مطلبی را خواندم به نام (( پر طرفدارترین حزب تاریخ ایران )) از وبلاگ (( امشاسپندان )) ...
برايم بسيار جالب بود .
قبل از هر چیز اشاره کنم به شعر زیبای لوگوی این وبلاگ که چند وقتی است دنبال متن کاملش می گردم و پیدایش نمی کنم.
زنان اینجا چو شیر شرزه کوشند
اگر مردی در اینجا باش زن باش
بله ... و حالا اصل مطلب ... گفتم که موضوع بحث برايم خيلی جالب بود و چون در انتهای آن نوشته ، نویسنده گرامی گفته بودند ((من شروع می کنم تااگر دوستان دیگر هم دوست داشتند در این باره بیشتر بنویسند )) ... من هم ديدم بد نيست ٬حالا که يک چنين بحثی پيش کشيده شده ٬ حرفهايم را بزنم . (طبق رسوم وبلاگی خودم که عليرغم آنکه از بحث گريزانم ، هميشه هم دنبال بحثهايی می گردم که ربطی به دغدغه هايم داشته باشند.) و انصافا حسابی که من با اين حزب بادی ها ...
نه!
اول بروید (( پر طرفدارترین حزب تاریخ ایران )) را بخوانید تا بعد من هم چیزکی بگویم .
(گر چه ... باید پیشاپیش اقرار کنم ، من چون ارادت خاصی به اعضای این حزب دارم و چشمم که به جمالشان روشن می شود از فرط شادی دچار رعشه و غش می شوم و چشمم از شوق خونفشان می شود ، احتمالا صحبتم تحت تاثیر عواطفم قرار می گیرد .)
به هر حال ...
حزب بادی ها !
عجیب مجودات دوست داشتنی ای هستند . چیزی در مایه های تمساح یا کرم خاکی ... که چون موجودند باید وجودشان را پذیرفت و سعی در شناختنخودشان و خطراتشان و حتی مزايايشان کرد و نیز هر شکل و قیافه ای داشته باشند بايد بتوان پذیرفتشان و برشان خرده نگرفت.
چرا؟
خب! اول اینکه ... در همان نوشته به دو اصل بی گناهی ایشان اشاره شد .
بی سوادی و نان به نرخ روز خوری ...
انصافا نمی شود بر کسی که بی سواد است خرده گرفت .
امروز روز ، به قول بزرگان ! کل کتب کتابخانه ات را هم که بدهی ، دو سیر پنیر جایش نمی دهند .
پس نباید از این جماعت که بنابر نا ن به نرخ روز خوریشان ، مردمانی شکمی هستند ، زیاد ایراد گرفت.
این بندگان خاص خداوندگاران ، زمانی هم که به دامان همان موجود موهوم ذهنی شان چنگ می زنند و ناله و استغاثه می کنند ، فکر شکم و باقی اعضای شریفه شان هستند .
( یک نگاهی که به کتب ادعیه بیاندازید ، می بینید که عجب کلینیک پیشرفته کلامی ای باز کرده اند .
دعا برای کمر درد ، دعا برای گشایش راه روده بزرگ ، دعا برای فراخی دریچه آنوز ، دعا برای تنگی دل ، دعا برای تقویت قوای جنسی ، دعا برای نفخ معده ، دعا برای قسط و وام و نان ... و تا چند وقت دیگر به طور قطع ادعیه ای برای خلوت شدن صف نان سنگک هم به دست خواهد آمد. )
حالا ... کسی که اینگونه تمام توش و توانش را برای رفع نیازهای اولیه و البته مهم جسمی اش صرف می کند ، به چه دلیل باید هزینه خرید صد و هشتاد عدد نان لواش را بدهد و مثلا کتاب مکتبهای ادبی را بخرد؟
که تازه با خواندنش ممکن است اشتهایش هم کور شود ...
در مورد دیگر قضایای گفتنی و ناگفتنی هم همین طور ... حضرات وقتی و توانی برای مطالعه ندارند .
و گناهی هم ندارند .
