شبکـــه‌ی تارعنکـــبوتـــی رنگــین به روایت ســـاســـان م. ک. عــــاصـــی


۱۳۸۵ خرداد ۵, جمعه

دلقک‌ها، لئونکاوالو و دعوت به شنیدن

اپرای "پالیاچی" (I Pagliacci)یکی از اپراهای معروف و بسیار زیبای ایتالیائی و به گفته‌ی بسیاری موسیقی‌شناس‌ها یکی از آثار برجسته‌ی مکتب "وردی‌"ست.

"روجی‌یرو لئونکاوالو" (Ruggiero Leoncavallo)، پالیاچی*(دلقک‌ها)یش را در سال 1892 روی صحنه برد.

اطلاعاتی راجع به این اپرا، در کتب مختلف موجود است** و فکر کنم نیاز به توضیح بیشتر نباشد.

فقط اینکه اگر دست بدهد، خیلی دلم می‌خواهد بخش‌هائی از متن این اپرا را که آقای "عنایت رضائی" ترجمه کرده‌اند تایپ کنم و روی این صفحه بگذارم.

به‌هرحال، علی‌الحساب، خیلی خلاصه و خودمانی، داستانش را برایتان می‌نویسم.

* * *

بازیگران دوره‌گرد می‌روند به دهکده‌ای و "کانیو"ی دلقک، همراه گروهک‌اش (این فرق داردها!) نیز همراه‌شان است. همان اول که دارند خبر نمایش شبانه را به ملت می‌دهند، یک آدمی به کانیو می‌گوید «رفیق بیا بریم شیر (شراب سابق!) بخوریم» کانیو هم می‌گوید «پایه‌ام!»، اما "تونیو"، همکارش می‌گوید من فعلا الاغ را ببرم آخور و بعد می‌آیم و یک آدم بی‌جنبه‌ای پیدا می‌شود و می‌گوید «کانیو! این یارو می‌خواد به بهونه‌ی این کارا وایسه با "ندا" (همسر کانیو) گقتمان کنه‌ها!» کانیو هم که ایتالیائی بوده (حتما همه این مَثَل را شنیده‌اید که "ایتالیا، ایران اروپاست!") به رگ غیرتش برمی‌خورد و برای اینکه احساس مردانگی کند، هم داستان نمایش را لو می‌دهد و هم اینکه می‌گوید «عامو! اینکه توی نمایش، من خانم پچه‌ها رو با یه یارو گیر می‌ندازم و شماها می‌خندین فرق داره! زندگی یه چیز دیگه‌اس و اگه یه روز یه همچین چیزی ببینم همین خرو می‌دم به تونیو بره باقالی بار کنه! منم دل دارما!».

ندا خانم این را که می‌شنود توی دلش می‌گوید «بابااا! غیرت!» و البته کمی می‌ترسد.

بعد کانیو می‌رود با دوستانش دواخوری و تونیو با ندا تنها می‌ماند. تونیو هم نه می‌گذارد و نه برمی‌دارد، زرتی می‌افتد به دست و پای ندا و یک مشت حرف‌های رمانتیک شدید از این قبیل که "تقصیر آواز توئه و درسته من زشتم، اما پشت همین قیافه‌ی حلبی، قلبی از طلا دارم و اشکمو ببین، دردمو بفهم و از آتش عشق تو کبابم" (حرف‌های وحشتناکی که فقط در همان دوره‌ی خاص زمانی و در سالن اپرا می‌توانسته دل کسی را ببرد) تحویل ندا خانم می‌دهد. اما ندا خانم که خیلی مدرن بوده و بی‌شک شعرهای نرودا را هم خوانده بوده و می‌دانسته برای ابراز عشق روش‌های کمتر خزی هم وجود دارد، می‌زند توی پر آقا تونیو و همان جمله‌ی معروف «زر اومدی قرمه‌سبزی! مرتیکه‌ی نتربوق، برو پی کارت!» را تحویل آقا تونیو می‌دهد. تونیو هم که عشق‌اش از آن عشق‌های معمولی و آبکی بوده، وقتی می‌بیند بور شده، ندا خانم را تهدید می‌کند که «حالتو می‌گیرم، بدفُرم!» و می‌رود و البته قبلش یک شلاق هم از ندا خانم می‌خورد که بفهمد دردِ عشق چیست.

