تا من بماند و حسرتِ باد...
این میشود تمام زندگیام:
شعرهائی که نمیسرایم.
شعرهائی که میسرایم وُ دور میریزم
انبار میکنم.
شعرهائی که میسرایم وُ میخوانم پیش ِ چشمان...
و شعرهائی که برای چشمها میسرایم.
و شعرهائی که نیمه میخوانم
نمیخوانم برای چشمها.
و شعرهائی که از چشمها میکنم پنهان...
این میشود که تمام زیستن ِ من هراس...
شاعر نیستم
دزدم انگار،
که هیچکس نباید صدای پایام بشنود.
7/2/1384
بازنگری و ویرایش: 17/4/1386
ویرایش دوم: 18/4/1386
برچسبها: شعر