شبکـــه‌ی تارعنکـــبوتـــی رنگــین به روایت ســـاســـان م. ک. عــــاصـــی


۱۳۸۵ خرداد ۱, دوشنبه

بخند دلقک!

پیش درآمدها و پیش‌نیازها:

دلقک

اگر خودِ ابلیس نباشد، بی‌تردید دلقک است!

دلقک نمونه‌ی کاملی است از عصیان در برابر خالق.

دلقک عاصی بر خویشتن است.

خود را خلق می‌کند تا در عصیانی خویشتن را نفی کند.

یک قانون ساده‌: اعتبار دلقک به خنداندن است. دلقک به جذابیت‌اش معتبر می‌شود. جذابیت دلقک به خندان است. دلقک "باید" بخنداند.

دلقک نفی "خود" را پیش از آنکه روی صحنه بیاید آغاز می‌کند؛ درست در ابتدای کارش... خیلی ساده: همان وقتی که خودش را دلقک می‌نامد!

* * *

دلقک وقتی تبدیل به یک دلقک تمام عیار می‌شود که انباره‌ای باشد از درد و مطلقا نافی ِ خویشتن.

دلقک برای خود بودن باید خودش را دوباره خلق کند و درست در لحظه‌ی خلق (پیش از هرگونه وابستگی به این خودِ جدید / پیش از فریب این "من"ِ جدید را خوردن) خودش را نفی کند.

دلقک به ظاهر برای دیگران است.

دلقک عاشقانه/عارفانه به خود و دیگران دروغ می‌گوید تا به وصال برسد.

معشوق او درد است: مسیر عصیان.

با این‌حال او برای رسیدن به درد تلاش نمی‌کند. او برای (آن یگانگی) وصال به نوعی آزادی می‌کوشد: مقصود عصیان.

[آزادی از دور زیبا می‌نماید؛ رویائی است. طالب، هر چه به آن نزدیکتر شود رنج بیشتری را نیز باید تحمل کند. رسیدن به آزادی دردناک است:

از یک سو چون غیرممکن به نظر می‌رسد (کدام آزادی؟ آزادی مطلق؟ امکان‌پذیر است؟ / آزادی غیرمطلق؟ آزادی است هنوز؟)

و از سوی دیگر چون آزادی گنجینه‌ایست که خواب آسوده را از صاحبش می‌رباید. طراران در راهند همیشه!]

دلقک ـ‌ اصلاً ـ در چیزی شبیه یک سایکودرام ِ ایفای نقش می‌کند: با هر دروغی که می‌گوید گامی به معشوق نزدیک‌تر می‌شود.

با هربار نفی خویش، خلق خود را کامل می‌کند.

[مسیح به حواری وفادارش (وفاداران، همه‌ی حواریونی بودند که یهودا نبودند) پطرس گفت تا خروس‌خوان سه بار من را انکار می‌کنی و او چنین کرد. / وفادارترین یار مسیح، مریم مجدلیه بود. مریم عاشق عیسی بوده. مریم از عشق عیسی، مجدلیه‌ی معروف شده بود.]

* * *

دلقک بودن برای دلقک، اجباری شبه‌تقدیری است که از یک انتخاب شخصی بُن گرفته.

دلقک عصیان را برمی‌گزیند و از آن پس باید مسیری را پی بگیرد که مو به مو از پیش شکل گرفته. مسیری که سراسر رنج است.

عصیان نفی بندگی و خوشی ِ مدام و بی‌دلیل کمین‌گاه بندگی‌ست.

دلقک سرخوشی ِ رنج ِ عصیان را به خوشی بی‌دلیل ِ خطرناک نمی‌فروشد.

* * *

دلقک در نفی خویش ابتدا از "تن" آغاز می‌کند.

در آغاز چهره‌ی خود را نفی می‌کند، با نقاب: اگر رنگ چهره‌ی دلقک را از او بگیریم، بخش عظیمی از قدرت عصیان را از او گرفته‌ایم. (نقاب، هم‌زمان دو دیوار است در دو دنیای مختلف: دیواری بین خود و خود، و دیواری بین خود و دیگران / نقاب، متمایزکننده است.)

[تمرینی در تئاتر هست که در آن باید با چشم بسته بازی کرد؛ شاید با یک نقاب ذهنی...]

پس از آن سراغ لباس‌هایش می‌رود. لباس‌هائی که این تفاوت را در حد اعلای خود آشکار ‌کنند. تفاوت با آن خود قبلی و با هر کس دیگر.

