سال ِ بد... سال ِ بد... سال ِ بد... سال باد...
نمیدانم دیگر چه بگویم... چه دارم که بگویم؟ فقط خبر بد... خبرهای بد که شنیدهاید و شنیدهایم؛ اما نمیتوانم نگویم... در گلویم مانده...
فقط میدانم که دیگر دلم نمیخواهد... من خبر ِ تلخ دوست ندارم. هیچکس خبر ِ تلخ دوست ندارد. اما خبر تلخ ِ نحس ما را دوست دارد. دست از سرمان برنمیدارد خبر ِ نحس... خبر ِ بد.
* * *
برای رامین جهانبگلو
پوستری از نقطه الف
برای رامین جهانبگلو
عنکبوت:
فارسی خزندگان
اتهام جهانبگلو ارتباط با بيگانه است!
هنوز:
درباره جاسوسی
* * *
و میدانم که بالاخره هر آغازی پایانی دارد. اما مگر میشود آدم یاد بگیرد بغض نکند؟ مگر میشود آدم دلش نشکند... مگر میشود آرزو نکرد کاش چند سال دیگر هم...؟
م . ا . به آذين
در بستر مرگ:
مردی که تنها از آزادی گفت
(لینک مستقیم متن)