پزشکان معتقدند ، مغز هم ، مثل دیگر اعضای بدن ، در صورتی که بلا استفاده بماند تحلیل می رود .
خب! سارتر را یک لحظه فراموش کنیم .
اگر به حضرات ایراد بگیریم که چرا فکر نمی کنید و مطالعه نمی کنید ، مثل این است که به شخصی که پا ندارد ، بگوییم چرا قهرمان دو و میدانی جهان نمی شوی...
در مورد دوستان اینترنتی نیز همین طور ...
این دوستان ، تا چند سال پیش که مثل بنده وبلاگ برايشان هنوز غريب بود و جذابيتی نداشت، تفرج گاهشان چت روم بود ...
تا به حال به چت روم ها سر زده اید؟
عجیب جای حیرت انگیزی است .
طرف دارد شعر شاملو تایپ می کند برای طرف دیگری که گفته (( آه من دلم يه عاشق گنده می خواد )) ( بی انصافها ، نمی دانم چه مرگشان است که زود هم می روند سراغ شاملو ! )
یکی دیگر که طرفدار سیاوش قمیشی است ، برای مخ زنی می آید و شعری از مثلا پاکسیما تایپ می کند .( باز هم انصاف این یکی را شکر )
نفر اول که می بیند رقیب پیدا کرده ، جد و آباد سیاوش قمیشی را وسط می کشد و انواع و اقسام تجاوزهای جنسی را نصیبشان می کند ، نفر دوم شروع می کند به گشتن دنبال نقطه های خاص زندگی شاعر مذکور ، و دست آخر به مصدق بند می کند!!! نفر اول که نفر دوم را ضد مصدق می بیند ، ناگهان احساساتش گل کی کند و نفر دوم را طرفدار آخوندها می نامد و انواع فحشهای کشدار را نثار او می کند.
نفر سوم ناگهان وارد می شود و معشوق مذکور را تنها می یابد... می رود سراغ او و آن دو نفر را بی چاک دهن معرفی می کند ، دو نفر قبلی که می بینند مدعی! اضافه شد ، متحد می شوند سراغ اقوام نفر سوم می روند و نفر سوم هم چاکم دهنش در می رود...
بله ... در یک چت روم خوب ، شما می توانید در زمانی کمتر از نیم ساعت ، حدودا چهل فحش جدید ، نزدیک به سی مورد خیانت تاریخی! و بیست مورد ایسم و هفتاد و پنج مورد گرایش دو آتشه متغیر در عرض یک ثانیه پیدا کنید.
حالا ... این عزیزان با وبلاگ هم آشنا شده اند .
در اینجا دیگر مسئله ارتباط مستقیم مجازی هم مطرح نیست . نظرگذار محترم یک رابطه منقطع را تجربه می کند . به همین خاطر باید تا انجا که می تواند آتش تندتری برای جلب نظر و اظهار عقیده داشته باشد .
به قول یکی از رفقا این عزیزان (( ارائه ای )) هستند .
و در فرصت کوتاه نظرگذاری ، باید تا آنجا که می توانند مواضع خود را نسبت به اقوام و اسلاف نویسنده وبلاگ مشخص کنند.
از سوی دیگر ، در نظر گذاری از مزیت متکلم وحده بودن نیز برخوردار می شوند . چون معمولا یک وبلاگ نویس ، وقتش را صرف آن نمی کند که بنشیند و پاسخ تک تک هتاکی های نظر گذار مخترم را بدهد .
در مواقع دیگر هم ، این عزیزان متبوع حزب مذکور ، در فرصت نظر گذاری شان ، کوچکترین بختی را برای جلب نظر از دست نمی دهند .
و انصافا چه چیزی بیش از یک مخالف می تواند جلب نظر کند .
بنده شخصا انگشت حیرتم را از دست دادم بس که جویدم ، به خاطر این شاخه مخالف خوانی حزب باد ...
مخالف خوان گرامی ، البته کمی از ذخایر تئوریک هم بهره می برد ... و حداقل با نام پانزده ایسم آشناست ، و به همين خاطر کمی سربلندتر ! در میدان حضور پیدا می کند .