بله... خانم‌ها و آقایانی که شما باشید، عرض به حضورتان، تونیو هنوز نرفته بود که یک آقای خوش‌تیپ و جوانی از سَر دیوار می‌پرد پائین به اسم "سیلویو" (کسی نمی‌داند جوان خوش‌تیپ در آن‌زمان دقیقا چطور بوده. شما مثلا "گری اُلدمن" را تصور کنید یا هر کس دیگری که دوست داشتید!). ندا خانم می‌گوید "این چه‌وقت بی احتیاطی؟" و سیلویو می‌گوید که «نترس بابا! کانیو تو میخونه تا خرخره شیر خورده و پاتیل ِ پاتیله الآن؛ از هفت دولت و مجلس آزاد». بعد ندا قضیه‌ی تونیو را تعریف می‌کند و آخر سر سیلویو می‌گوید «تا کی؟» و این یعنی بالاخره کی با هم فرار کنیم و بعد خودش می‌گوید «بیا همین امشب بزنیم به چاک!» اما ندا می‌گوید «جون بابات من اصولا مال این حرفا نیستم فعلا! این مرتیکه کانیو مخ پخ نداره و بدریخت غیرتیه.» بعد دوباره یک مجموعه از آن دیالوگ‌های آن‌چنانی عاشقانه که فقط وقتی آدم آواز‌شان را آن هم به زبانی بیگانه بشنود، می‌تواند لذت ببرد (دلم برای ایتالیائی‌هائی که مجبورند هر بار برای لذت بردن از این اپرا، آن جملات را هم بفهمند خیلی می‌سوزد) را سر هم می‌‌کنند. بگذارید دیگر شرح‌اش ندهم انصافا!

خلاصه، این دو تا داشتند با هم گفتمان می‌کردند که آن تونیوی خفیف (کنایه از آدم آنتِن ِ خاک‌برسر) با کانیو سر می‌رسد. خودتان حتما فهمیدید که قضیه چه بوده دیگر. بله! کانیو، وسط گفتمان سر می‌رسد و سیلویو جیم می‌زند و ندا هم می‌ماند و اول لیچاری بار تونیو می‌کند و بعد همچین محکم می‌ایستد جلوی کانیو؛ کانیو می‌گوید «اسم این بابارو بگو که بد مگسی‌ام الآن»، ندا هم می‌گوید «زهی خیال باطل!».

خلاصه قشقرقی به پا می‌شود و کانیو حمله‌ور می‌شود شدید و یکهو یک "په‌په" نامی سر می‌رسد و می‌گوید «ارباب! جوووون من بی‌خیال، شب نمایش داریم، آبروریزیه، بلیت فروختیم؛ اجرا نریم امشبو کلان (کلانتری سابق) افتادیم!»

تونیوی مارمولک هم در می‌آید که «آره! این پسره هم امشب برای نمایش حتما می‌آد و بعد من زاغشونو چوب می‌زنم و تو خِفتش کن!» آخر این پرده هم کانیو آن آریای تاریخی و محشرش را می‌خواند و همه به خوبی و خوشی می‌روند برای پرده‌ی دوم.

در پرده‌ی دوم، نمایش اصلی (یا فرعی) آغاز می‌شود و ندا می‌شود کولومبینا و کانیو همان پالیاچو می‌شود.

در نمایش، آرلکینو معشوق کولومبینا دورادور مشغول گیتار نواختن و دلبری است که تادئوی نوکر (تونیو) کنه می‌شود و می‌آید و شبیه همان حرف‌هائی را می‌زند که تونیو در پرده‌ی قبل زده بود (البته همه‌ی اینها حسابی دلقکی...) و بالاخره آرلکینو طبق معمول احتمالا از پنجره وارد می‌شود و تونیو را دک می‌کند و به کولومبینا می‌گوید «ای کولومبینای پری‌رخسار! امشب سر پالیاچو را بکوب به طاق و بیا با هم فرار کنیم» و همین‌وقت پالیاچو سر می‌رسد شاکی که «ای کولومبینای بی‌مرام! نام معشوقه‌ات را به من بگو» (این آقا، به احتمال زیاد در اداره‌ی ثبت احوال معشوقه‌ها کار می‌کرده).

