Sleeping
Dogs ماجرای یه پلیسمخفی آمریکایی هنگکنگیالاصله
که به یکی از گروههای گنگستری هنگکنگ نفوذ میکنه و تا ردههای بالا پیش میره
و... داستانش همزمان کمی یادآور The Departed و بیشتر فیلمهای
پلیسی جکی چانئه و فضای بازی هم شباهت زیادی به سری آرخام و اسسینز کرید و GTA داره
هرچند با تمرکز روی هنرهای رزمی. در کل بازی هیجانانگیز و سرگرمکنندهایه، بهخصوص
که بعضی ویژگیهای اولیهی نقشآفرینی رو هم داره و همین جذابترش میکنه. چیزی
دورادور شبیه نظام اخلاقی بعضی بازیهای نقشآفرینی هم داره مثلاً اینکه وقتی
شخصیت اصلی درگیر مٱموریته نباید به اموال عمومی و NPCها آسیب بزنه و اگه چنین کاری بکنه
از امتیازش کم میشه... و مهمترین نکتهش یادم رفت: شباهت خیلی زیادش به بازیهای
مافیا. فقط یه تفاوت جالب با مافیاها داره، دستکم برای من که اینطور بوده: تو
این بازی شخصیتم یه پلیسمخفیه که درگیریهای عاطفی با خلافکارها هم پیدا میکنه.
مثلاً جایی از بازی، بعد از اینکه رئیس و همسر رئیسش تو روز عروسیشون سلاخی میشن،
میره پیش مادر رئیس مرحوم مذکور و قبل از اینکه باهاش صحبت کنه میکروفونی که
قبلاً برای شنود کار گذاشته رو خاموش میکنه و به مادره قول میده انتقام پسرش رو
بگیره. عملاً خیلی جاها از مسیر قانون خارج میشه و مثلاً جای دیگه به مقام ارشدش
توی نیروی پلیس میگه «شماها وینستون رو میخواستین، الآن من وینستونم» و رئیسه
هم میگه «منم نگران همین بودم» و با اینحال نمیتونه مٱموریتش رو لغو کنه چون
واقعاً خوب تونسته نفوذ کنه به مافیای هنگکنگ. تمام اینچیزها خیلی بیشتر از
مافیا احساسات من رو درگیر میکنه. انگار به جای بازی دارم یه فیلم خوب پلیسی هنگکنگی
میبینم و واقعاً نگران سرنوشت قهرمان داستان هستم. در واقع یه حسی هم بهم میگه
آخر ماجرا حتماً وضعیت بدی پیدا میکنه و احتمالاً کشته میشه... و تمام اینها،
توی یه بازی، یهجورایی حس خوبی بهم میده. پیش از این درگیر بازیهای خیلی بهتری
هم بودم، اما میتونم بگم اولینباره که احساسی هم درگیر یه بازی میشم، اینکه میدونم
دارم شخصیت رو بهطرف یه سرنوشت محتوم شوم هدایت میکنم. یکی از جذابیتهاش هم
استفاده از مشخصههای نقشآفرینی تو بازیه، اینکه من بازیکن دچار این توهم میشم
که میتونم آزادانه بگردم و تصمیم بگیرم و با اینحال در واقع تصمیمهای من اثری
روی نتیجهی کار ندارن. و داستانش، اینکه قهرمان بههرحال آسیب میبینه، یا باید
به پلیس خیانت کنه یا به دوستانی که توی مافیا پیدا کرده. جایی از بازی همکار
پلیسش بهش خبر میده چند تا گنگستر خردهپا کشته شدن و پلیس هم پی ماجرا رو
نگرفته و وی شن (قهرمان داستان) عصبانی میگه «پس دیگه گنگسترها داخل آدم نیستن؟»
و از طرفی هر شب کابوس میبینه و تو خواب صدای آدمهایی رو میشنوه که مجبور شده
بهخاطر مٱموریتش بکشه. در کل باید بگم هرچند Sleeping Dogs رو یه
بازی تقلیدی میدونن نمیشه از داستان خوب و درگیر کنندهش گذشت. بازیایه که میشه
حتی به بازینکردهها پیشنهادش داد و مطمئن بود حتماً سرگرمشون میکنه. بازیایه
که میشه گفت یهجورایی از الگوهاش جلو زده، شاید فقط بهخاطر داستان قرص و محکمش.
برچسبها: بازی, یادداشتک