برای شناختن خویشتنام، من ناتوانترینام؛ چرا که خود هم موضوعم و هم محقق. در مَثَل ماهی در آب را میمانم.
﷼
وقتی خودم را نتوانم بشناسم، منظری برای شناختن هستی هم ندارم.
من برای شناختن آنچه هست، در این حالت هیچ مرجعی ندارم.
بیچیزم!
من نیستم!
﷼
برای شناختن امری، یکی از بهترین راهها آن است (باید) که از بیرون نگاهش کنم. نگاه از درون به من تنها کارکرد و کارآئی آن را نشان میدهد و نگاه از بیرون روش کار، سازمان و ساختار آن را.
برای شناختن امری، بسیار مهم است که روش کار، سازمان و ساختارش را هم بشناسم.
﷼
دیگری بیرون از من است.
من بیرون از دیگریام.
﷼
تنها دیگری میتواند من را به خودم نشان بدهد. دیگری آینهٔ من است.
من چیزی نیستم جز تصویری که دیگری از من ارائه میدهد.* پس برای درک خویشتنام، راهی جز پذیرفتن منظر و خوانش دیگری از خودم و تحقیق بر تصویر خودم در دیگری ندارم.
﷼
برای شناختن هستی به خودم رجوع میکنم و برای شناختن خودم به دیگری.
من برای شناختن هستی، به دیگری رجوع میکنم.
﷼
دیگری برای شناختن هستی به من رجوع میکند؛ من نیز آینهٔ دیگریام برای شناختن خویشتناش.
ما لازم و ملزوم یکدیگریم.
* میلان کوندرا میگوید: " شخص جز تصویر خودش هیچ چیز دیگری نیست [...] تا وقتی ما با دیگران زندگی میکنیم، ما تنها آن چیزی هستیم که اشخاص دیگر ما را چنان میبینند." (جاودانگی/ ترجمه حشمتاله کامرانی)