رفیقی
برام این تکهی گفتوگویی با بهرام بیضایی را فرستاد. بد ندیدم خواندناش را با شما
شریک بشوم.
«اینکه
دوستِ فیلمسازم [داریوش] مهرجویی، مشکلترین مسایلِ عالَم را به سادهترین شکلِ
ممکن بیان میکند واقعاً جای تحسین دارد؛ ولی اینکه من سادهترین مسایلِ عالَم را
به مُشکلترین شکل بیان میکنم اوّلینبار است میشنوم. آیا این نیست که من
پیچیدگیهای پشت سادگی و غیرعادیهای پشت عادی را نشان میدهم؟ و آیا باشو غریبهی
کوچک و سگکُشی سادهترین مسایلِ عالَم بودهاند که به مشکلترین شکل بیان شدهاند؟
امّا در مورد زبان ـ مردم دانشِ خود را از کجا میگیرند؟ اگر کتابخوان نباشند از
رسانهها؛ و غلطهای رسانهها کمکم میشود دانشِ همگانی، که من باید بهنام زبان
مردم تکرار کنم؟ نه ـ من میکوشم غلطها را نگویم و از این بابت معذرت میخواهم. مثلاً
نمینویسم قاتل و امپراتور؛ مینویسم آدمکُش و خاقان. چینیها خاقان دارند نه
امپراتور، و مغولها قاآن دارند و ژاپنیها میکادو و ایرانیان شاهنشاه و مسلمانان
خلیفه داشتند. امپراتور مالِ رُمیهاست. حتّا نمیگویم وداع با محبوبم و مینویسم
بدرود به دلبندم؛ چون این عنوانِ بدبخت سرآغاز شعریست در نمایش چینی و برای خودش
وزن و آهنگی دارد.
در
فیلم محمّد رسولالله، که اینروزها همه تجلیل میکنند، راوی میگفت فامیلِ علی! چرا
باید بیسوادی مترجم را که حالا عمومی شده زبانِ مردم خواند؟ آیا واژهی فرنگی
فامیل را که به هیچ قیمتی به آن فیلم نمیچسبد در عربی نمیگویند قوم، قبیله،
طایفه، و در فارسی تیره، تبار، کسان، خویشان، پیوندان و مانندهایش؟ و من باید همهی
این فرهنگ را بهنفع بیسوادی مترجم بریزم دور؟ یا در همان فیلم که راوی جای فرسنگ
و فرسخ و منزل میگوید کیلومتر، شخصیتی به همسرش میگوید شانس من بلند بود که تو
را در کودکی زندهبهگور نکردند! دلم برای مردم میسوزد. آیا شخصیت چهاردهقرن
پیشِ عرب نباید جای واژهی فرانسوی شانس میگفت اقبال، با بهفارسی که فیلم را به
آن برگرداندهاند، بگوید بخت؟ برگردیم به آنچه میگویند زبانِ مردم واقعی؛ حرفزدنِ
قراردادی و ساختگی فیلمفارسیهای قدیم و جدید را میشناسم که بهنادرست حرفزدن
مردم واقعی خوانده میشود. پُرگویی و کشآمدن و تکآهنگیبودن آنها گهگاهی قابلِ
تحمّل نیست.
مردم
واقعی، همهی مردماند، نهفقط شخصیتهای فیلمفارسی قدیم و جدید؛ و همهی مردم اینطوری
حرف نمیزنند. اداریها اداری، سیاسیها جور دیگر، پزشکها متینتر و حرفهایتر ـ
و مطلقاً نه عصاقورتداده ـ دلالها طور دیگری، کاسبکاران طور دیگری، و منتقدان
سینما و تئاتر طور دیگری. آیا اینها غیرواقعیاند؟ همه نمیتوانند و نباید عین
قراردادِ نادرستی که نام زبان مردم واقعی روی آن گذاشته شده حرف بزنند که خودِ آن
هم سبک است نه واقعیت! من تفاوتها را حفظ میکنم، ولی زیادهگوییها را غربال میکنم
و میکوشم به چکیده برسانم.»
از
گفتوگوی بهرام بیضائی با ماهنامهی سینمایی فیلم، شمارهی ٣٩٣
پ.ن.: این تکه را پیشتر آقای آزرم در وبلاگشان منتشر کرده بودند و قاعدتاً
رفیقم هم همانجا این بخش را خوانده بوده.