اپرای "پالیاچی" (I Pagliacci)یکی از اپراهای معروف و بسیار زیبای ایتالیائی و به گفتهی بسیاری موسیقیشناسها یکی از آثار برجستهی مکتب "وردی"ست.
"روجییرو لئونکاوالو" (Ruggiero Leoncavallo)، پالیاچی*(دلقکها)یش را در سال 1892 روی صحنه برد.
اطلاعاتی راجع به این اپرا، در کتب مختلف موجود است** و فکر کنم نیاز به توضیح بیشتر نباشد.
فقط اینکه اگر دست بدهد، خیلی دلم میخواهد بخشهائی از متن این اپرا را که آقای "عنایت رضائی" ترجمه کردهاند تایپ کنم و روی این صفحه بگذارم.
بههرحال، علیالحساب، خیلی خلاصه و خودمانی، داستانش را برایتان مینویسم.
* * *
بازیگران دورهگرد میروند به دهکدهای و "کانیو"ی دلقک، همراه گروهکاش (این فرق داردها!) نیز همراهشان است. همان اول که دارند خبر نمایش شبانه را به ملت میدهند، یک آدمی به کانیو میگوید «رفیق بیا بریم شیر (شراب سابق!) بخوریم» کانیو هم میگوید «پایهام!»، اما "تونیو"، همکارش میگوید من فعلا الاغ را ببرم آخور و بعد میآیم و یک آدم بیجنبهای پیدا میشود و میگوید «کانیو! این یارو میخواد به بهونهی این کارا وایسه با "ندا" (همسر کانیو) گقتمان کنهها!» کانیو هم که ایتالیائی بوده (حتما همه این مَثَل را شنیدهاید که "ایتالیا، ایران اروپاست!") به رگ غیرتش برمیخورد و برای اینکه احساس مردانگی کند، هم داستان نمایش را لو میدهد و هم اینکه میگوید «عامو! اینکه توی نمایش، من خانم پچهها رو با یه یارو گیر میندازم و شماها میخندین فرق داره! زندگی یه چیز دیگهاس و اگه یه روز یه همچین چیزی ببینم همین خرو میدم به تونیو بره باقالی بار کنه! منم دل دارما!».
ندا خانم این را که میشنود توی دلش میگوید «بابااا! غیرت!» و البته کمی میترسد.
بعد کانیو میرود با دوستانش دواخوری و تونیو با ندا تنها میماند. تونیو هم نه میگذارد و نه برمیدارد، زرتی میافتد به دست و پای ندا و یک مشت حرفهای رمانتیک شدید از این قبیل که "تقصیر آواز توئه و درسته من زشتم، اما پشت همین قیافهی حلبی، قلبی از طلا دارم و اشکمو ببین، دردمو بفهم و از آتش عشق تو کبابم" (حرفهای وحشتناکی که فقط در همان دورهی خاص زمانی و در سالن اپرا میتوانسته دل کسی را ببرد) تحویل ندا خانم میدهد. اما ندا خانم که خیلی مدرن بوده و بیشک شعرهای نرودا را هم خوانده بوده و میدانسته برای ابراز عشق روشهای کمتر خزی هم وجود دارد، میزند توی پر آقا تونیو و همان جملهی معروف «زر اومدی قرمهسبزی! مرتیکهی نتربوق، برو پی کارت!» را تحویل آقا تونیو میدهد. تونیو هم که عشقاش از آن عشقهای معمولی و آبکی بوده، وقتی میبیند بور شده، ندا خانم را تهدید میکند که «حالتو میگیرم، بدفُرم!» و میرود و البته قبلش یک شلاق هم از ندا خانم میخورد که بفهمد دردِ عشق چیست.
بله... خانمها و آقایانی که شما باشید، عرض به حضورتان، تونیو هنوز نرفته بود که یک آقای خوشتیپ و جوانی از سَر دیوار میپرد پائین به اسم "سیلویو" (کسی نمیداند جوان خوشتیپ در آنزمان دقیقا چطور بوده. شما مثلا "گری اُلدمن" را تصور کنید یا هر کس دیگری که دوست داشتید!). ندا خانم میگوید "این چهوقت بی احتیاطی؟" و سیلویو میگوید که «نترس بابا! کانیو تو میخونه تا خرخره شیر خورده و پاتیل ِ پاتیله الآن؛ از هفت دولت و مجلس آزاد». بعد ندا قضیهی تونیو را تعریف میکند و آخر سر سیلویو میگوید «تا کی؟» و این یعنی بالاخره کی با هم فرار کنیم و بعد خودش میگوید «بیا همین امشب بزنیم به چاک!» اما ندا میگوید «جون بابات من اصولا مال این حرفا نیستم فعلا! این مرتیکه کانیو مخ پخ نداره و بدریخت غیرتیه.» بعد دوباره یک مجموعه از آن دیالوگهای آنچنانی عاشقانه که فقط وقتی آدم آوازشان را آن هم به زبانی بیگانه بشنود، میتواند لذت ببرد (دلم برای ایتالیائیهائی که مجبورند هر بار برای لذت بردن از این اپرا، آن جملات را هم بفهمند خیلی میسوزد) را سر هم میکنند. بگذارید دیگر شرحاش ندهم انصافا!
