امروز به گونهای کاملا نااتفاقمند چشمام گرایانده شد به خبری از خبرگزاریای وزنمند که اسماش را نمیآورم، اما لینکاش را یواشکی به شما میگرایانم.
بعد از قرائت وزین آن خبر، چشم من گشایانده شد به اصول درک و دریافت و تبیین اثر هنری و ذهنام نیز گشادانده شد، تا از این سپس با تکیه بر برداشتهای پوچگرایانه بر آنها پشت زنم و بر دهان غرب مشت زنم و پای اندیشهی شرقمندانه انگشت زنم (نثر مسجع یک وسوسهی خاوریک و عرفانی میباشد و ایرادی برنمیآورد).
توجه شما را به برخی از قِسَمات اصولنقدگرایانهی روشنمندانهی خبر مذکور میکشانم و تشریحی بر آن را میپردازم:
"اين اثر فوجي از پرندگان سمبليك در حال پرواز را نشان ميدهد كه حامل پيامي از شرق بهسوي غرب هستند"
برای خوانندگان غیرآگاه لازم به ذکر میباشد که پرندهی سمبلیک پرندهایست حاوی مقادیری سمبل. از هنرمندان سمبلگرا میشود تعدادی را نام برد که به دلیل پارهای ملاحظات از ذکر آنان خودداری به عمل میآورد.
از طرفی لازم به ذکر همیباشد که شرق برای غرب پیامی دارد که قرونهاست میخواهد به غرب برساند، اما غرب گوش شنوا دارا نمیباشد. این پیام دلانگیز همانا پیام صلح و عرفان میباشد که در اشعار شعرای بزرگی همچون باباطاهر [...] به درستی مشهود گردیده. اگر شما به تصویر مذکور دقت بیفکنید، دریاب میکنید که به پای پرندگان، پیام ِ مذکور نمایانده گشتیده است. است.
"اثر يادشده با رنگ سفيد و نقرهيي ساده و بيتكلف، تداعيكننده مفاهيم صلح، آزادي، استقلال، نظم و استعلاء است"
از نظر "ئی10" هنرمند پیامگرای گمنام قرن نانزدهم، رنگ سفید و نقرهای حاوی سادگیای هستند که تنها از راه نگاه پاکگرایانهی خاوریک میتوان به آن دست یابید. برای درک بهتر پیام مطلب فوق، نکاتی را به شما مینمایانانم:
رنگ سفید نماد صلح است. رنگ نقرهای نماد آزادی. آبی متالیک هم نمایانگر لیبرال دموکراسی میباشد که به مطلب فوق مربوط نمیباشد.
رنگ نقرهئی ساده و بیتکلف، همانا نشانگر آزادی و استقلال میباشد، چون اگر کسی حاوی مقادیری آزادی و استقلال نباشد، جرٱت نمیکند اینگونه به نوشتن دست بیازد. اینگونه آزادی و استقلال در شرق به مقادیر فراوان است.
نظم و استعلاء از جمله مواردی است که تمام هنرمندان غربی، از جمله گوته، آرماند، گورباچف و از همه مهمتر نیچه خواهان دستیابی به آن بودهاند، اما موفق ننمودهاند. اما ما در شرق موفق گشتیدهایم.
هنرمند متعهد غربی برادر هوسرل در مقالهی روشنگرایانهای که در آن به اروپائیها بحرانشان را در علم نمودانده، به بررسی پدیدارگردی استعلاء در هنر پرداخیده که همانا بیشک منظورش به هنر ما گرایانده میباشد که تنها در تحقیقهای عمیق و فهمیک از مقالهاش میتوان به این موضوع دست یازید.
"در چهار متر بالاي اين ستونها، پرندهسانهايي را طراحي شده كه در حال پروازند و با نورپردازي درختهاي ميدان پاستور و رساندن آب توسط فوارهها به تيرهاي بلند، اين پرندهها معلق ميشوند."
فقط خواستم توجهتان را جلب کرده باشم که برای توصیف چه چیزهای خوشگلی که سازیده میگردند، چه جملات سترگ و شگرفی باید بافانده گردد که در عمق خود حاوی پیامهای ژرفناک بباشد.
"... هنرمندي است كه به فضا، نور و زمان و بيشتر به فضاي خالي و استيك عدم، توجه دارد"
هنرمندان بزرگی همین امروز برای من هزاران نامه فرستادند تا مفهوم عمیق "استیک عدم" را به ایشان بگرایانم. حدود دههزار نامه دریافت کردم که همهشان را زود خواندم؛ خودم تنهائی...
