شبکـــه‌ی تارعنکـــبوتـــی رنگــین به روایت ســـاســـان م. ک. عــــاصـــی


۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه


دو روز... آن یک روزی که به شما داده‌اند (به خیال خودشان، به عادت معمول‌شان عطا کرده‌اند) و این روزی که شما برای خود به‌دست آورده‌اید، این روزی که ساخته‌اید برای خود و روز شماست.
برای آن یکی سال‌هاست نتوانسته‌ام مبارک‌باش بگویم. نه از سر لج‌بازی و نه حتی به خاطر عقیده... دوست ندارم تبریک گفتن‌اش را و سعی می‌کنم فراموش‌اش کنم. بحث مفصل می‌طلبد توضیح علت این دوست نداشتن، خلاصه‌اش این‌که از بی‌میلی به بازتولیدِ یک تفکر برتری‌جو به‌بهانه‌ی احساساتِ انسانی حرف می‌زنم. از بی‌شرمی نهفته در گل دادن و خنجر زدن.
اما تبریک گفتن این روز، روز جهانی زن، روزی که دست‌آورد شماست... برای تبریک گفتن‌اش شوق دارم، اما وقت بیان‌اش که می‌رسد خجالت می‌کشم از به زبان آوردن‌اش. فکر می‌کنم آیا تلاشی کرده‌ام که حق داشته باشم در شادباش چنین روزی هم شریک شوم؟ فکر می‌کنم جدای از تبریکِ زبان و تبریکِ عقیده و تبریکِ دل، رفتارم هم این تبریک را در خودش دارد؟ از ریزه‌ریزه‌ی رفتارم حرف می‌زنم، حتی از کوچک‌ترین مکثی که ممکن است جای ناشایستی کرده باشم.
دل‌ام می‌خواهد قبل از تبریک گفتن همین را بپرسم، بپرسم اجازه می‌دهید، شایسته‌ی آن می‌دانیدم که روزتان را تبریک بگویم؟ فمینیست هستم، اما آدم‌اش هم شده‌ام که حق داشته باشم تبریک بگویم؟
تبریکی که از جان بلند نشود و در عمل به‌چشم نیاید ریاکارانه است و از ریاکار بودن بیزارم و... ریاکاری هم یکی دیگر از بیماری‌هاست، حق دارم بترسم از مبتلا بودن و ندانستن.
*
این را خطاب به "ما" می‌گویم. امیدوارم و چه‌قدر زیاد می‌خواهم این آخرین باری باشد که حتی در متنی ما و شما را جدا می‌نویسم... اما این بار را خطاب به "ما" می‌گویم: "ما" بیماری‌م، دلخوری هم ندارد. نپرسید مگر فقط "ما" بیماریم؟ این به ما چه ربطی دارد! مگر شده وقتی مرضی گرفته‌ایم به فکر درمان‌اش نیافتیم چون یکی دیگر همان مرض را دارد؟ می‌خواهم از مرض "ما" حرف بزنم.
به آن شکل پیشرفته و وحشتناک‌اش کاری ندارم (که کار و بحث مفصل و جدا هم می‌طلبد). اصلاً‌اجازه بدهید جمله‌ام را تصحیح کنم و بگویم در دورانِ نقاهتِ مرض وحشتناکی به سر می‌بریم دوستان.
خیلی از "ما" شاید دیگر نشانه‌های مشخص مرض را نداشته باشیم، شاید از خیلی جهات خوب هم شده باشیم... اما چیزی که همیشه نگران‌ام می‌کند مانده‌های مرض است. آن تیر کشیدن‌های کوتاه و حتی به‌چشم‌نیامدنی غده‌ی به‌ظاهر محو شده که گه‌گاه سر وقت‌مان می‌آیند. آن پس‌مانده‌های ریز بیماری که پنهان شده و می‌توانند موذی‌تر هم شده باشند.