خلاصه جر و بحث و پالیاچو که خودش کانیو بوده و از جای دیگر هم دلش پر، گیر شدید می‌دهد که «ای ندای کولومبینا رخسار! اسم معشوقه‌ات را به من بگو» و اصولا کار از کمدی خارج می‌شود و تماشاچی‌ها غرغر می‌کنند و کانیو دوباره کار را دست می‌گیرد و خلاصه شیر تو شیر می‌شود و سیلویو هم از آن وسط تماشاچیان داد می‌زند که «دیگر تحمل تماشای این صحنه را ندارم». پالیاچو هم از آن‌طرف هی گیر می‌دهد باز که «یا اسم معشوقتو می‌گی یا هیچی!» کولومبینا هم می‌گوید "عشق من از تهدید تو قوی‌تر است" و یک‌هو سیم‌های کانیو قاطی می‌شوند و نه می‌گذارد و نه برمی‌دارد و می‌زند ندا خانم را وحشیانه با چاقو می‌کشد. سیلویو هم می‌دود روی صحنه و کانیو او را هم می‌زند ناکار می‌کند و:

"سیلویو: آه

تماشاگران: خدای بزرگ

کانیو: کمدی پایان یافت***."

و پرده می‌افتد.

* * *

یکی از آریاهای معروف این اپرا، همان قسمت پایانی پرده‌ی اول (پیش از میان‌پرده) است:

“Recitar!...mentre preso dal delirio”

که کانیو علیرغم اتفاقی که افتاده تصمیم دارد و باید برود روی صحنه و بازی کند.

بسیاری، این آریا را نقطه‌ی اوج اپرای پالیاچی می‌دانند (شخصاً در حد پرستش دوستش دارم) و قاعدتا همین زیبائی‌ کم‌نظیر این قطعه باعث شده که خیلی از تِنورهای معروف و چیره‌دست (از جمله بزرگانی همچون "پلاچیدو دومینگو"، "لوچیانو پاواروتی" و "کارلو برگونزی") آن را بارها به صورت مستقل در برنامه‌های‌شان اجرا کنند. خود اپرا نیز به حدی زیبا تصنیف شده که دل خیلی از رهبران را هم برده و تا آنجا که من می‌دانم استادان بزرگی مثل "توسکانینی" و "فون‌کارایان" آن ‌را اجرا کرده‌اند.

به‌هرحال، قصد اصلی‌ام این بود و هست که، این آریای زیبا را همراه متن ایتالیائی و ترجمه‌ی فارسی‌اش اینجا بگذارم تا بخوانید و گوش کنید و احتمالا در کنار شگفتی کمی یا خیلی هم اشک بریزید و تصویر دیگری از دلقکانگی را نیز حس کنید.

بیش از این طولانی‌ نمی‌کنم حرفم را. اصل حرف این یادداشت را قرار است لئونکاوالو بزند****:

Recitar!...mentre preso dal delirio

ترجمه‌ی فارسی (از "عنایت رضائی"، با اندکی تغییر):

کانیو: بازی، آن هم هنگامی که به سرحد جنون رسیده‌ام؟

دیگر نه گفته‌ها و نه حرکاتم را می‌دانم

ولی وظیفه ایجاب میکند. برخیز، دیگر کافی‌ست. مگر تو آدمی؟

ها ها ها ها ها

نه! تو یک پالیاچو (دلقک) هستی!

برخیز لباست را بپوش و به چهره‌ات رنگ بزن

تماشاگران پول داده‌اند و می‌خواهند بخندند

اگر آرلکینو، کولومبینای تو را ربوده،

دلقک بخند و آنها را بخندان تا برایت کف بزنند

نخند، فریاد بکش، بلرز و در طوفانی از رنج و اندوه ناله کن

نخند دلقک نخند به عشق شکست خورده‌ات

از ته دل به قلبِ ریش ریشت بخند! بخند!

