توضیح یک تجربهی کاملا تجربی: چند وقت پیش وسوسه شدم ببینم میشود داستانهای خیلی کوتاه بنویسم. نتیجه شد اینکه زیر عنوان «خاطرهها و آدمهایشان» (بدیهیست که لزوماً من نیستم!) چیزهائی نوشتم (مشخص است که اسمشان را هم گذاشتم داستان. میدانید که من در این مورد خیلی دست و دلبازم!) که علیالحساب محض تجربه یک نمونهاش را هم اینجا گذاشتهام:
«گوشی را گذاشتم. کفشهایم را درآوردم، کتم را نپوشیده آویزان کردم و نشستم روی صندلی کنار تلفن...»
پیشنهاد میکنم این شعرهای بسیار زیبای نقطه الف را بخوانید:
نویسش نقطه الف در نقطه الف:
عاشقانه های آرام از دوران ناآرام ... و نقطه سر خط
برچسبها: داستان