میخواهم یک هفته با دیگران حرف بزنم.
راستش نمیدانم دقیقاً چطور توضیحش بدهم... فقط بگویم که یک هفته، هر روز مطلبی از دیگران اینجا خواهم گذاشت و خودم چیزی در این صفحه نخواهم نوشت (برنامهی فعلیام که این است!).
خب! فکر کردم شاید بد نباشد پیشاپیش بگویم که هر روز به روز شدنم در این هفته به خرج خودم نیست (حداقل، کاملا نیست). نتیجه اینکه اگر احتمال آن را میدهید که وقتتان تلف شود با خواندن حرفهای دیگران در جائی غیر از کُتُبشان (که خودتان احتمالا خواندهاید و یا میتوانید بخوانید) این هفته در اینجا هم احتمال تلف شدن وقتتان هست. (رک و رواست، منظورم این است که اگر فکر میکنید اینطوری وقتتان تلف میشود، این هفته اینجا نیائید که یکوقت هم نگوئید یارو کفگیرش خورده به ته دیگ و به حساب دیگران مهمانی داده و وقت ما را هم گرفته، در حالیکه خودمان میتوانستیم برویم منزل خود آنها و این ما را کشانده اینجا که چه و چه...! البته ممکن است شما بگوئید حالا کی خواست بیاید، که آن بحثش جداست!)
با اینحال، به گمانم (و حتی نه به گمانم. شخصاً مطمئنم!) خواندن جملاتی از ایتالو کالوینو، احمد شاملو یا ویرجینیا وولف قطعاً لطف بیشتری دارد از خواندن نوشتههای من، و روی همین حساب پیشنهاد میکنم که اگر خواستید، بخوانیدشان، چون به هر حال قرار است با آنها حرف بزنم! (این یعنی اگر فکر میکنید وقتتان تلف میشود هم، بیائید!؟)
(اولش گفتم که نمیدانم چطور باید توضیح بدهم... حالا شاید آخرش بهتر توانستم توضیح بدهم! [اعتراف می کنم که کاملا عاجز شدم از بیان یک خبر به این سادگی؛ و البته هنوز فکر میکنم نتوانستم منظورم را برسانم. به هر حال حداقل بابت این قضیه میتوانم دوباره یاد دکتروف بیافتم و بیخود و بیجهت و زورکی سرخوش شوم به خرج دکتروف!!! چیزی شبیه آن جوک "ما سه تا آدم معروف را کجا میبرید؟"!!!])
پس هفت روز (فقط چون یک هفته هفت روز است، و فقط چون یک هفته واحد مناسبی به نظرم رسید؛ نه به هیچ دلیل متافیزیکی!) با دیگران خواهم گفت...
پ.ن:
این پیغام را دوستی در مسنجر فرستاده بودند:
"دختری به کليهی گروه خونی «+ O» نیاز فوری دارد. از کسانی که میتوانند کمکی بکنند خواهش میکنیم خیلی فوری با شمارهی «09155474324» تماس بگیرند."
ایشان خواسته بودند که در صورت امکان این خبر را برای دوستانتان بفرستید یا در وبلاگتان قرار بدهید.