بلاهت اینرسی است.
ابله درگیر و اسیر اینرسی هستی خود، یا شاید بهتر باشد بگویم، هرچهبودگی و همانبودگی خویش است.
ابله، بر خلاف تصور ما (که فکر میکنیم معمولاً در جریان نیست) تمام و کمال در جریان است؛ وابسته به جریان و تحتتٱثیر آن.
بلاهت همانقدر میتواند نشاندار سکون باشد که حرکت. آنچه سکون و تحرکِ بلاهت را خاص (ابلهانه) میکند، "جریانی" بودناش است؛ این است که "تکانخورده" میشود یا نه.
بلاهت میل به حفظ هرچهبودگیست. یا احتمالاً آنطور که برای یک ابله خوشایند است، با حذفِ "میل" (که بههرحال اندکی هم که شده با خود تحرکی خودآگاهانه دارد)، بلاهت عادت به هرچهبودگی و همانبودگیست.
خوزه ارتگا یی گاسِت میگوید:
«ویژگی اصلی عصر ما این حقیقت تلخ و هولناک است که انسانِ میانمایه و ذهن پیشپاافتادهای که نسبت به میانمایهگی ِ خود وقوف دارد جرٱت میکند که حق خود به میانمایهگی را ابراز دارد و آنرا در هرجا که بتواند مطرح کند.»*
این گفته در ذهنام طنین فریاد پرهراس و هراسانگیزی را دارد که خبر از عصر بلاهت میدهد. خبر از فراگیری طاعونی که به هیچکس و هیچ ذهنی امان نمیدهد؛ هیچکس و هیچ ذهنی.
.
* اُرتگا یی گاسِت، خوزه؛ پدیدهی ازدحام تودهها؛ ترجمهی حسین بشیریه؛ کهون، لارنس (ویراستار)؛ متنهایی برگزیده از مدرنیسم تا پست مدرنیسم؛ ویراستار فارسی عبدالکریم رشیدیان؛ چاپ دوم، 1381؛ تهران: نشر نی (ص. 227)
توضیح: این یادداشت را برای هزارتوی «ابله» نوشته بودم که متاسفانه فرصت انتشار پیدا نکرد. مسلماً این "متاسفانه" به خاطر آن آخرین شمارهی منتشر نشده است و مطالبی که نخواندم. بههرحال فکر کردم بد نیست بگذارماش اینجا برای خواندن.
پ.ن.: شیفتهی این جملهی اُرتگا یی گاست شدهام و مدتهاست آرزو میکنم وقت و حوصلهای باشد تا تکههایی از این مقاله (که خود بخشیست از کتاب «طغیان تودهها») را تایپ کنم و بگذارم اینجا که دور هم بخوانیم. به زعم من خواندناش یکجورهایی از واجبات است، برای همه و همه.
پیشنهاد میکنم انتخاب عالی بامداد را، برای «صفحهی اول» هزارتوی «ابله»، بخوانید:
راه چاره آن نیست که همسایهمان را محبوس کنیم
برچسبها: جستار