شبکـــه‌ی تارعنکـــبوتـــی رنگــین به روایت ســـاســـان م. ک. عــــاصـــی


۱۳۸۵ آبان ۱۰, چهارشنبه

یه "آپارتمان" دوست‌داشتنی

تقریبا همین الآن خوندن فیلمنامه‌ی «آپارتمان» "وایلدر/دایموند" رو تموم کردم. خب... در حالیکه صورتم داشت از یه لبخند لذت‌بخش می‌ترکید و نمی‌دونم چرا سعی می‌کردم لبخنده‌رو کنترل کنم، از جام بلند شدم و یه سیگار گیروندم و مثل همه وقتائی که هیجان‌زده می‌شم روی همون وتری که براتون تعریف کرده‌م چند قدم راه رفتم و بعد به فکرم زد بیام اینجا بنویسم که عجب فیلمنامه‌ی فوق‌العاده‌ای بود... خب! خیلیه که فیلمنامه‌ی یه فیلم این‌طوری آدمو میخکوب کنه، و مشخصا این فیلمنامه طوری نوشته شده که اگه آدم فیلمو دیده باشه هم با خوندنش کلی چیز تازه به دست می‌آره... منظورم اینه که خوندنش لطف خاص خودشو داره؛ البته من هنوز فیلمو ندیدم.

به هر حال، تازه می‌فهمم چرا باید وایلدر یه استاد باشه و چطوره که «آپارتمان» این‌قدر محبوبه (تازه اینو ندید می‌فهمم!)، چون مثلا فقط از لحاظ! خنده هم که حساب کنیم آسون نیست آدم بدون گفتن یه جمله‌ی خنده‌دار، دیگرانو بخندونه در حالیکه داره از یه موضوع کاملا جدی حرف می‌زنه، اونم بدون اینکه جدیت موضوع بیافته تو سایه؛ و من که واقعا بارها خندیدم، اونم موقع خوندن فیلمنامه، بدون اینکه جوکی در کار باشه... آه ای طنز با اصالت دلنشین!

و ازون مهم‌تر و دشوارتر این‌که وسط این همه غافلگیری و خنده، آدم بتونه این‌طوری نیش و کنایه بزنه به خیلی چیزا، حالا از روابط خانوادگی گرفته تا نظام اداری! (اگه قرار بود نقد بنویسم، بی‌شک به صحنه‌ای که باد با بالادستیاش تو شرکت تماس می‌گیره برای تغییر برنامه و به شکل هیجان‌انگیزی آدم از بیخ‌دار بودن قضیه مطلع می‌شه، اشاره می‌کردم) و تازه اینکه وسط این همه کار، یادش نره کاشت‌های محشر (که رسما آدمو آچمز می‌کنه قرار گرفتنای استادانه‌ و به‌جاشون) بذاره برای غافلگیریای نفس‌گیر بعدی! (البته، نباید فراموش کنم که آقای دایموند هم در نوشتن فیلمنامه دست داشتن. اینکه کدوم‌شون دست بیشتری داشته البته با خودشون دیگه... رسما کار بی‌نقصه).

خب... می‌دونم که یه همچین یادداشتی اونم نصفه‌شب شاید غیر معمول به نظر بیاد (از لحاظ افق انتظار!) ولی، خب اصولا نمی‌تونستم یه جائی این حس لذت‌بخش خوندن این فیلمنامه‌ی محشرو ثبت نکنم. پیشنهاد می‌کنم حتما بخونینش، اگه خوش‌تون نیومد صحیح و سالم بیارین بدینش به من، ازتون می‌خرم به قیمت خرید ؛)

علی‌الحساب این چند تیکه‌شو بخونین اگه خواستین:

Jack Lemmon - Shirley MacLaine

صدای باد (جک لمون)‌ـ من تو شونزدهم غربی زندگی می‌کنم ـ فقط نیم ایستگاه با سنترال‌پارک فاصله داره ـ اجاره خونه‌م 84 دلار در ماهه. تا ماه جولای گذشته که خانم لیبرمن ِ صاحب‌خونه، هنوز یه دستگاه تهویه مطبوع دست‌دوم کار نذاشته بود، 80 دلار بود. این‌جا آپارتمان قشنگیه. خیلی رویائی نیس، اما جای راحتیه ـ‌البته فقط واسه آدم مجرد. تنها مشکلش اینه که ـ هر وقت بخوام نمی‌تونم برم توش. (8)

کرکبی‌ـ (او (سیلویا) را به سمت راه‌پله می‌برد) مادرت امروز بعدازظهر چی‌کار می‌کنه؟

سیلویاـ خونه‌س، بوقلمون می‌پزه.

کرکبی‌ـ چرا نفرستیمش سینما، فیلم ِ «بن‌هور»؟

سیلویاـ خیلی خوبه، ولی مادربزرگ و عمو هرمن و عمه سوفی و دو تا خواهرزاده‌هامو چی‌کار کنیم؟ (109)

باد ـ تا کفِ خیابون فقط یه طبقه فاصله‌س ـ فوقش یکی از پاهاتونو می‌شکنین.

فرن‌ (شرلی مک‌لین)ـ پس با تیر خلاصم می‌کنن ـ مث اسب.

باد ـ [به تخت نزدیک می‌شود] خواهش می‌کنم، خانم کیوبلِیک،‌ به من قول بدین هیچ‌ کار احمقانه‌ای نمی‌کنین.

فرن ـ کی اهمیت می‌ده؟

باد ـ من.

فرن ‌ـ [خواب‌آلود] چرا من نمی‌تونم عاشق مرد نازنینی مث شما بشم؟

باد ـ [با حسرت] بله، خب؛ گندیدن همین‌جوریه دیگه ـ یعنی از لحاظ کیک! (109 و 110)

باد ـ به هر حال ـ ماشینو پارک کردم و اسلحه رو ورداشتم ـ خب آدم هر روز تو روزنامه‌ها می‌خونه که یه نفر خودشو با گلوله کشت، اما باور کنین، کار ساده‌ای نیس ـ یعنی کجا باید بزنین؟ این‌جا؟ این‌جا؟ یا این‌جا ـ؟ [با دو انگشت به شقیقه و دهان و قلبش اشاره می‌کند] می‌دونین آخر سر کجا زدم؟

فرن ـ کجا؟

باد [زانویش را نشان می‌دهد] این‌جا.

فرن ـ به زانوتون؟

باد ـ آها ـ همون‌طور که اون‌جا نشسته بودم و داشتم فکر می‌کردم کجا بزنم، یه پلیس سرشو آورد تو ماشین ـ پارک ممنوع گذاشته بودم! منم می‌خواستم اسلحه رو قایم کنم که در رفت و ـ‌پوه! (119)

آپارتمان

بیلی وایلدر و آی. ای. ال. دایموند

ترجمه‌ی کتایون حسین‌زاده

انتشارات نیلا

چاپ یکم 1382

پ.ن.: دیدم دو تا پست آخرم مربوط به کتابای نشر نیلا شدن. فکر کنم باید یه سری به دفتر نشر نیلا بزنم... از لحاظ قرارداد! ؛)



  Comments:  ارسال یک نظر
<< Home

[ خانه| پست الكترونيك ]

انتشار الکترونیکی نوشته‌های این وبلاگ همراه لینک، و چاپ آنها تنها با اجازه‌ی نویسنده (ساسان م. ک. عاصی) مجاز است

