نه اینکه حالا حتما واسه همه جواب بده، ولی خب بههرحال چون در مورد تجربیاتام خسیس نیستم اعلام میکنم:
1. میشه مثلا به بلو کافه اطمینان کرد. شاید صلاح نباشه که روی کل آلبومهای آقای رهآ (رئا؟ همون Chris Rea ی خودشون!) آدم آزمایش کنه. خب به شخصه آهنگای دیگهی این رفیقمون رو هنوز اینقدر مصفا در نیافتم، ولی گاس بلو کافه بین شنوندگاناش یک جور "همسرخوشانگی" ایجاد کنه.
2. هیچوقت به ماشینی که به نظر میرسه داره به آرومی دنده عقب میگیره اعتماد نکنین، حتی اگه در حوالی کسی باشین که اصولا از جذابیت، به چشم بدشانسیها جورج کلونی میآد! به این دلیل که به هر حال جاذبه حتی در مورد بدشانسیها اینطوری عمل میکنه که، همچین مستقیم میکشدتون به طرف جذبکننده. حالا اگه بین جذبکننده و بدشانسی مربوطه کسی قرار گرفته باشه، ممکنه ماشین بهش بزنه! (هرچند خوشبختانه به خیر گذشت، ولی خب اعصاب معصاب نمیمونه آدم یادش که میآد! راننده هم اینقد خنگ و گول؟ آقا اون آینه رو برای درمان حملات نارسیسیستیک رانندهها که نذاشتن! عقبو بپا!)
این یه اثبات علمی هم داره: اگه بین آقای نیوتن و درخت سیب کسی قرار گرفته بود، ما الآن پامون رو زمین بند نبود. (بعد یه نکتهی بیربط به موضوع ولی مهم در علم فیزیک! فک نمیکنین اگه آقای نیوتن آدم بددهنی بود هم، ما الآن رو زمین بند نبودیم؟ چون دهناشو باز میکرد و چار تا فحش به زمین و زمان میداد و سیب رو پرت میکرد یه گوشه و بعد اصلا به فکرش نمیرسید جناب جاذبه رو کشف کنه که، و خب واقعا جاذبه هم کسی نبود که اگه یه بار کشف نشد دوباره رو بندازه. تازه اگه خربزه رو درخت در میاومد یا آقای نیوتن تو یه کشور گرمسیر زندگی میکرد هم همینطور!)
(البته مستقل از این قضیه و قضایای خطرناک مشابه مثل تاثیر بعضی داستانام، با در نظر گرفتن موارد و مسائل دیگه، خوبام که فکرشو میکنم میبینم کاملا بدشانس نیستم به این دلیل بدیهی که خوششانسیهایی هم دارم. شانسخاصام!)
3. هیچوقت و هیچوقت زیاد به حدسای دقیق نباید مطمئن بود. چون ممکنه آدم یه وقت یه حدسی بزنه، بعد تو چهرهی طرفِ حدس زده شده یه تعجبی ببینه، و به عنوان حدسزننده جوگیر شه (و مثلی هست که میگه آدمو سگ بگیره جو نگیره، که بعد آدم تو زیر زمین بادبادک هوا کنه ولی ضایع نشه!) و خیلی با حالت اعتماد به نفس شدید لبخند بزنه که "هه! دیدی چه دقیق حدس زدم" و چند دقیقه بعد معلوم شه حدسزننده از بن توی باقالیا بوده موقع حدس زدن، و بابت اون اعتماد به نفسی که اولاش به نمایش گذاشته، سه و نیم و گاهاً چهار برابر ضایع بشه و هی با تعجب نگاه کنه و بگه «نه!؟» (یعنی واقعا بالای نود درصد اون تعجب میتونست برای این باشه که، چرا من باید ضایع میشدم اینطوری؟ اونم وسط اون تیریپ اعتماد به نفس و اینا!)
4. هیچوقت رو حساب اینکه ماهها از منزل خارج نخواهید شد اقدام به منهدم نمودن سبیل یا مشخصات ظاهری دیگر خود ننمائید، چون قوانین مورفی دقیقا اینطور وقتهاس که کار میکنن :D.
یکسری تجربیات دیگه هم هست البته، ولی چون یکی از شرایط این شیوهی نوشتن اینه که خیلی نباید طولانی بشه، در جلسات بعدی اگر خیل مشتاقانی وجود داشت ارائه خواهد شد.