خلاصه، این دو تا داشتند با هم گفتمان میکردند که آن تونیوی خفیف (کنایه از آدم آنتِن ِ خاکبرسر) با کانیو سر میرسد. خودتان حتما فهمیدید که قضیه چه بوده دیگر. بله! کانیو، وسط گفتمان سر میرسد و سیلویو جیم میزند و ندا هم میماند و اول لیچاری بار تونیو میکند و بعد همچین محکم میایستد جلوی کانیو؛ کانیو میگوید «اسم این بابارو بگو که بد مگسیام الآن»، ندا هم میگوید «زهی خیال باطل!».
خلاصه قشقرقی به پا میشود و کانیو حملهور میشود شدید و یکهو یک "پهپه" نامی سر میرسد و میگوید «ارباب! جوووون من بیخیال، شب نمایش داریم، آبروریزیه، بلیت فروختیم؛ اجرا نریم امشبو کلان (کلانتری سابق) افتادیم!»
تونیوی مارمولک هم در میآید که «آره! این پسره هم امشب برای نمایش حتما میآد و بعد من زاغشونو چوب میزنم و تو خِفتش کن!» آخر این پرده هم کانیو آن آریای تاریخی و محشرش را میخواند و همه به خوبی و خوشی میروند برای پردهی دوم.
در پردهی دوم، نمایش اصلی (یا فرعی) آغاز میشود و ندا میشود کولومبینا و کانیو همان پالیاچو میشود.
در نمایش، آرلکینو معشوق کولومبینا دورادور مشغول گیتار نواختن و دلبری است که تادئوی نوکر (تونیو) کنه میشود و میآید و شبیه همان حرفهائی را میزند که تونیو در پردهی قبل زده بود (البته همهی اینها حسابی دلقکی...) و بالاخره آرلکینو طبق معمول احتمالا از پنجره وارد میشود و تونیو را دک میکند و به کولومبینا میگوید «ای کولومبینای پریرخسار! امشب سر پالیاچو را بکوب به طاق و بیا با هم فرار کنیم» و همینوقت پالیاچو سر میرسد شاکی که «ای کولومبینای بیمرام! نام معشوقهات را به من بگو» (این آقا، به احتمال زیاد در ادارهی ثبت احوال معشوقهها کار میکرده).
خلاصه جر و بحث و پالیاچو که خودش کانیو بوده و از جای دیگر هم دلش پر، گیر شدید میدهد که «ای ندای کولومبینا رخسار! اسم معشوقهات را به من بگو» و اصولا کار از کمدی خارج میشود و تماشاچیها غرغر میکنند و کانیو دوباره کار را دست میگیرد و خلاصه شیر تو شیر میشود و سیلویو هم از آن وسط تماشاچیان داد میزند که «دیگر تحمل تماشای این صحنه را ندارم». پالیاچو هم از آنطرف هی گیر میدهد باز که «یا اسم معشوقتو میگی یا هیچی!» کولومبینا هم میگوید "عشق من از تهدید تو قویتر است" و یکهو سیمهای کانیو قاطی میشوند و نه میگذارد و نه برمیدارد و میزند ندا خانم را وحشیانه با چاقو میکشد. سیلویو هم میدود روی صحنه و کانیو او را هم میزند ناکار میکند و:
"سیلویو: آه
تماشاگران: خدای بزرگ
کانیو: کمدی پایان یافت***."
و پرده میافتد.
* * *
یکی از آریاهای معروف این اپرا، همان قسمت پایانی پردهی اول (پیش از میانپرده) است:
“Recitar!...mentre preso dal delirio”
که کانیو علیرغم اتفاقی که افتاده تصمیم دارد و باید برود روی صحنه و بازی کند.
بسیاری، این آریا را نقطهی اوج اپرای پالیاچی میدانند (شخصاً در حد پرستش دوستش دارم) و قاعدتا همین زیبائی کمنظیر این قطعه باعث شده که خیلی از تِنورهای معروف و چیرهدست (از جمله بزرگانی همچون "پلاچیدو دومینگو"، "لوچیانو پاواروتی" و "کارلو برگونزی") آن را بارها به صورت مستقل در برنامههایشان اجرا کنند. خود اپرا نیز به حدی زیبا تصنیف شده که دل خیلی از رهبران را هم برده و تا آنجا که من میدانم استادان بزرگی مثل "توسکانینی" و "فونکارایان" آن را اجرا کردهاند.