و پنهان‌کاری را تکمیل کنند...

در گام دوم ِ "تنی"، دلقک به خود آسیب می‌زند.

آسایش را بر خود حرام می‌کند.

دلقک مرتاض نیست! دردخواه و خودآزار هم نیست.

دلقک این کار را نه برای نفی ِ تن که فقط برای نفی خود انجام می‌دهد (بر خلاف مرتاض‌ها که ریاکارانه تن را نفی می‌کنند برای خودنمائی و خودبینی بیشتر).

دلقک کاملاً مادی‌ست. فقط برای خلق خود به خالق خود (خویشتن‌اش) آسیب می‌زند.

[هیولای دکتر فرانکنشتاین، به شرطی حاضر می‌شود از انسان‌ها دوری کند که فرانکنشتاین همتای مونثی برای‌اش بیافریند. فرانکنشتاین چنین می‌کند، اما از ترس پدید آمدن نسلی از هیولاها، همتای مونثِ هیولا را تکه تکه می‌کند. هیولا از آن به بعد عصیان خود را آغاز می‌کند و تا جائی پیش می‌رود که خالقش را دق‌مرگ ‌کند.]

هر بار که دلقک زمین می‌خورد، طعم دردِ تن و رنج تحقیر شدن را با هم می‌چشد و این کار را جز برای مادیات انجام نمی‌دهد (چندان مهم نیست، دستمزد برایش مهم‌تر است یا شهرت یا خنده‌ی تماشاچیان!)

دلقک تناقض محض است. عارفانه زندگی می‌کند اما عارف نیست. دلقک در برابر معنویت طغیان می‌‌کند تا معنویت خود را بیافریند؛ معنویتی غیر مقدس و کاملا زمینی (چیزی که فقط برای زیستن به کارش بیاید و دیگر هیچ).

در نیم‌راه رسیدنِ پای چپ یا راست به زمین در این گام، دلقک به قدم دوم می‌رسد.

دلقک در گام دوم ِ نفی خویش،‌ سراغ "روان" خود می‌رود.

وقتی تازه‌کار است، بعد از زمین خوردن از جا می‌پرد و باز می‌دود؛ درد را تحمل می‌کند.

این هنوز گام اول است.

در گام دوم، دلقک پس از زمین خوردن همان‌جا می‌نشیند و ادای گریستن در می‌آورد.

(تقلید از خود: تقلیدِ یک احساس دیگر غیر از احساس ِ حال حاظر.) دلقک با این کار روان نامطلوب خود را زیر سنگ آسیاب می‌گذارد!

درد کشیدن و تحمل کردن ِ درد را پیش از آن یاد گرفته، تا دروغ‌گویانه دوباره درد بکشد. او این‌بار درد می‌کشد که دیگران را بخنداند، بدون اینکه درد برایش اهمیتی داشته باشد.

دلقک می‌گرید تا در بیان رنجی که دیگر برایش اهمیتی ندارد مبالغه کند.

دلقک فریب می‌دهد.

با دروغ گفتن است که زنده می‌ماند.

دروغ می‌گوید که حقیقتی زیبا را (شاید فقط در آن لحظه زیبا: زیبا، چون همه‌ی کسانی که به تماشایش نشسته‌اند خواستار آن حقیقت‌اند [زیبائی را "من/ما" انتخاب می‌کند، می‌سازد.]) هدیه کند: خنده!

دلقک درست در آن دم که از درد به خود می‌پیچد و فریاد می‌زند بخندید، خود را خلق می‌‌کند و دور می‌ریزد.

دلقک قربانی نیست.

دلقک از بندگی رها شده است.

معنای خنده را درک کرده:

خندیدن به آن‌چه خنده‌دار نیست.

و واقعیتی را صادقانه پذیرفته:

دلیلی ندارد خودم نیز خندان باشم.

با این حال دلقک می‌تواند ناراضی هم باشد؛ او هم به خنده نیاز دارد!

یک "دعوت به شنیدن" در پی این یادداشت خواهد آمد. ادامه‌اش نیست (و طبعا، تکمله‌اش نیز) ضمیمه‌ی این یادداشت است.

سوار بر پاندوپان:

مرتبط:

از دلقک ياد بگير!

