی در مایه های تمساح یا کرم خاکی ... که چون موجودند باید وجودشان را پذیرفت و سعی در شناختنخودشان و خطراتشان و حتی مزايايشان کرد و نیز هر شکل و قیافه ای داشته باشند بايد بتوان پذیرفتشان و برشان خرده نگرفت.

چرا؟

خب! اول اینکه ... در همان نوشته به دو اصل بی گناهی ایشان اشاره شد .

بی سوادی و نان به نرخ روز خوری ...

انصافا نمی شود بر کسی که بی سواد است خرده گرفت .

امروز روز ، به قول بزرگان ! کل کتب کتابخانه ات را هم که بدهی ، دو سیر پنیر جایش نمی دهند .

پس نباید از این جماعت که بنابر نا ن به نرخ روز خوریشان ، مردمانی شکمی هستند ، زیاد ایراد گرفت.

این بندگان خاص خداوندگاران ، زمانی هم که به دامان همان موجود موهوم ذهنی شان چنگ می زنند و ناله و استغاثه می کنند ، فکر شکم و باقی اعضای شریفه شان هستند .

( یک نگاهی که به کتب ادعیه بیاندازید ، می بینید که عجب کلینیک پیشرفته کلامی ای باز کرده اند .

دعا برای کمر درد ، دعا برای گشایش راه روده بزرگ ، دعا برای فراخی دریچه آنوز ، دعا برای تنگی دل ، دعا برای تقویت قوای جنسی ، دعا برای نفخ معده ، دعا برای قسط و وام و نان ... و تا چند وقت دیگر به طور قطع ادعیه ای برای خلوت شدن صف نان سنگک هم به دست خواهد آمد. )

حالا ... کسی که اینگونه تمام توش و توانش را برای رفع نیازهای اولیه و البته مهم جسمی اش صرف می کند ، به چه دلیل باید هزینه خرید صد و هشتاد عدد نان لواش را بدهد و مثلا کتاب مکتبهای ادبی را بخرد؟

که تازه با خواندنش ممکن است اشتهایش هم کور شود ...

در مورد دیگر قضایای گفتنی و ناگفتنی هم همین طور ... حضرات وقتی و توانی برای مطالعه ندارند .

و گناهی هم ندارند .

پزشکان معتقدند ، مغز هم ، مثل دیگر اعضای بدن ، در صورتی که بلا استفاده بماند تحلیل می رود .

خب! سارتر را یک لحظه فراموش کنیم .

اگر به حضرات ایراد بگیریم که چرا فکر نمی کنید و مطالعه نمی کنید ، مثل این است که به شخصی که پا ندارد ، بگوییم چرا قهرمان دو و میدانی جهان نمی شوی...

در مورد دوستان اینترنتی نیز همین طور ...

این دوستان ، تا چند سال پیش که مثل بنده وبلاگ برايشان هنوز غريب بود و جذابيتی نداشت، تفرج گاهشان چت روم بود ...

تا به حال به چت روم ها سر زده اید؟

عجیب جای حیرت انگیزی است .

طرف دارد شعر شاملو تایپ می کند برای طرف دیگری که گفته (( آه من دلم يه عاشق گنده می خواد )) ( بی انصافها ، نمی دانم چه مرگشان است که زود هم می روند سراغ شاملو ! )

یکی دیگر که طرفدار سیاوش قمیشی است ، برای مخ زنی می آید و شعری از مثلا پاکسیما تایپ می کند .( باز هم انصاف این یکی را شکر )

نفر اول که می بیند رقیب پیدا کرده ، جد و آباد سیاوش قمیشی را وسط می کشد و انواع و اقسام تجاوزهای جنسی را نصیبشان می کند ، نفر دوم شروع می کند به گشتن دنبال نقطه های خاص زندگی شاعر مذکور ، و دست آخر به مصدق بند می کند!!! نفر اول که نفر دوم را ضد مصدق می بیند ، ناگهان احساساتش گل کی کند و نفر دوم را طرفدار آخوندها می نامد و انواع فحشهای کشدار را نثار او می کند.

نفر سوم ناگهان وارد می شود و معشوق مذکور را تنها می یابد... می رود سراغ او و آن دو نفر را بی چاک دهن معرفی می کند ، دو نفر قبلی که می بینند مدعی! اضافه شد ، متحد می شوند سراغ اقوام نفر سوم می روند و نفر سوم هم چاکم دهنش در می رود...

بله ... در یک چت روم خوب ، شما می توانید در زمانی کمتر از نیم ساعت ، حدودا چهل فحش جدید ، نزدیک به سی مورد خیانت تاریخی! و بیست مورد ایسم و هفتاد و پنج مورد گرایش دو آتشه متغیر در عرض یک ثانیه پیدا کنید.