مفهوم استیک عدم مفهوم عمیقی است. البته من به ایشان گوشزد کردم که از کجا معلوم؟ ما که همهچیزدان نیستیم. گاس که اشتباهی پیش نیامده باشد. اما بلافاصله هزاران نامه دریافت کردم که من را از لحاظ وظیفه وادار میکردند.
استیک عدم مفهومی است بسیار اینتلکچوآلانتیکیستی که از زمان ظهور گرایشات نئومینیالیستی در دورهی اوج گرایش به جنگ جهانی دوم بسیار پرطرفدار گشتید.
اولین بار که این مفهوم در فرهنگ و اندیشهی غرب مُتَجّل شد، در اثر هنرمند متعهد غربی، برادر دکارت بود که فرمود: «چگونه میتوانم به بودش خویش اطمینان بنمایانم، گاهان که چونان استیکی در عدم گرفتار آوردیده گشتهام.»
و این مفهوم عمیق از همان زمان به قضیهی هنر داخل شد. چنانکه بایزید فرمود: «به صحرا شدم عشق باریده بود و زمین تر شده چنانکه پای مرد به استیک آبدار فرو شود، پای من به عشق فرو میشد.»
که اینجا عشق واژنمون متافوریکسانهای است از عدم.
فیلنی، فیلمساز غیرمتعهد غربی هم در فیلم موهن خود موسوم به "آمارکورد" از زبان کشیشی غربی میگوید: «این استتیکه!»
که به علت عدم آشنائی فیلمساز مذکور به اندیشههای شرقی، و تلاش عبثنمونانهی او برای استفادیدن از آنها، استیک را با "ت" اضافه تلفظ میکند.
امیدوارم تمام این توضیحات در نمایاندن مفاهیم سترگمند "استیک عدم" به شما ملت سر صحنه کمک نموده باشند.
"آثار ... تا حدود زيادي به فضاهاي خالي نيل داشته كه اين مورد حس مبهم و معناباخته و پوچي را در بيننده خود برميانگيزاند"
واضح و مبرهن است که نیهیلگرائی نهفته در اندیشهی پوچمند غربی بر ما نمیتواند دست بیازد یا به نوعی فریبسانیک بفریباندمان.
فضاهای خالی همه سرشارند از احساسات معناباختمندانه و پوچنمایانه. بر ما پوشیده نیست که برخی جوانان گمراه که گرایش شدید به پوچمندیدگی دارند اینروزها چه کارها که نمیکنند.
فضاهای خالی که همیشه نیل دارند به ابهام هیچگاه از ضربه زدن به آرمانهای اندیشهی فرانمون مستعیل و تعینمند شرقانه که پیامهای درونمندانهاش بارها قصد یاری به غرب را داشته، اما غرب نذاشته، دست برنداشته. اند.
بکت، هنرمندنمای وابستهی غربی در کتاب موهن خود میگوید: «همهاش شلغمه» و فکر میکند ما نمیفهمیم که دارد به کمک همدست معلومالحال کچلاش نویسندهی موسوم به یونسکو، که ایادیاش اینروزها چهکارها که نمیکنند و با بازیگرهای معلومالرفتار همدستاند، با القای مفاهیم خالیمندانه ما را به نیهلیّت افراطی میگرایاند.
اما ما نمیگرائیم. چرا که اگر فضای خالی در اختیار اندیشهی تربیتنمون و نقد آگاهفرامندانه قرار بگیرد، چهبسا که مایهی ستایش هم داشته باشد.
از همین رو وقتی یکسری پرندهی نیلکننده به نقرهی آزادی و صلح و استعلاء، که با پیامی در دل و سلامی بر لب، به سوی غرب نیل کردهاند، دارای فضای خالی بشوند، تشعشعات نیهیلمندانهشان دچار گرایشات عرفانیک شده و پوچیشان تبدیل به خلاء مینمایاند که در اندیشهی شرقانه مفاهیم مثبتی میتراواند.
نکات بسیار مفهومفراآورانهی دیگری در خبر مذکور هست که خودتان باید به درکاش نائل بیائید. قصد من از ارائهی این مقالهی تحلیلنمونمندانه ارائهی برخی مفاهیم پیچمند بود که نیاز به کاوانیدن مینمود.
پ.ن.: البته، اين مسئله بههیچوجه ربطی به هنرمند نامنبرده ندارد (مشخصا، نام ایشان را هم ننوشتم که بیخود قضایا قاطی نشوند). در اصل، آنطور که از دوستان شنیدهام، اثر خیلی هم زیباست، اما خبرش...
پ.پ.ن: این کاریکاتور هم در شکوفش استعداد نقادمندی شناسمفهومگرایانهآور بیتاثیر نمیباشد.