قبول دارم که شاید بتوانیم بگوییم بیماری‌مان ارثی است؛ اگر تلاش کرده‌ایم برای خوب شدن‌مان می‌توانیم دست‌کم برای آرامشی اندک هم که شده بگوییم همه‌چیز تقصیر ما نبود... با این‌حال گفتن ندارد که این ادعا بار مسئولیت را از شانه‌مان برنمی‌دارد.
خوب شدن یعنی تمام و کمال خوب شدن، یعنی پذیرفتن این‌که مرض تفکر مردسالار برای "ما" هم خطرناک است. یعنی پذیرفتن این‌که به ظاهر قائل به امحای تبعیض بودن و طرفداری از حق کافی نیست؛ ظواهر را خیلی‌ها تقلید و وانمود هم می‌توانند بکنند. خوب شدن یعنی حتی در تنهایی هم خوب شدن، در "جمع‌های خصوصی" هم خوب شدن، در تاریک‌ترین گوشه‌های ذهن و زندگی هم خوب شدن... یعنی "با تمام وجود" نو شدن.
قضاوت نمی‌کنم، رٱی هم نمی‌دهم، ‌فقط می‌پرسم: مطمئنیم تمام و کمال خوب شده‌ایم؟
باز پیشنهاد می‌دهم در پی پاسخ این پرسش سراغ نقطه‌های روشن نروید، حتی اگر همه‌جا روشن به نظر می‌رسد باز خوب بگردید... اصلاً بد نیست مدتی در هراس‌اش زندگی کنیم. چیزی را از دست نمی‌دهیم؛ وسط این همه هراس ِ ناخوشْ این هراس چندان هم بد به نظر نمی‌رسد... بعدش شاید بتوانیم روزی واقعاً آسوده باشیم.
*
گفتم که این مرض برای "ما" هم خطرناک است. شاید بتوانم تا آن‌‌جا پیش بروم که بگویم برای "ما" خطرناک‌تر هم هست چرا که هم بیماریم و هم ناقل و هم...
*
این روز باید برای "ما" هم روز خاصی باشد. حساب‌اش با خیلی روزها و مناسبت‌های دیگر فرق می‌کند. روز دستوری نیست، روزی محصول طبیعت نیست،‌ اتفاقی نیست.
هشتم مارس، روز جهانی زن، روزی‌ست که انسان‌ها ساخته‌اندش، انسان‌ها نشان‌گذاری‌اش کرده‌اند. قرن گذشته کم جنگ و جنایت نداشت و با این‌حال، بین تمام روزهای هولناکی که گاه می‌توانند حتی طعم بهترین دستاوردهایش را هم تلخ کنند، برای ما چند روز بزرگ به یادگار گذاشت و امروز یکی از آن روزهای بزرگ است... در واقع امروز را انسان‌هایی والا برایمان یادگار گذاشتند؛ یادگاری که هنوز زنده و پویاست. نمی‌شود و نباید از کنار این روز بی‌تفاوت گذشت... هر چند دل‌ام می‌خواهد بگویم امیدوارم این روز هم بالاخره روزی تقویمی بشود، یادآور روزگار ِ پایان‌یافته‌ای که آدم‌ها نمی‌دانستند آدم آدم است؛ نشانه‌ی انسان‌های شریفی که از جان مایه گذاشتند و از جان مایه می‌گذارند تا انسان را ثابت کنند.
*
هشتم مارس را، روز جهانی زن را به خودمان تبریک می‌گویم.
Comments