بههرحال، قصد اصلیام این بود و هست که، این آریای زیبا را همراه متن ایتالیائی و ترجمهی فارسیاش اینجا بگذارم تا بخوانید و گوش کنید و احتمالا در کنار شگفتی کمی یا خیلی هم اشک بریزید و تصویر دیگری از دلقکانگی را نیز حس کنید.
بیش از این طولانی نمیکنم حرفم را. اصل حرف این یادداشت را قرار است لئونکاوالو بزند****:
Recitar!...mentre preso dal delirio
ترجمهی فارسی (از "عنایت رضائی"، با اندکی تغییر):
کانیو: بازی، آن هم هنگامی که به سرحد جنون رسیدهام؟
دیگر نه گفتهها و نه حرکاتم را میدانم
ولی وظیفه ایجاب میکند. برخیز، دیگر کافیست. مگر تو آدمی؟
ها ها ها ها ها
نه! تو یک پالیاچو (دلقک) هستی!
برخیز لباست را بپوش و به چهرهات رنگ بزن
تماشاگران پول دادهاند و میخواهند بخندند
اگر آرلکینو، کولومبینای تو را ربوده،
دلقک بخند و آنها را بخندان تا برایت کف بزنند
نخند، فریاد بکش، بلرز و در طوفانی از رنج و اندوه ناله کن
نخند دلقک نخند به عشق شکست خوردهات
از ته دل به قلبِ ریش ریشت بخند! بخند!
:متن اصلی
Recitar!...mentre preso dal delirio
!non so piu quel che dico e quel che faccio
?Eppur...e d'uopo...sforzati! Bah, sei tu forse un uom
!HA HA HA HA HA HA
.Tu se' Pagliaccio! Vesti la giubba e la faccia infarina
.La gente paga e rider vuole qua
…E se Arlecchin t'invola Colombina, ridi, Pagliaccio
;e ognum applaudira! Tramuta in lazzi lo spasmo ed il pianto
…In una smorfia il singhiozzo e'l dolor
!Ridi Pagliaccio, sul tuo amore infranto
!Ridi del duol che t'avvelena il cor
* پالیاچو هم در فارسی میشود دلقک.
** مثلاً: متن کامل اپرا به ترجمهی جناب "عنایت رضائی" توسط "انتشارات روابط عمومی تالار رودکی" چاپ و منتشر شده (سال چاپ مشخص نیست) / «تفسیر موسیقی» تالیف سعدی حسنی / در «درک و دریافت موسیقی»ِ "راجر کیمیین" (ترجمهی حسین یاسینی) هم میتوانید اطلاعات مفیدی دربارهی وردی به دست بیاورید که فکر کنم برای شناخت بهتر این اثر هم مفید باشند.
*** «معروف است که بتهوون در آخرین لحظهی حیات خود به کسانی که به بالین او آمده بودند این عبارت را گفته بود و لئونکاوالو نیز آن را از قول بتهوون اقتباس کرده.» "تفسیر موسیقی" تالیف "سعدی حسنی"
**** متاسفانه نتوانستم اجرای پاواروتی، برگونزی و دومینگو را در اینترنت پیدا کنم.
دربارهی اجرائی که لینک دادهام نیز، چیز خاصی نمیدانم، جز اینکه ظاهرا نام خوانندهاش "ماریو دل موناکو" است (که این را هم در نشانی لینک خواندم!)!!
بههر حال اگر خودتان توانستید و خواستید، به شدت پیشنهاد میکنم اجراهای خوانندههای مذکور را پیدا کنید و بشنوید (و حتما به تفاوت خندههایشان دقت کنید. به زعم من هر کدام اوج قدرتشان را در همین بخش خندیدن و بعد در قسمتی که فریاد میکشد "بخند دلقک" به نمایش گذاشتهاند).
خودم اجراهای پاواروتی و برگونزی را شنیدهام. به نظر من واقعا نمیشود گفت کدام بهتر اجرا کردهاند و قطعا دانش فراوان میخواهد مقایسهی اجرای این دو استاد، که من کماش را هم ندارم! (اما از آگاهان شنیدهام که اجرای دومینگو، بهترین اجرای این آریا و این اثر بوده).
بههرحال اگر بخواهم فقط حسم را بگویم (به زعم من باز!) مشخصا ارکستر کارایان (که برگونزی در آن خوانده) در مقایسه، کاملا ارکستر همراه پاواروتی را (متاسفانه نمیدانم کدام رهبر و کدام ارکستر) تحت تاثیر قرار میدهد. از سوی دیگر حس اندوه و پریشانیئی که پاواروتی با تکه تکه بیان کردن بعضی کلمات و همینطور با حالتی شبیه بغض در صدایش ایجاد کرده، خیلی خوب پریشانی و اندوه "کانیو" را نشان میدهد. شاید حتی بشود گفت پاواروتی به نفع شخصیت، تقریبا مویهکنان میخواند و عجیب بر دل مینشیند اجرایش؛ و البته اجرای نیرومند برگونزی هم تا اعماق ذهن میرود انگار.