شبکـــه‌ی تارعنکـــبوتـــی رنگــین به روایت ســـاســـان م. ک. عــــاصـــی


۱۳۸۸ خرداد ۱۷, یکشنبه

همراه شو (8)

می‌خواهم بنویسم و نوشته‌هایم چاپ و منتشر بشوند. می‌خواهم با اضطراب کمتری از خواب بیدار شوم و وقتی صدای رییس‌جمهور کشورم را از تلویزیون می‌شنوم دست‌ام از خشم شروع به لرزیدن نکند و دندان‌هایم را به هم فشار ندهم. می‌خواهم در کابوس‌هایم از هراس جنگ و کشته شدن کسانی که دوست‌شان دارم به خود نپیچم و هفته‌ای چند بار آدم‌های مسلح هم‌‌وطن یا بیگانه به خواب‌هایم حمله نکنند. می‌خواهم موقع راه رفتن در خیابان مضطرب نباشم. می‌خواهم یکی در میان اخبار بازداشت و توقیف نخوانم. می‌خواهم با مرگ هر اهل اندیشه‌ای فکر نکنم دق‌مرگ شد. می‌خواهم با خیال راحت کتاب بخوانم، می‌خواهم روزنامه بخوانم و... بگذارید یکی یکی توضیح ندهم و کلاً بگویم می‌خواهم کمی مثل آدم زندگی کنم و امیدوار باشم، و تنها راهی که برای رسیدن به این هدف سراغ دارم تغییر آرام و دموکراتیک شرایط است و ساختن. تغییری آرام که شامل حال همه بشود، هم آن جوانکی که کلاه و بارانی‌ام را مسخره می‌کند و هم بقال سر کوچه‌مان و هم راننده تاکسی‌ها و اتوبوس‌ها و هم خودم.

راست‌اش توی این وضع هیچ علاقه‌ای به مثلاً حذف ممیزی کتاب ندارم. این را مثال زدم چون در آینده‌ی خودم هم تاثیر به‌سزایی دارد. بی‌شک باید خوشحال بشوم اگر مثلاً‌ همین فردا ممیزی کتاب برچیده شود و پس‌فردا از انتشارات فلان تماس بگیرند و بگویند کتاب‌ام به زودی چاپ می‌شود... اما راست‌اش خوشحال که نمی‌شوم هیچ، نگران هم می‌شوم. یادم می‌آید پدرام رضایی‌زاده و یعقوب یادعلی کتاب‌هایشان مجوز ارشاد داشت و آن اتفاقات ناخوشایند و ناجوانمردانه برایشان افتاد. یادم می‌آید بیشتر از آزادی بیان به آزادی بعد از بیان نیاز دارم. پس تا روزی که آزادی بعد از بیان‌ام تضمین نشده هیچ دل‌ام نمی‌خواهد مجوز ارشادی در کار نباشد. مسخره و تسلیم شاید به نظر برسد، اما دل‌ام نمی‌خواهد بعد از آن هر صدای زنگ تلفنی برای من یا دیگر دوستان نویسنده‌ام تبدیل به صدای وحشت و اضطراب بشود. دل‌ام نمی‌خواهد این هراسْ خودسانسوری را به جای دیگرسانسوری بنشاند. من اول آزادی بعد از بیان‌ام را می‌خواهم و تنها راه به‌دست آوردن‌اش را تغییر آرام می‌دانم و تنها راه عملی شدن تغییر آرام را هم شرکت فعالانه در انتخابات می‌بینم و بعد از آن شرکت فعالانه در ساختن سرزمینی که در آن می‌زیم و ساختن سرنوشت‌ام.

برای همین‌هاست که به میرحسین موسوی رٱی می‌دهم.

*

دل‌ام می‌خواهد درباره‌ی هرچیزی دوست دارم بنویسم، حتی اگر نفع خاصی به کسی نرساند و حتی اگر سانسور شود؛ چون با سانسور می‌توانم مبارزه کنم، اما در برابر فاشیسم ملبس به بشردوستی یا مردم‌پرستی زبان‌ام لال می‌شود.

من به میرحسین موسوی رٱی خواهم داد چون ملبس به ریا نیست. نمی‌گویم که نگران آینده و آن‌چه پیش خواهد آمدها نیستم، اما این را می‌دانم او سعی نکرده با حرف‌ها و وعده‌های شیرین و غیرعملی دل‌ام/رٱی‌ام را ببرد. این را می‌بینم که بیش از حد شبیه خودش است و به‌نظر نمی‌رسد علاقه‌ای داشته باشد برای پنهان کردن افکارش نقاب بزند. به او رٱی می‌دهم چون احساس می‌کنم شاید بتواند اندکی آزادی بعد از بیان به من بدهد، و اگر عاقل باشم آن‌روز خواهم توانست برای آزادی بیان‌ام تلاش کنم. به او رٱی می‌دهم چون همین چند شب پیش دیدم که چقدر به من و ما احترام می‌گذارد. باور کنیم که ما همه به این احترام نیاز داشتیم و داریم و خواهیم داشت.