[ خانه| پست الكترونيك ]

انتشار الکترونیکی نوشته‌های این وبلاگ همراه لینک، و چاپ آنها تنها با اجازه‌ی نویسنده (ساسان م. ک. عاصی) مجاز است

Home
E-mail
Feed

دیوارپَرده

راهــــــــــرو

گوگل ریـــدر

پیوندها

جستار
فرزان سجودی
حضور خلوت انس
نویسش نقطه الف در نقطه الف
N.EHT.1927. ART
یادداشت‌های شیوا مقانلو در کازابلانکا
نقره‌ی اثیر
...آمدم، نبودید
یادداشت‌ها و چیزهای دیگر
تنهایی پر هياهو
Sir Hermes Marana the Great
A Man Called Old Fashion
شوخی روزگار
آفتاب پرست
لولیتا
سرزمین رویاها
وضعیت بینابینیت
راز
زن‌نوشت
سپینود
موسیقی آب گرم
میرزا پیکوفسکی
امشاسپندان
قصه‌های عامه پسند
Osmosis
کتاب‌های عامه‌پسند
کتاب‌خونه
اگنس
ماهی_سیاه_کوچولو
دفترهای سپید بی‌گناهی
درباره نشانه
LIthium
لحظه
رگبار
گل‌تن
حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین
خرمگس خاتون
آدمهای خوب شهر
روز برمی‌آید
U2
لولیان
نوشته‌های اتوبوسی
Agrandissement
پیاده رو
Déjà Vu
فلسفه در اتاق خواب
ذهن سیال
دختر بودن
خودخویش‌نامه
زن نارنجی
1807
همشهری کاوه
غربتستان
دالان دل
برج شادی
لحظه‌هایی از بودن
آنکس که نداند
خودکار بی‌رنگ
شور
تفتستان
علیرضا معتمدی
ترانه‌ای در تاریکی
!همين كه هست
دنیای هیچ‌آلودِ من
گلاره و نارنج طلا
عاقلانه
داستانک‌های چوبی
مشعشع‌ نامه
مینیمال‌ها و طرح‌های رضآ نآظم
نگین
٤دیواری
صدف فراهانی
Frozen words
گلناز والا
ايزدبانو
الهه مهر
بیلی و من
روزمره
بانوی اردیبهشت
فلُّ‌سَفَه
دید هفتم
پاپریک
از مهتابی به كوچه تاريک
حبسیات
روایتی دیگر
راوی حکایت باقی
سوراخ تو دیوار
دندانهای تيز
نامه های جامانده
یادداشت‌های یک معترض

شعـــــر

نامه‌هایی به خودم
یداله رؤیایی
همین‌طوری نوزدهم
پاگرد
اتاقي از آن خود
...می‌خوام خودم باشم
کوتاه نوشته های من
من واقعی
Photo Haiku
کو
یادم تو را فراموش

ســایت‌ها

تغییر برای برابری
هزارتو
جن و پری
زنستان
آکادمی فانتزی
هنوز
هفتان
رادیو زمانه
بلاگ‌نیوز
بلاگچین
کارگاه
دیباچه
مجله‌ی شعر در هنر نویسش
هستیا
دوات
کتاب قرن

مـوسـیـقی

گفتگوی هارمونیک
BANG Classical
آرشه
هنر و موسیقی
My Reticence
Classic Cat
هرمس
مرکز موسیقی بتهوون
آوای باربد

عکاســــی

Masters of Photography
FanoosPhoto
Nazif Topçuoğlu
کسوف
یکی دیگه
نگین فیروزی

گالـــــری‌ها

Artchive
ژازه طباطبائی
آرون جاسینسکی
نگین احتسابیان
آزاده طاهائی
مکرمه قنبری
Chera na ...?

هنرکـــــــده‌ها

موزه هنرهای معاصر
خانه‌ی هنرمندان ایران
بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران

آرشـــــیو

دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
نوامبر 2009
ژانویهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
دسامبر 2010
فوریهٔ 2011
ژوئن 2011
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
آوریل 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
سپتامبر 2013
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
اکتبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
فوریهٔ 2015
آوریل 2015
مهٔ 2015
مهٔ 2017
ژوئن 2017
سپتامبر 2017
نوامبر 2018
دسامبر 2018
آوریل 2019
ژانویهٔ 2020
فوریهٔ 2020
مهٔ 2020

Counter