شبکـــه‌ی تارعنکـــبوتـــی رنگــین به روایت ســـاســـان م. ک. عــــاصـــی


۱۳۸۳ اسفند ۳۰, یکشنبه

روز نو

خب !

(( سال هشتاد و سه دارد با تمام خوبیها و بدیهایش پایان می گیرد و جای خود را به روزی نو می دهد تا ما بدانیم که خلقت بی دلیل نبوده و خداوندگاری بوده که ما را بیافریند و به ما یاد بدهد برای یک لقمه نان باید سه ساعت گریه کنیم و قول داده که چوب هم در آستینمان کردند ، اگر دولا راست شدنمان فراموش نشود ، در دنیایی دیگر قیر مذاب در ماتحت ظالمان بریزد به شرطی که هم قیر باشد و هم قیف و هم مسئول ... به همین علت ما باید شکر او را به جای آوریم و از هم میهنان هموطنمان ماچ بستانیم و فراموش نکینم که در شب آخر سال کمی به خوبیها و بدیهایمان فکر کنیم و به هر صورتی که شده سعی کنیم سال آینده مردمانی پفیوزتر باشیم و سعی کنیم در سایه ایمان به پروردگار هر چه بیشتر چوب در آستین همشهریان بکنیم و تا آنجا که می شود به حرفهای آقا گوش بدهیم و قبل از خوب هم مسواک و دعا فراموشمان نشود که برای مزاج خوب است . ))

بله ... دیدم ظاهرا سال دارد پایان می گیرد و همه دارند تبریک می گویند و تهنیت می شوند ، ترسیدم جا بمانم از قافله ، من هم تبریکات خودم را برای این عید سعید باستانی تقدیم حضور شما کردم.

عجبا ! عید سعید باستانی ! کلمه عربی دیگری نبود بپرد وسط؟ حتما در کتب آسمانی هم اشاره ای شده به این عید سعید باستانی ... چون تا آنجا که من شنیده ام ، اتفاقی نیست که در کتب پیشگویی نشده باشد . ( حتی خبر خال برداری پسر آقای خولیو )

عید سعید باستانی ... یا همان نوروز خودمان ... یا به قول بعضی ها " ایام نوروز " !!!

نمی گویم هر چه کلمه عربی است را دور بیاندازیم . نه! بعضی هایش اتفاقا جالب است . بخشی از زبانمان شده دیگر ... اصلا بگذریم از کل قضیه ...

ولی این عید سعید باستانی به جای نوروز بد جور حالی به حالیم می کند.

به هر حال ...

من هم باید شادباش بگویم . گرچه هنوز باورم نمی شود سال دارد تمام می شود . ( این شادباش را چهار روز زودتر دارم می نویسم ، و قبل از چاپ این مطلب در وبلاگم ، حتما یکی دو مطلب دیگر هم خواهم نوشت . )

حالا باید چه کار کنم؟

کلمه ها را نمی گویم . ادامه شادباش و تبریک منظورم است.

خیلی از وبلاگ هایی که می خوانم ، سرشارند از خستگی و اندوه نویسندگانشان ... همه خسته ایم ... همه در آرزوی یک لحظه آرامش ... حتی دوستی گرامی آرزوی داشتن حس رضایت کرده اند ... می ترسم از اینکه سال آینده مجبور باشیم آرزوی یک لحظه تنفس بدون فشار حلقه ای بر گردن داشته باشیم ... داریم حقوقمان را آرزو می کنیم ... تلخ است ... تلخ ...

بگذریم !

حالا من هم مانده ام با این شاد باش ... به دوستان خسته ام شادباش کدام اتفاق را بگویم؟

باید تبریک بگویم در حالیکه مجتبی سمیع نژاد منتظر این است که تحلیل جدیدی از واژه ارتداد در ذهن حضرات پدید بیاید .

باید تبریک بگویم در حالی که آخرین نمود خفقان در سرزمینمان چنین وحشتناک و باور نکردنی است.

باید تبریک بگویم در حالیکه ... در حالیکه داریم ذره ذره می میریم ... و تازه ما ، هم خانه داریم و هم نان ...

باید دنبال تبریکی بگردم که بتوانم به کسی بگویم ... به کسی بگویم که تمام سال گذشته را نه خانه داشته و نه نان و سال آینده نیز نخواهد داشت اگر ...

باید تبریک بگویم در حالیکه از فروردین هشتاد و سه تا الآن فقط چهار پنج متر پیشرفت داشته ایم . البته شاید زیاد به نظر نیاید. اما اگر این چهار پنج متر را فرو رفتن در لجن در نظر بگیریم ، می بینیم که پیشرفت جالبی بوده است .

باید تبریک بگویم ...

خب! خوش باشید . خوش بگذره ... عجب سال جذابی بود . سال به سال دریغ از پارسال ...

به هر حال ... غرغر بس است .

بگذارید یک کار اخلاقی بکنم.

من هم بیایم اتفاقات خوب سال گذشته را بررسی کنم و بگویم که در بدترین شرایط هم بهترین اتفاقها می تواند بیافتد...

( دارم بررسی می کنم ... قرار نیست که به شما هم بگویم... )

خب!

اگر دلتان می خواهد ، فکر کنید که خیلی خوشبختیم و سال خوبی را گذرانده ایم .

اگر هم نه ...

به سال آینده امیدوار باشید .

به هر حال ... می تواند سال خوبی باشد . اگر کمتر بخوابیم و بیشتر بیدار باشیم .

سال گذشته هم حتی ، زیاد بد نبوده ... می شود گفت خیلی هم خوب بوده ...