حالا ... این عزیزان با وبلاگ هم آشنا شده اند .

در اینجا دیگر مسئله ارتباط مستقیم مجازی هم مطرح نیست . نظرگذار محترم یک رابطه منقطع را تجربه می کند . به همین خاطر باید تا انجا که می تواند آتش تندتری برای جلب نظر و اظهار عقیده داشته باشد .

به قول یکی از رفقا این عزیزان (( ارائه ای )) هستند .

و در فرصت کوتاه نظرگذاری ، باید تا آنجا که می توانند مواضع خود را نسبت به اقوام و اسلاف نویسنده وبلاگ مشخص کنند.

از سوی دیگر ، در نظر گذاری از مزیت متکلم وحده بودن نیز برخوردار می شوند . چون معمولا یک وبلاگ نویس ، وقتش را صرف آن نمی کند که بنشیند و پاسخ تک تک هتاکی های نظر گذار مخترم را بدهد .

در مواقع دیگر هم ، این عزیزان متبوع حزب مذکور ، در فرصت نظر گذاری شان ، کوچکترین بختی را برای جلب نظر از دست نمی دهند .

و انصافا چه چیزی بیش از یک مخالف می تواند جلب نظر کند .

بنده شخصا انگشت حیرتم را از دست دادم بس که جویدم ، به خاطر این شاخه مخالف خوانی حزب باد ...

مخالف خوان گرامی ، البته کمی از ذخایر تئوریک هم بهره می برد ... و حداقل با نام پانزده ایسم آشناست ، و به همين خاطر کمی سربلندتر ! در میدان حضور پیدا می کند .

اگر سکوت در برابر مخالف خوان را ٬ نشان پيروزی او بدانيم٬او اغلب اوقات پيروز است.

چرا که او اسلحه " من مخالفم" و " من می دونم این کار عملی نمی شه " را در دستان خود دارد .

مخالف خوان گرامی ، که به طور قطع عضو هیئت مرکزی حزب باد و معمولا سخنگوی حزب هم هست ، چه در دنیای مجازی و چه در دنیای واقع ، سوال " آخرش که چی " را در آستین دارد ...

و برایش فرقی نمی کند که از کدام یک از طرفین بحث این سوال را بپرسد .

نکته مهم دیگر خواص این مخالف خوانها ، همین عدم ورود صوریشان به بحث است .

معصومانه گوشه ای می نشینند و منتظر می مانند تا یکی از طرفین بحث خطایی بکند ، و آن وقت ...

حالا شما تصور کنید چت باز پیشین و نظرگذار متاخر ، تصمیم بگیرد خودش وارد دنیای وبلاگ نویسی شود ... می خواهید لینک بدهم خودتان با ایشان رو به رو شوید!!!؟

به هر حال ...

یک حزب بادی ، همیشه باید به فکر همان کلاهش باشد . حزب بادی خوب ، اساسا هزینه نمی پردازد ... برای هیچ چیز ...

و حزب بادی خوب ، همیشه کنار در می ایستد ... و موقع خطر ، بعد از خروج ، در را دو قفله می کند .

یک حزب بادی خوب اساسا منکر همه چیز می شود .

اما من فکر میکنم ، یک حزب بادی خوب ، بتواند به اندازه همان کرم خاکی مفید واقع شود .

کرم خاکی علاوه بر شخم زنی خاک ، خاک را تصفیه هم می کند.

خب !

اعضای این حزب ، در طول تاریخ نشان داده اند که خوب به هر طرف باد بوزد ، کج می شوند .

فکر کنم بشود با تولید باد قوی تر ، ایشان را به سوی مثبتی خم کرد .

اما اصلا نباید رویشان حساب کرد .

عزیزان ، روی یخ حساب کنید ، که حداقل وقتی آب شد ، حسابتان را لو ندهد .

به هر حال ...

همان طور که گفتم ، به دلیل آن که کسب دانش و تلاش برای زندگی غیر شکمی ، هزینه دارد ، و حزب بادی ها اهل پرداخت هزینه نیستند و همیشه وقتی غذا را خوردند یادشان می افتد که جای دیگری یک قرار مهم کاری داشته اند و یا اینکه در غذا یک سوسک بزرگ پیدا کرده اند ، دعوت آنها به پرداخت هزینه های سنگینی که کسب دانش به دنبال دارد ، کار چندان نتیجه بخشی شاید نباشد .

این بندگان خاص خدا وندگاران را ، همانطور که خودشان حل هر مشکلی را واگذار می کنند به خدایانشان ( که انواع مختلف دارند) ، می توانیم واگذار کنیم به همان خدایان خودشان ...

چون شخصا از هر گونه حمایتی که ایشان بخواهند بکنند وحشت دارم .

اصلا بهتر است عطا را به لقا بخشید ...

