اینروزها دیگر برایم خبری از فستیوالهای شخصی/موسیقی فصلیام نیست. بیشتر وقتام را با چند ترانه میگذرانم و هی باز میگذرانم! حتما تجربه کردهاید چه حس غریبی دارد وقتی یک ترانهای تمام حس و حال لحظاتی از زندگی آدم را میریزد از خودشـ یا شاید بهتر باشد بگویم میریزاند از خودش... و خب! چند هفتهایست دارم با چند ترانه و به خصوص سهتاشان عجیب وقت میگذرانم؛ شب، نیمهشب، صبح، سر ظهر، عصر، هر وقت، همهجا... انگار که "زبلخانِ زمان" باشند!!! (به این سطر که نگاه میکنم، میبینم انگار واقعیت دارد این قول که، روز من از شب شروع میشود!)
خلاصه، چند وقت بود میخواستم این ترانهها را به شما هم پیشنهاد کنم. فکر کردم الآن بهترین وقت است، چون همهچیز سرجایش است و اوضاع و احوال همهمان خوب است و ملالی نیست جز مقادیر کاملا معتنابهی خفقان و مصائب حاضر و مصائبِ یحتملْ غریبالوقوع ِ جمعی و...
بههرحال، هر کدام را در یک پست جداگانه میگذارم، با متن ترانههاشان، چون متنشان را خیلی دوستتر دارم؛ همینطور به خاطر اینکه، پیشنهاد کنم دستکم بخوانید اگر گوش نکردید، که شعرها خودشان بهطور مستقل کلی خاصیت دارند!
* * *
اولی Time In A Bottle جیم کروچه است. بین کارهائی که از کروچه شنیدهام ـ میتوانم با کمی جرٱت بگویم! ـ هیچکدام به زیبائی و سحرانگیزی این ترانه نیست. عجیب موسیقیاش را دوست دارم و شعرش را هم چندچندان بیشتر. از آن شعرهائی که همزمان چند حس به آدم میدهند، طوری که آدم همزمان شبیه جفتْ صورتکهائی بشود که معمولا به عنوان نماد تئاتر به کار میروند!
(در همین صفحهی لینک داده شده، میتوانید قطعه را بشنوید یا ذخیره کنید)
Time In A Bottle
If I could save time in a bottle
The first thing that I'd like to do
Is to save every day
Till Eternity passes away
Just to spend them with you
If I could make days last forever
If words could make wishes come true
I'd save every day like a treasure and then
Again, I would spend them with you
But there never seems to be enough time
To do the things you want to do
Once you find them
I've looked around enough to know
That you're the one I want to go
Through time with
If I had a box just for wishes
And dreams that had never come true
The box would be empty
Except for the memory
Of how they were answered by you
But there never seems to be enough time
To do the things you want to do
Once you find them
I've looked around enough to know
That you're the one I want to go
Through time with
پ.ن.: رفیق شفیقام مهرداد عزیز، Panic Room را نوشته دربارهی اتاق من و کلی چوبکاری و لطف کرده!
خیلی خیلی ممنونام استاد! و بیتردید مخلصیم دربست ؛) :)
توضیح آنتی شبهاتِ نارسیستی!: به همان دلیلی که پشتِ دو نقطه آمد، یعنی برای اینکه به نظر نرسد خیلی با خودم حال میکنم، لازم است این توضیح را (به پیشنهاد و از طرف مهرداد) اضافه کنم که: چون مهرداد خیلی زیاد مینویسد! و برای همین وبلاگاش خیلی خلوت است، قرار است من به عنوان خبرگزاری وبلاگاش کار کنم.
در نتیجه ممکن است من نارسیسیست باشم (سرقفلی کامیونیتیش در اورکات دستکم تا آنموقعها، به نام خودم بود اصلا!) اما دلیلاش میتواند حتما هم این لینک نباشد!!! :P ؛)
باز هم مرسی استاد :)