بهتر که فکر می کنم ، می بینم حقیقتا خوب بوده ...

چون حالا ما همدیگر را داریم . حالا ما با همیم ... هر چه هم اوضاع خراب باشد ، همین با هم بودن خودش روزنه امیدی است .

گر چه خیلی نیستیم ، اما هستیم.

رفقا ، شما را می گویم ... خانم ، آقا ... همه کسانی که بهتان قول رفاقت داده ام .

خوشحالم که هستید .

با تمام وجود ، خوشحالم که هستید .

دستتان را می فشارم و می بوسم.

رویتان را می بوسم .

و در آخر، نصیحت آخر سال برای خودم و دوستانم :

گر بخارد پشت من انگشت من

خم شود از بار منت پشت من

همتی کو تا نخارم پشت خویش

وا رَهَم از منت انگشت خویش

چه ربطی دارد؟

چه می دانم .

دارد بهار می رسد ... و من هنوز باور نکرده ام...

نباید هیچ بهار زود رس و نرسیده ای را باور کرد .

اما با این حال ... نوروز است . نوروز را می شود باور کرد ، اگر بخواهیم روزی نو داشته باشیم .

دوستان عزیزم

نوروزتان نوروز

لبخندتان پیروز



  Comments:  ارسال یک نظر
<< Home

[ خانه| پست الكترونيك ]

انتشار الکترونیکی نوشته‌های این وبلاگ همراه لینک، و چاپ آنها تنها با اجازه‌ی نویسنده (ساسان م. ک. عاصی) مجاز است

Home
E-mail
Feed

دیوارپَرده

راهــــــــــرو

گوگل ریـــدر

پیوندها

جستار
فرزان سجودی
حضور خلوت انس
نویسش نقطه الف در نقطه الف
N.EHT.1927. ART
یادداشت‌های شیوا مقانلو در کازابلانکا
نقره‌ی اثیر
...آمدم، نبودید
یادداشت‌ها و چیزهای دیگر
تنهایی پر هياهو
Sir Hermes Marana the Great
A Man Called Old Fashion
شوخی روزگار
آفتاب پرست
لولیتا
سرزمین رویاها
وضعیت بینابینیت
راز
زن‌نوشت
سپینود
موسیقی آب گرم
میرزا پیکوفسکی
امشاسپندان
قصه‌های عامه پسند
Osmosis
کتاب‌های عامه‌پسند
کتاب‌خونه
اگنس
ماهی_سیاه_کوچولو
دفترهای سپید بی‌گناهی
درباره نشانه
LIthium
لحظه
رگبار
گل‌تن
حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین
خرمگس خاتون
آدمهای خوب شهر
روز برمی‌آید
U2
لولیان
نوشته‌های اتوبوسی
Agrandissement
پیاده رو
Déjà Vu
فلسفه در اتاق خواب
ذهن سیال
دختر بودن
خودخویش‌نامه
زن نارنجی
1807
همشهری کاوه
غربتستان
دالان دل
برج شادی
لحظه‌هایی از بودن
آنکس که نداند
خودکار بی‌رنگ
شور
تفتستان
علیرضا معتمدی
ترانه‌ای در تاریکی
!همين كه هست
دنیای هیچ‌آلودِ من
گلاره و نارنج طلا
عاقلانه
داستانک‌های چوبی
مشعشع‌ نامه
مینیمال‌ها و طرح‌های رضآ نآظم
نگین
٤دیواری
صدف فراهانی
Frozen words
گلناز والا
ايزدبانو
الهه مهر
بیلی و من
روزمره
بانوی اردیبهشت
فلُّ‌سَفَه
دید هفتم
پاپریک
از مهتابی به كوچه تاريک
حبسیات
روایتی دیگر
راوی حکایت باقی
سوراخ تو دیوار
دندانهای تيز
نامه های جامانده
یادداشت‌های یک معترض

شعـــــر

نامه‌هایی به خودم
یداله رؤیایی
همین‌طوری نوزدهم
پاگرد
اتاقي از آن خود
...می‌خوام خودم باشم
کوتاه نوشته های من
من واقعی
Photo Haiku
کو
یادم تو را فراموش

ســایت‌ها

تغییر برای برابری
هزارتو
جن و پری
زنستان
آکادمی فانتزی
هنوز
هفتان
رادیو زمانه
بلاگ‌نیوز
بلاگچین
کارگاه
دیباچه
مجله‌ی شعر در هنر نویسش
هستیا
دوات
کتاب قرن

مـوسـیـقی

گفتگوی هارمونیک
BANG Classical
آرشه
هنر و موسیقی
My Reticence
Classic Cat
هرمس
مرکز موسیقی بتهوون
آوای باربد

عکاســــی

Masters of Photography
FanoosPhoto
Nazif Topçuoğlu
کسوف
یکی دیگه
نگین فیروزی

گالـــــری‌ها

Artchive
ژازه طباطبائی
آرون جاسینسکی
نگین احتسابیان
آزاده طاهائی
مکرمه قنبری
Chera na ...?

هنرکـــــــده‌ها

موزه هنرهای معاصر
خانه‌ی هنرمندان ایران
بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران

آرشـــــیو

دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
نوامبر 2009
ژانویهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
دسامبر 2010
فوریهٔ 2011
ژوئن 2011
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
آوریل 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
سپتامبر 2013
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
اکتبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
فوریهٔ 2015
آوریل 2015
مهٔ 2015
مهٔ 2017
ژوئن 2017
سپتامبر 2017
نوامبر 2018
دسامبر 2018
آوریل 2019
ژانویهٔ 2020
فوریهٔ 2020
مهٔ 2020

Counter