:متن اصلی

Recitar!...mentre preso dal delirio

!non so piu quel che dico e quel che faccio

?Eppur...e d'uopo...sforzati! Bah, sei tu forse un uom

!HA HA HA HA HA HA

.Tu se' Pagliaccio! Vesti la giubba e la faccia infarina

.La gente paga e rider vuole qua

…E se Arlecchin t'invola Colombina, ridi, Pagliaccio

;e ognum applaudira! Tramuta in lazzi lo spasmo ed il pianto

…In una smorfia il singhiozzo e'l dolor

!Ridi Pagliaccio, sul tuo amore infranto

!Ridi del duol che t'avvelena il cor

* پالیاچو هم در فارسی می‌شود دلقک.

** مثلاً: متن کامل اپرا به ترجمه‌ی جناب "عنایت رضائی" توسط "انتشارات روابط عمومی تالار رودکی" چاپ و منتشر شده (سال چاپ مشخص نیست) / «تفسیر موسیقی» تالیف سعدی حسنی / در «درک و دریافت موسیقی»ِ "راجر کیمی‌ین" (ترجمه‌ی حسین یاسینی) هم می‌توانید اطلاعات مفیدی درباره‌ی وردی به دست بیاورید که فکر کنم برای شناخت بهتر این اثر هم مفید باشند.

*** «معروف است که بتهوون در آخرین لحظه‌ی حیات خود به کسانی که به بالین او آمده بودند این عبارت را گفته بود و لئونکاوالو نیز آن را از قول بتهوون اقتباس کرده.» "تفسیر موسیقی" تالیف "سعدی حسنی"

**** متاسفانه نتوانستم اجرای پاواروتی، برگونزی و دومینگو را در اینترنت پیدا کنم.

درباره‌ی اجرائی که لینک داده‌ام نیز، چیز خاصی نمی‌دانم، جز اینکه ظاهرا نام خواننده‌اش "ماریو دل موناکو" است (که این را هم در نشانی لینک خواندم!)!!

به‌هر حال اگر خودتان توانستید و خواستید، به شدت پیشنهاد می‌کنم اجراهای خواننده‌های مذکور را پیدا کنید و بشنوید (و حتما به تفاوت خنده‌های‌شان دقت کنید. به زعم من هر کدام اوج قدرت‌شان را در همین بخش خندیدن و بعد در قسمتی که فریاد می‌کشد "بخند دلقک" به نمایش گذاشته‌اند).

خودم اجراهای پاواروتی و برگونزی را شنیده‌ام. به نظر من واقعا نمی‌شود گفت کدام بهتر اجرا کرده‌اند و قطعا دانش فراوان می‌خواهد مقایسه‌ی اجرای این دو استاد، که من کم‌اش را هم ندارم! (اما از آگاهان شنیده‌ام که اجرای دومینگو، بهترین اجرای این آریا و این اثر بوده).

به‌هرحال اگر بخواهم فقط حسم را بگویم (به زعم من باز!) مشخصا ارکستر کارایان (که برگونزی در آن خوانده) در مقایسه، کاملا ارکستر همراه پاواروتی را (متاسفانه نمی‌دانم کدام رهبر و کدام ارکستر) تحت تاثیر قرار می‌دهد. از سوی دیگر حس اندوه و پریشانی‌ئی که پاواروتی با تکه تکه بیان کردن بعضی کلمات و همین‌طور با حالتی شبیه بغض در صدایش ایجاد کرده، خیلی خوب پریشانی و اندوه "کانیو" را نشان می‌دهد. شاید حتی بشود گفت پاواروتی به نفع شخصیت، تقریبا مویه‌کنان می‌خواند و عجیب بر دل می‌نشیند اجرایش؛ و البته اجرای نیرومند برگونزی هم تا اعماق ذهن می‌رود انگار.