تا حدودی مرتبط:

...خوشی‌ها (یا "در ستایش هیچ")

بخش اول ـ بخش دوم

در ستایش آزادی و عشق و عصیان

برچسب‌ها: ,



  Comments:  ارسال یک نظر
<< Home

[ خانه| پست الكترونيك ]

انتشار الکترونیکی نوشته‌های این وبلاگ همراه لینک، و چاپ آنها تنها با اجازه‌ی نویسنده (ساسان م. ک. عاصی) مجاز است

Home
E-mail
Feed

دیوارپَرده

راهــــــــــرو

گوگل ریـــدر

پیوندها

جستار
فرزان سجودی
حضور خلوت انس
نویسش نقطه الف در نقطه الف
N.EHT.1927. ART
یادداشت‌های شیوا مقانلو در کازابلانکا
نقره‌ی اثیر
...آمدم، نبودید
یادداشت‌ها و چیزهای دیگر
تنهایی پر هياهو
Sir Hermes Marana the Great
A Man Called Old Fashion
شوخی روزگار
آفتاب پرست
لولیتا
سرزمین رویاها
وضعیت بینابینیت
راز
زن‌نوشت
سپینود
موسیقی آب گرم
میرزا پیکوفسکی
امشاسپندان
قصه‌های عامه پسند
Osmosis
کتاب‌های عامه‌پسند
کتاب‌خونه
اگنس
ماهی_سیاه_کوچولو
دفترهای سپید بی‌گناهی
درباره نشانه
LIthium
لحظه
رگبار
گل‌تن
حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین
خرمگس خاتون
آدمهای خوب شهر
روز برمی‌آید
U2
لولیان
نوشته‌های اتوبوسی
Agrandissement
پیاده رو
Déjà Vu
فلسفه در اتاق خواب
ذهن سیال
دختر بودن
خودخویش‌نامه
زن نارنجی
1807
همشهری کاوه
غربتستان
دالان دل
برج شادی
لحظه‌هایی از بودن
آنکس که نداند
خودکار بی‌رنگ
شور
تفتستان
علیرضا معتمدی
ترانه‌ای در تاریکی
!همين كه هست
دنیای هیچ‌آلودِ من
گلاره و نارنج طلا
عاقلانه
داستانک‌های چوبی
مشعشع‌ نامه
مینیمال‌ها و طرح‌های رضآ نآظم
نگین
٤دیواری
صدف فراهانی
Frozen words
گلناز والا
ايزدبانو
الهه مهر
بیلی و من
روزمره
بانوی اردیبهشت
فلُّ‌سَفَه
دید هفتم
پاپریک
از مهتابی به كوچه تاريک
حبسیات
روایتی دیگر
راوی حکایت باقی
سوراخ تو دیوار
دندانهای تيز
نامه های جامانده
یادداشت‌های یک معترض

شعـــــر

نامه‌هایی به خودم
یداله رؤیایی
همین‌طوری نوزدهم
پاگرد
اتاقي از آن خود
...می‌خوام خودم باشم
کوتاه نوشته های من
من واقعی
Photo Haiku
کو
یادم تو را فراموش

ســایت‌ها

تغییر برای برابری
هزارتو
جن و پری
زنستان
آکادمی فانتزی
هنوز
هفتان
رادیو زمانه
بلاگ‌نیوز
بلاگچین
کارگاه
دیباچه
مجله‌ی شعر در هنر نویسش
هستیا
دوات
کتاب قرن

مـوسـیـقی

گفتگوی هارمونیک
BANG Classical
آرشه
هنر و موسیقی
My Reticence
Classic Cat
هرمس
مرکز موسیقی بتهوون
آوای باربد

عکاســــی

Masters of Photography
FanoosPhoto
Nazif Topçuoğlu
کسوف
یکی دیگه
نگین فیروزی

گالـــــری‌ها

Artchive
ژازه طباطبائی
آرون جاسینسکی
نگین احتسابیان
آزاده طاهائی
مکرمه قنبری
Chera na ...?

هنرکـــــــده‌ها

موزه هنرهای معاصر
خانه‌ی هنرمندان ایران
بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران

آرشـــــیو

دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
نوامبر 2009
ژانویهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
دسامبر 2010
فوریهٔ 2011
ژوئن 2011
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
آوریل 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
سپتامبر 2013
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
اکتبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
فوریهٔ 2015
آوریل 2015
مهٔ 2015
مهٔ 2017
ژوئن 2017
سپتامبر 2017
نوامبر 2018
دسامبر 2018
آوریل 2019
ژانویهٔ 2020
فوریهٔ 2020
مهٔ 2020

Counter