رفقا ... کنار دست عمو خرسه نخوابید ...

راستی!

این شعر شاملو راهم دوست دارم :

(( ــ مرگ را پروای آن نیست

که به انگیزه ئی اندیشد . ))

اینو یکی می گف

که سر پیچ خیابون وایساده بود .

(( ــ زندگی را فرصتی آن قَدَر نیست

که در آئینه به قدمتِ خویش بنگرد

یا از لب خنده و اشک

یکی را سنجیده گُزین کند .))

اینو یکی می گف

که سر سه راهی وایساده بود .

(( ــ عشق را مجالی نیست

حتی آن قدر که بگوید

برای چه دوستت می دارد . ))

والاهه اینو یکی دیگه می گف :

سرو لرزونی که

راست

وسط چار راهِ هر وَرِ باد

وایساده بود .

Comments





نفر بعدی کيست؟

حکم ارتداد برای مجتبي سميع‌نژاد

من مجتبی سمیعی نژاد هستم.

تو آرش سیگارچی هستی .

ما ديروز هم زهرا کاظمی بوديم.

سوال : آتش چیست؟

آیا آتش چیزی است که تنها چیزهای خاصی را می سوزاند؟

با کمی توجه و تحقیق به ما اثبات می شود که آتش حتی ، توان گدازاندن پولاد را دارد.

پولادهای آبدیده و آب ندیده توجه کنند...

آتش به خوابگاه شما هم می رسد.

در سرزمین ما آتش دیگر هم معنایی خود با مهر را از دست داده ... از آتش دل حرف نمی زنم دیگر.

از آتش سیاه سوزان می گویم.

آتش

و سکوت ما در برابر آتش ...

سکوت در برابر کشته شدن هزاران هزار مبارز آزادی خواه ...

سکوت در برابر کشته شدن روشنفکران و سیاسیون آزادی خواه ...

سکوت در برابر کشته شدن روزنامه نگاران ...

سکوت در برابر کشته شدن خبرنگاران ...

سکوت در برابر کشته شدن مردم عادی ...

سکوت در برابر کشته شدن زنان و کودکان بی گناه ...

و حالا امروز سکوت در برابر مرگ خودمان ...

حکم ارتداد در سرزمین ما تنها یک معنا دارد :

اعدام ... مرگ!

و حالا سکوت در برابر حکم ارتداد یک وبلاگ نویس...

وبلاگ نویس ، یک روزنامه نگار نیست .

وبلاگ نویس از جایی حقوقی دریافت نمی کند.

وبلاگ نویس ، با هزینه شخصی مطالبش را به اطلاع جمعیت اندکی از همفکرانش می رساند.

وبلاگ نویس ، یه طور معمول وابسته نیست.

وبلاگ نویس ، حتی در صورت وابسته بودن نیز ، به خاطر محدودیت اجباری اش ، تنها به همفکری بسنده می کند.

وبلاگ نویس ، از توان تبلیغات برخوردار نیست.

وبلاگ نویس ، نظرات شخصی خودش را به اطلاع طیف اندک مخاطبان اینترنتی خود می رساند.

وبلاگ ، همانند روزنامه از طیف وسیع مخاطبان برخوردار نیست .

وبلاگ نویس ، کسی است که کوچکترین روزنه را توانسته برای تنفس بیابد.

وبلاگ نویس آزادی اش را به صورت مجازی به دست آورده است؟

وبلاگ نويس می خواهد آگاه باشد و آگاهی بدهد.

وبلاگ نویس ، برای ادای دین به آزادی و نیز جامعه اش ، چه بهایی را باید بپردازد؟

ما با حکم ارتداد یک وبلاگ نویس مواجه هستیم.

یعنی در سرزمین ما حتی تنفس از ریزترین روزنه ها نیز حکم مرگ در پی دارد.

و اگر تنفس نکنی نیز خواهی مرد!

حکم ارتداد یک وبلاگ نویس ، نشان دهنده هجوم خفقانی وسیع است.

سکوت در برابر چنین حکمی ، اجازه دادن به ظهور وحشی گری ها و بی عدالتی های بزرگتر است .

بعد از وبلاگ نویس ها نوبت چه کسانی است؟

مردم عادی که در تاکسی و اتوبوس و صف ها ، به بحث درباره محدودیت ها می پردازند؟

هزینه ای که باید برای این سکوت پرداخت کرد ، سنگین تر از آن است که به ذهنمان حتی خطور کند.

سکوت در برابر آتش ، یعنی تن دادن به سوختن ...

طاعون مرگ و استبداد ، بزرگ و کوچک نمی شناسد...

طاعون مرگ و استبداد ، گریبان ترسوها و وابستگانش را نیز خواهد گرفت .

