در خانه که تنهام
میگردم و بوی تو را پیدا میکنم
پارچههایی شیرینشده
مثل خودت
وقتی که گرم آب و حولهی من
به آغوشام میخزی
آنسوترک گسی عطر تازهای
بالای ملحفهام جاخوش کرده و بیخوابم میکند
یکروز
بیرون از این اتاق
یک تکه پارچه تو را روی خود نشانده بود
روی آبی ساتن و گلهای سرخ و زرد
عطر تن تو بود
جنگل، گیاه، شیرینی و شیر
آنجا کنار شانهات که تلخای عطر برگ
آن عطر ساری و شیرین
میان *ستا*هات و گود گردنات که جای بینیم است
عطر تنات
عطر یک روز تمام
نشسته روی این ساتن
قالی سلیمان یادها؛
بر آن نشسته بودم و پیچیدهی خیال...
سرم میکشید کنار تو
از مشام
بالای این ورق
نقطهی عمیق سیاهیست
جای نوک قلم
میگویدت چقدر مست تو بودم
چقدر مست...
18/11/1387
بازنگری: 6/3/1388
-
* تن/واژهی پنهان/خودسانسور شده برای احتراز از حذف/دیگرسانسوری را بیشک میتوانید حدس بزنید.
برچسبها: شعر