اگر سکوت در برابر مخالف خوان را ٬ نشان پيروزی او بدانيم٬او اغلب اوقات پيروز است.
چرا که او اسلحه " من مخالفم" و " من می دونم این کار عملی نمی شه " را در دستان خود دارد .
مخالف خوان گرامی ، که به طور قطع عضو هیئت مرکزی حزب باد و معمولا سخنگوی حزب هم هست ، چه در دنیای مجازی و چه در دنیای واقع ، سوال " آخرش که چی " را در آستین دارد ...
و برایش فرقی نمی کند که از کدام یک از طرفین بحث این سوال را بپرسد .
نکته مهم دیگر خواص این مخالف خوانها ، همین عدم ورود صوریشان به بحث است .
معصومانه گوشه ای می نشینند و منتظر می مانند تا یکی از طرفین بحث خطایی بکند ، و آن وقت ...
حالا شما تصور کنید چت باز پیشین و نظرگذار متاخر ، تصمیم بگیرد خودش وارد دنیای وبلاگ نویسی شود ... می خواهید لینک بدهم خودتان با ایشان رو به رو شوید!!!؟
به هر حال ...
یک حزب بادی ، همیشه باید به فکر همان کلاهش باشد . حزب بادی خوب ، اساسا هزینه نمی پردازد ... برای هیچ چیز ...
و حزب بادی خوب ، همیشه کنار در می ایستد ... و موقع خطر ، بعد از خروج ، در را دو قفله می کند .
یک حزب بادی خوب اساسا منکر همه چیز می شود .
اما من فکر میکنم ، یک حزب بادی خوب ، بتواند به اندازه همان کرم خاکی مفید واقع شود .
کرم خاکی علاوه بر شخم زنی خاک ، خاک را تصفیه هم می کند.
خب !
اعضای این حزب ، در طول تاریخ نشان داده اند که خوب به هر طرف باد بوزد ، کج می شوند .
فکر کنم بشود با تولید باد قوی تر ، ایشان را به سوی مثبتی خم کرد .
اما اصلا نباید رویشان حساب کرد .
عزیزان ، روی یخ حساب کنید ، که حداقل وقتی آب شد ، حسابتان را لو ندهد .
به هر حال ...
همان طور که گفتم ، به دلیل آن که کسب دانش و تلاش برای زندگی غیر شکمی ، هزینه دارد ، و حزب بادی ها اهل پرداخت هزینه نیستند و همیشه وقتی غذا را خوردند یادشان می افتد که جای دیگری یک قرار مهم کاری داشته اند و یا اینکه در غذا یک سوسک بزرگ پیدا کرده اند ، دعوت آنها به پرداخت هزینه های سنگینی که کسب دانش به دنبال دارد ، کار چندان نتیجه بخشی شاید نباشد .
این بندگان خاص خدا وندگاران را ، همانطور که خودشان حل هر مشکلی را واگذار می کنند به خدایانشان ( که انواع مختلف دارند) ، می توانیم واگذار کنیم به همان خدایان خودشان ...
چون شخصا از هر گونه حمایتی که ایشان بخواهند بکنند وحشت دارم .
اصلا بهتر است عطا را به لقا بخشید ...
رفقا ... کنار دست عمو خرسه نخوابید ...
راستی!
این شعر شاملو راهم دوست دارم :
(( ــ مرگ را پروای آن نیست
که به انگیزه ئی اندیشد . ))
اینو یکی می گف
که سر پیچ خیابون وایساده بود .
(( ــ زندگی را فرصتی آن قَدَر نیست
که در آئینه به قدمتِ خویش بنگرد
یا از لب خنده و اشک
یکی را سنجیده گُزین کند .))
اینو یکی می گف
که سر سه راهی وایساده بود .
(( ــ عشق را مجالی نیست
حتی آن قدر که بگوید
برای چه دوستت می دارد . ))
والاهه اینو یکی دیگه می گف :
سرو لرزونی که
راست
وسط چار راهِ هر وَرِ باد
وایساده بود .