برچسب‌ها: ,



  Comments:  ارسال یک نظر
<< Home

[ خانه| پست الكترونيك ]

انتشار الکترونیکی نوشته‌های این وبلاگ همراه لینک، و چاپ آنها تنها با اجازه‌ی نویسنده (ساسان م. ک. عاصی) مجاز است

Home
E-mail
Feed

دیوارپَرده

راهــــــــــرو

گوگل ریـــدر

پیوندها

جستار
فرزان سجودی
حضور خلوت انس
نویسش نقطه الف در نقطه الف
N.EHT.1927. ART
یادداشت‌های شیوا مقانلو در کازابلانکا
نقره‌ی اثیر
...آمدم، نبودید
یادداشت‌ها و چیزهای دیگر
تنهایی پر هياهو
Sir Hermes Marana the Great
A Man Called Old Fashion
شوخی روزگار
آفتاب پرست
لولیتا
سرزمین رویاها
وضعیت بینابینیت
راز
زن‌نوشت
سپینود
موسیقی آب گرم
میرزا پیکوفسکی
امشاسپندان
قصه‌های عامه پسند
Osmosis
کتاب‌های عامه‌پسند
کتاب‌خونه
اگنس
ماهی_سیاه_کوچولو
دفترهای سپید بی‌گناهی
درباره نشانه
LIthium
لحظه
رگبار
گل‌تن
حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین
خرمگس خاتون
آدمهای خوب شهر
روز برمی‌آید
U2
لولیان
نوشته‌های اتوبوسی
Agrandissement
پیاده رو
Déjà Vu
فلسفه در اتاق خواب
ذهن سیال
دختر بودن
خودخویش‌نامه
زن نارنجی
1807
همشهری کاوه
غربتستان
دالان دل
برج شادی
لحظه‌هایی از بودن
آنکس که نداند
خودکار بی‌رنگ
شور
تفتستان
علیرضا معتمدی
ترانه‌ای در تاریکی
!همين كه هست
دنیای هیچ‌آلودِ من
گلاره و نارنج طلا
عاقلانه
داستانک‌های چوبی
مشعشع‌ نامه
مینیمال‌ها و طرح‌های رضآ نآظم
نگین
٤دیواری
صدف فراهانی
Frozen words
گلناز والا
ايزدبانو
الهه مهر
بیلی و من
روزمره
بانوی اردیبهشت
فلُّ‌سَفَه
دید هفتم
پاپریک
از مهتابی به كوچه تاريک
حبسیات
روایتی دیگر
راوی حکایت باقی
سوراخ تو دیوار
دندانهای تيز
نامه های جامانده
یادداشت‌های یک معترض

شعـــــر

نامه‌هایی به خودم
یداله رؤیایی
همین‌طوری نوزدهم
پاگرد
اتاقي از آن خود
...می‌خوام خودم باشم
کوتاه نوشته های من
من واقعی
Photo Haiku
کو
یادم تو را فراموش

ســایت‌ها

تغییر برای برابری
هزارتو
جن و پری
زنستان
آکادمی فانتزی
هنوز
هفتان
رادیو زمانه
بلاگ‌نیوز
بلاگچین
کارگاه
دیباچه
مجله‌ی شعر در هنر نویسش
هستیا
دوات
کتاب قرن

مـوسـیـقی

گفتگوی هارمونیک
BANG Classical
آرشه
هنر و موسیقی
My Reticence
Classic Cat
هرمس
مرکز موسیقی بتهوون
آوای باربد

عکاســــی

Masters of Photography
FanoosPhoto
Nazif Topçuoğlu
کسوف
یکی دیگه
نگین فیروزی

گالـــــری‌ها

Artchive
ژازه طباطبائی
آرون جاسینسکی
نگین احتسابیان
آزاده طاهائی
مکرمه قنبری
Chera na ...?

هنرکـــــــده‌ها

موزه هنرهای معاصر
خانه‌ی هنرمندان ایران
بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران

آرشـــــیو

دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
نوامبر 2009
ژانویهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
دسامبر 2010
فوریهٔ 2011
ژوئن 2011
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
آوریل 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
سپتامبر 2013
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
اکتبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
فوریهٔ 2015
آوریل 2015
مهٔ 2015
مهٔ 2017
ژوئن 2017
سپتامبر 2017
نوامبر 2018
دسامبر 2018
آوریل 2019
ژانویهٔ 2020
فوریهٔ 2020
مهٔ 2020

Counter