Home
E-mail
Feed

دیوارپَرده

راهــــــــــرو

گوگل ریـــدر

پیوندها

جستار
فرزان سجودی
حضور خلوت انس
نویسش نقطه الف در نقطه الف
N.EHT.1927. ART
یادداشت‌های شیوا مقانلو در کازابلانکا
نقره‌ی اثیر
...آمدم، نبودید
یادداشت‌ها و چیزهای دیگر
تنهایی پر هياهو
Sir Hermes Marana the Great
A Man Called Old Fashion
شوخی روزگار
آفتاب پرست
لولیتا
سرزمین رویاها
وضعیت بینابینیت
راز
زن‌نوشت
سپینود
موسیقی آب گرم
میرزا پیکوفسکی
امشاسپندان
قصه‌های عامه پسند
Osmosis
کتاب‌های عامه‌پسند
کتاب‌خونه
اگنس
ماهی_سیاه_کوچولو
دفترهای سپید بی‌گناهی
درباره نشانه
LIthium
لحظه
رگبار
گل‌تن
حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین
خرمگس خاتون
آدمهای خوب شهر
روز برمی‌آید
U2
لولیان
نوشته‌های اتوبوسی
Agrandissement
پیاده رو
Déjà Vu
فلسفه در اتاق خواب
ذهن سیال
دختر بودن
خودخویش‌نامه
زن نارنجی
1807
همشهری کاوه
غربتستان
دالان دل
برج شادی
لحظه‌هایی از بودن
آنکس که نداند
خودکار بی‌رنگ
شور
تفتستان
علیرضا معتمدی
ترانه‌ای در تاریکی
!همين كه هست
دنیای هیچ‌آلودِ من
گلاره و نارنج طلا
عاقلانه
داستانک‌های چوبی
مشعشع‌ نامه
مینیمال‌ها و طرح‌های رضآ نآظم
نگین
٤دیواری
صدف فراهانی
Frozen words
گلناز والا
ايزدبانو
الهه مهر
بیلی و من
روزمره
بانوی اردیبهشت
فلُّ‌سَفَه
دید هفتم
پاپریک
از مهتابی به كوچه تاريک
حبسیات
روایتی دیگر
راوی حکایت باقی
سوراخ تو دیوار
دندانهای تيز
نامه های جامانده
یادداشت‌های یک معترض

شعـــــر

نامه‌هایی به خودم
یداله رؤیایی
همین‌طوری نوزدهم
پاگرد
اتاقي از آن خود
...می‌خوام خودم باشم
کوتاه نوشته های من
من واقعی
Photo Haiku
کو
یادم تو را فراموش

ســایت‌ها

تغییر برای برابری
هزارتو
جن و پری
زنستان
آکادمی فانتزی
هنوز
هفتان
رادیو زمانه
بلاگ‌نیوز
بلاگچین
کارگاه
دیباچه
مجله‌ی شعر در هنر نویسش
هستیا
دوات
کتاب قرن

مـوسـیـقی

گفتگوی هارمونیک
BANG Classical
آرشه
هنر و موسیقی
My Reticence
Classic Cat
هرمس
مرکز موسیقی بتهوون
آوای باربد

عکاســــی

Masters of Photography
FanoosPhoto
Nazif Topçuoğlu
کسوف
یکی دیگه
نگین فیروزی

گالـــــری‌ها

Artchive
ژازه طباطبائی
آرون جاسینسکی
نگین احتسابیان
آزاده طاهائی
مکرمه قنبری
Chera na ...?

هنرکـــــــده‌ها

موزه هنرهای معاصر
خانه‌ی هنرمندان ایران
بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران

آرشـــــیو

دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
نوامبر 2009
ژانویهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
دسامبر 2010
فوریهٔ 2011
ژوئن 2011
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
آوریل 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
سپتامبر 2013
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
اکتبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
فوریهٔ 2015
آوریل 2015
مهٔ 2015
مهٔ 2017
ژوئن 2017
سپتامبر 2017
نوامبر 2018
دسامبر 2018
آوریل 2019
ژانویهٔ 2020
فوریهٔ 2020
مهٔ 2020

Counter