پیشنهاد:

پیری یعنی وقتی که نتوانی هیچ چراغی را خودت روشن کنی


*

چند سال پیش با یکی از دوستان‌ام پای تلفن گپ می‌زدیم. دوستی که قرار بود هم‌‌فکر باشد و خیلی آرمان‌‌خواه‌تر از من بود و هست؛ کلاً یک پای ثابت بحث‌ها و گپ‌های بشردوستانه. حرف‌مان کشید به شعرهایم و دوست‌ام شروع کرد به مسخره کردن شعرهای به قول خودش «سرخ»‌ من. بحثی پیش آمد و بالا گرفت و وقتی من گفتم هرچیزی که دل‌ام بخواهد می‌نویسم دوست‌ام کمی شاکی شد و گفت "باید" برای مردم بنویسم. گفت اگر روزی به قدرتی برسد من و امثال من را مجبور خواهد کرد آن‌چه به نفع خلق است بنویسیم. گفت مکانی برای من و امثال من درست می‌کند و هرچه بخواهیم در اختیارمان می‌گذارد و آن‌جا تقریباً محبوس‌مان می‌کند و مجبورمان می‌کند آن‌چه "درست" است را بنویسیم. دوست بشردوست‌ام، استالین جوانِ عزیزم، چنین حرف‌هایی به من زد و من هنوز از به یاد آوردن حرف‌هایش به خود می‌لرزم.

گاهی سعی می‌کنم به خودم بقبولانم که شوخی می‌کرد اما وقتی یادم می‌آید همان‌روزها از موافقان پر و پاقرص بی‌تفاوتی نسبت به انتخابات بود و می‌گفت باید بگذاریم قدرت یک‌دست شود...

هنوز امیدوارم آن حرف‌هایش شوخی بوده باشد، یا دست‌کم امروز بعد از تماشای این نمایش قدرت چهار ساله نظرش نسبت به تغییر آرام مثبت شده باشد و یکی از طرفداران،‌ گیرم نه‌چندان پر و پا قرص، استفاده از فرصت‌هایی نظیر همین انتخابات برای تغییر و اصلاح. امیدوارم یک روز این یادداشت من را بخواند و به این جمله برسد که استالین عزیز، وقتی آن‌طور با صفا و تبحر تار و پیانو می‌زنی باورم نمی‌شود شعرهای عاشقانه‌ی سرخ را دوست نداشته باشی؛‌ باورم نمی‌شود استالینی حرف‌زدن‌ات را. خلقی که تو می‌گویی برای آزادی به زیبایی و عشق هم نیاز دارند و شوپن آن قدر وطن‌پرست بود که قلب‌اش را فرستاد به وطن‌اش در حالی‌که جسم تبعید شده‌اش در غربت خاک می‌شد. گیریم اصلاً این یک افسانه باشد، اما چقدر خوب‌اند افسانه‌هایی که می‌گویند برای رسیدن به هدف باید هفت کفش آهنین پوشید و پوساند و از هفت دریا گذشت و بالای کوه هفتم به رویاها رسید. رفیق تندروی خوش‌مشرب‌ام، برای تغییر باید دل آدم‌ها را هم به دست آورد. آزادی اگر ارزشمندتر از یک سمفونی زیبا نباشد، بی‌ارج‌تر از آن نیست. حتی یک سمفونی را هم یک‌شبه نمی‌شود نوشت. کنسرتو ویلن بتهوون را تنها تنها نمی‌شود اجرا کرد. کاش همه‌ی رفقایی که مثل تو فکر می‌کنند هم این یادداشت را بخوانند تا به‌شان بگویم بیایید هر رٱی‌مان را یک ساز کنیم و سمفونی امید به ساختن را بزنیم، وگرنه با خیال‌بافی و اسیر توهم بودن نصیب خیلی از ما چیزی جز سوت زدن نمی‌شود،‌ آن‌هم ترسیده و پشت دیوار.

دل‌ام می‌خواهد تمنا کنم به خاطر هر چیز کوچکی که دوست‌ دارید بیایید و همراه باشید با رٱی‌تان و با فکرتان. به خاطر دوست‌داشتنی‌هایی که می‌دانید در سرمای تعصب و تحجر می‌پوسند و می‌خشکند بی‌آن‌که آن روز ِ دیر شده کسی بتواند از مرگ نجات‌شان دهد... به خاطر بچه‌ها، به خاطر کتاب‌ها، به خاطر موسیقی‌ها، به خاطر زیبایی‌ها، به خاطر فیلم‌ها، به‌خاطر آزادی‌های کوچک انسان‌هایی که هیچ‌وقت آن آزادی که آرمان‌اش را عمری در ذهن پروراندند تمام و کمال به دست نیاوردند،‌ اما یاد گرفتند آزادانه زندگی کنند و آزاداندیشی را به مصاف خشک‌مغزی بفرستند. بیایید دوستان...

