با خوشنوای تُردِ قدم رویِ فرش برف
فارغ ز هر خیال
زمستان که در رسید
(با آن فرشتههای کوچک و نرم و سپید و سرد)
تک تکْ ستارههای خاطرهها را شُمار کن!
بر بالِ نرم ِ مهِ هر نفسْ (ظریف)
آن آرزوی نارسیده ز ره را سوار کن
از شومی زمین و زمان (روز و شب سیاه)
یکدم فرار کن!
2/11/1384
* * *
ترانهی بسیار زیبای برف را بشنوید.
(تمام شوقی که دلام را چنگ میزند برای نوشتن از برف، با شنیدن این ترانه و باز شنیدناش و با نمنم نرم گیتارش، میچرخد توی ترانه و میپیچد به قلم و حرف دیگری نمیماند غیر از شوقلبخندی و اینکه، "تو فرود آی، برفِ تازه، سلام!")