حکم ارتداد مجتبی سمیعی نژاد ، نتیجه سکوت ما در برابر مرگ هزاران هزار آزادی خواه بود.

و نتیجه سکوت ما در برابر این حکم ، مرگ خودمان ... در آینده ای نه چندان دور .

در برابر مرگ خودمان ساکت ننشینیم.

حداقل توان اعتراض را که داریم؟

حداقل می توانیم بگوییم که ما می بینیم...

ساکت نمانیم!

Comments

[ خانه| پست الكترونيك ]

انتشار الکترونیکی نوشته‌های این وبلاگ همراه لینک، و چاپ آنها تنها با اجازه‌ی نویسنده (ساسان م. ک. عاصی) مجاز است

Home
E-mail
Feed

دیوارپَرده

راهــــــــــرو

گوگل ریـــدر

پیوندها

جستار
فرزان سجودی
حضور خلوت انس
نویسش نقطه الف در نقطه الف
N.EHT.1927. ART
یادداشت‌های شیوا مقانلو در کازابلانکا
نقره‌ی اثیر
...آمدم، نبودید
یادداشت‌ها و چیزهای دیگر
تنهایی پر هياهو
Sir Hermes Marana the Great
A Man Called Old Fashion
شوخی روزگار
آفتاب پرست
لولیتا
سرزمین رویاها
وضعیت بینابینیت
راز
زن‌نوشت
سپینود
موسیقی آب گرم
میرزا پیکوفسکی
امشاسپندان
قصه‌های عامه پسند
Osmosis
کتاب‌های عامه‌پسند
کتاب‌خونه
اگنس
ماهی_سیاه_کوچولو
دفترهای سپید بی‌گناهی
درباره نشانه
LIthium
لحظه
رگبار
گل‌تن
حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین
خرمگس خاتون
آدمهای خوب شهر
روز برمی‌آید
U2
لولیان
نوشته‌های اتوبوسی
Agrandissement
پیاده رو
Déjà Vu
فلسفه در اتاق خواب
ذهن سیال
دختر بودن
خودخویش‌نامه
زن نارنجی
1807
همشهری کاوه
غربتستان
دالان دل
برج شادی
لحظه‌هایی از بودن
آنکس که نداند
خودکار بی‌رنگ
شور
تفتستان
علیرضا معتمدی
ترانه‌ای در تاریکی
!همين كه هست
دنیای هیچ‌آلودِ من
گلاره و نارنج طلا
عاقلانه
داستانک‌های چوبی
مشعشع‌ نامه
مینیمال‌ها و طرح‌های رضآ نآظم
نگین
٤دیواری
صدف فراهانی
Frozen words
گلناز والا
ايزدبانو
الهه مهر
بیلی و من
روزمره
بانوی اردیبهشت
فلُّ‌سَفَه
دید هفتم
پاپریک
از مهتابی به كوچه تاريک
حبسیات
روایتی دیگر
راوی حکایت باقی
سوراخ تو دیوار
دندانهای تيز
نامه های جامانده
یادداشت‌های یک معترض

شعـــــر

نامه‌هایی به خودم
یداله رؤیایی
همین‌طوری نوزدهم
پاگرد
اتاقي از آن خود
...می‌خوام خودم باشم
کوتاه نوشته های من
من واقعی
Photo Haiku
کو
یادم تو را فراموش

ســایت‌ها

تغییر برای برابری
هزارتو
جن و پری
زنستان
آکادمی فانتزی
هنوز
هفتان
رادیو زمانه
بلاگ‌نیوز
بلاگچین
کارگاه
دیباچه
مجله‌ی شعر در هنر نویسش
هستیا
دوات
کتاب قرن

مـوسـیـقی

گفتگوی هارمونیک
BANG Classical
آرشه
هنر و موسیقی
My Reticence
Classic Cat
هرمس
مرکز موسیقی بتهوون
آوای باربد

عکاســــی

Masters of Photography
FanoosPhoto
Nazif Topçuoğlu
کسوف
یکی دیگه
نگین فیروزی

گالـــــری‌ها

Artchive
ژازه طباطبائی
آرون جاسینسکی
نگین احتسابیان
آزاده طاهائی
مکرمه قنبری
Chera na ...?

هنرکـــــــده‌ها

موزه هنرهای معاصر
خانه‌ی هنرمندان ایران
بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران

آرشـــــیو

دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
نوامبر 2009
ژانویهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
دسامبر 2010
فوریهٔ 2011
ژوئن 2011
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
آوریل 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
سپتامبر 2013
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
اکتبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
فوریهٔ 2015
آوریل 2015
مهٔ 2015
مهٔ 2017
ژوئن 2017
سپتامبر 2017
نوامبر 2018
دسامبر 2018
آوریل 2019
ژانویهٔ 2020
فوریهٔ 2020
مهٔ 2020

Counter