برچسب‌ها:



  Comments:  ارسال یک نظر
<< Home

[ خانه| پست الكترونيك ]

انتشار الکترونیکی نوشته‌های این وبلاگ همراه لینک، و چاپ آنها تنها با اجازه‌ی نویسنده (ساسان م. ک. عاصی) مجاز است

Home
E-mail
Feed

دیوارپَرده

راهــــــــــرو

گوگل ریـــدر

پیوندها

جستار
فرزان سجودی
حضور خلوت انس
نویسش نقطه الف در نقطه الف
N.EHT.1927. ART
یادداشت‌های شیوا مقانلو در کازابلانکا
نقره‌ی اثیر
...آمدم، نبودید
یادداشت‌ها و چیزهای دیگر
تنهایی پر هياهو
Sir Hermes Marana the Great
A Man Called Old Fashion
شوخی روزگار
آفتاب پرست
لولیتا
سرزمین رویاها
وضعیت بینابینیت
راز
زن‌نوشت
سپینود
موسیقی آب گرم
میرزا پیکوفسکی
امشاسپندان
قصه‌های عامه پسند
Osmosis
کتاب‌های عامه‌پسند
کتاب‌خونه
اگنس
ماهی_سیاه_کوچولو
دفترهای سپید بی‌گناهی
درباره نشانه
LIthium
لحظه
رگبار
گل‌تن
حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین
خرمگس خاتون
آدمهای خوب شهر
روز برمی‌آید
U2
لولیان
نوشته‌های اتوبوسی
Agrandissement
پیاده رو
Déjà Vu
فلسفه در اتاق خواب
ذهن سیال
دختر بودن
خودخویش‌نامه
زن نارنجی
1807
همشهری کاوه
غربتستان
دالان دل
برج شادی
لحظه‌هایی از بودن
آنکس که نداند
خودکار بی‌رنگ
شور
تفتستان
علیرضا معتمدی
ترانه‌ای در تاریکی
!همين كه هست
دنیای هیچ‌آلودِ من
گلاره و نارنج طلا
عاقلانه
داستانک‌های چوبی
مشعشع‌ نامه
مینیمال‌ها و طرح‌های رضآ نآظم
نگین
٤دیواری
صدف فراهانی
Frozen words
گلناز والا
ايزدبانو
الهه مهر
بیلی و من
روزمره
بانوی اردیبهشت
فلُّ‌سَفَه
دید هفتم
پاپریک
از مهتابی به كوچه تاريک
حبسیات
روایتی دیگر
راوی حکایت باقی
سوراخ تو دیوار
دندانهای تيز
نامه های جامانده
یادداشت‌های یک معترض

شعـــــر

نامه‌هایی به خودم
یداله رؤیایی
همین‌طوری نوزدهم
پاگرد
اتاقي از آن خود
...می‌خوام خودم باشم
کوتاه نوشته های من
من واقعی
Photo Haiku
کو
یادم تو را فراموش

ســایت‌ها

تغییر برای برابری
هزارتو
جن و پری
زنستان
آکادمی فانتزی
هنوز
هفتان
رادیو زمانه
بلاگ‌نیوز
بلاگچین
کارگاه
دیباچه
مجله‌ی شعر در هنر نویسش
هستیا
دوات
کتاب قرن

مـوسـیـقی

گفتگوی هارمونیک
BANG Classical
آرشه
هنر و موسیقی
My Reticence
Classic Cat
هرمس
مرکز موسیقی بتهوون
آوای باربد

عکاســــی

Masters of Photography
FanoosPhoto
Nazif Topçuoğlu
کسوف
یکی دیگه
نگین فیروزی

گالـــــری‌ها

Artchive
ژازه طباطبائی
آرون جاسینسکی
نگین احتسابیان
آزاده طاهائی
مکرمه قنبری
Chera na ...?

هنرکـــــــده‌ها

موزه هنرهای معاصر
خانه‌ی هنرمندان ایران
بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران

آرشـــــیو

دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
نوامبر 2009
ژانویهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
دسامبر 2010
فوریهٔ 2011
ژوئن 2011
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
آوریل 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
سپتامبر 2013
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
اکتبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
فوریهٔ 2015
آوریل 2015
مهٔ 2015
مهٔ 2017
ژوئن 2017
سپتامبر 2017
نوامبر 2018
دسامبر 2018
آوریل 2019
ژانویهٔ 2020
فوریهٔ 2020
مهٔ 2020

Counter