گزارش روز، یعنی اینکه بگویم امروز چه کارهائی کردم؛ مثلا بگویم ناهار چه خوردم و صبح ساعت چند بیدار شدم و این چیزها!
گزارش روزها، یعنی اینکه بگویم ناهارها چه خوردهام و صبحها ساعت چند بیدار شدهام و روزی چند تا سیگار کشیدهام و حسم نسبت به تار نواختن با آرشه چه بوده...
اما همانطور که هیچکس در دنیا دوست ندارد صدای تار نواختن من را با آرشه کشیدنهای ارّهوار بشنود، گزارش روزم نیز اینطوریها نیست؛ چون گزارش روز اصلا ربطی به اینچیزها که گفتم ندارد و گزارش روز من هم، قاعدتا ربطی به آن چیزها که نگفتهام ندارد. مخصوصا به این دلیل که اصلا نمیخواهم گزارش روز و روزها بنویسم، چون تضمینی نیست که تیتر حتما مربوط به موضوع باشد. همانطور که میبینید، این فقط یک یادداشت سهستارهئی است! (من هم میرم فنلاند!*)
* * *
تازه دارم میفهمم وقتی یک نفر میگوید روی یک اثر چند سال کار کرده یعنی چه. در حال حاضر تازهترین تعریف شخصی که میتوانم در این مورد برای خودم داشته باشم این است که، چند سال کار کردن یعنی اینکه چند سال پیش آدم رمانوارهئی نوشته باشد و بعد از بارها بازخوانی و بازنویسی، دست آخر در حالیکه ابرویش را انداخته بالا و با سگرمهی در هم، از خودش بپرسد، واقعا چه فکر کردهام که اینها را نوشتهام؟
یعنی اینکه ـ اینجا مینویسم که یادم بماند ـ "ماجرا از این قرار بود که..." همان بهتر که خاک خورد. تمام مدتی که اسمش را گذاشتم بازنویسی نیمهنهائی، هر روز بارها از خودم سوالهای ناجور و ناامید کنندهئی پرسیدم درباره نویسنده بودن یا نبودن.
* * *
...حالا هم ماندهام با این شعرهائی که باید بگذارمشان فقط توی گنجه...
* * *
گاهی ذهن بعد از یک سه نقطه خودش را مییابد؛ و سه نقطه آنجاست که نه من هستم و نه ذهن. طبیعی است که اینطور وقتها نوشتن دشوار میشود و نتیجه چیزی میشود مثل آنچه همین بالا نوشتهام.
* * *
صدای راوی ــ زندگی چیز جالبیه! مثل یه تونل تاریک میمونه که کَفِش از یخ پوشیده شده و آدم اون تو، رو یخا لیز میخوره... (مکث کوتاه) تونل پر از راهای مختلفه و آدم باید هر بار یه ورودی رو انتخاب کنه که اونم به یه سری ورودی دیگه راه داره... آره! با سرعت لیز میخوری و جلو میری... آخر تونل هم یه دیوار سفت و سخته...
به هر حال کسی برندهس که راه بهتری رو انتخاب کنه!
( از فیلمنامهی "تا کاغذها بیش از این ویران نشدهاند...")
* * *
ممنون این همه لطفت هستم نقطه الف عزیز و عذر میخواهم که اینقدر دیر تشکر میکنم. سپاس و دست مريزاد به خاطر اینهمه متون زندهی خوب.
* وودی آلن / از صنعت نقل قول نامربوط استفاده شده، که نوعی اشارهی بینامتنی بیربط است. در این تکنیک، راوی حواس خواننده را پرت میکند تا فرصت پیدا کند و برود چای بخورد.