من عمو تیمی رو دوست دارم.
چون با فیلماش
باعث میشه از خنده روی زمین ولو شم.
باعث میشه اشکم ناخودآگاه از زیر عینکم بریزه روی یقه لباسم.
باعث میشه که بیاختیار بنشینم و ساعتها به عجیبترین خیالات دنیا روی سطح سفید بیمزه دیوار روبروم خیره شم.
باعث میشه فکر کنم هنوز میشه یه داستان خیالی دیگه نوشت، چون همه چیز میتونه در دنیای خیال اونروی خودش رو رو کنه!
باعث میشه از هیجان نفسم بند بیاد.
باعث میشه از ترس چارزانو بشینم روی صندلی!!!
باعث میشه از کنجکاوی فیلم رو بزنم جلو یا اینکه ده بار برگردونمش عقب...
از همه مهمتر اینکه باعث میشه بفهمم دنیای قصهها بزرگتر از چیزیه که بشه تصور کرد مرزهاش رو.
عمو تیمی به آدم فکر کردنو یه جور دیگه یاد میده.
عمو تیمی هیچ شبیه دوستای هالیوودیش نیست. اصلا هالیوودی نیست آخه.
عمو تیمی انگار اصلا به این که دیگران چی ازش میخوان فکر نمیکنه. چون انگار خودش میدونه که آدما چه قصههائی رو دوست دارن.
عمو تیمی هر روز صبح که از خواب پا میشه به این فکر میکنه که یه آرزوی دیگه خودشو برآورده کنه؛ و آرزوهای ما رو هم برآورده میکنه.
من داستانهای عمو تیمی رو هم دوست دارم.
* * *
ـ بزرگ شدی دوست داری چه کاره شی؟
ـ دوست دارم اگه چهل و هفت سالم شد تیم برتون شم!
* * *
یادم نیست کجا شنیدم یا خواندم که اگر حضرت تارکوفسکی میخواست فیلم وسترن بسازد "مرد مرده" (جیم جارموش) را میساخت. بهنظر من هم اگر حضرت تارکوفسکی میخواست یک انیمیشن عروسکی بسازد احتمالا "وینسنت" یا "عروس مرده(جسد)" را میساخت. (البته شاید بعضی دوستان چندان برایشان جالب نباشد تارکوفسکی را معیار قرار دادن. خب! اما به نظر من که خیلی جالب است. با اینحال برای تامین نظر آن دوستان میگویم اگر حضرت برگمان میخواست یک فیلم درباره عشق و قیچی بسازد حتما "ادوارد دست قیچی" را میساخت و اگر حضرت کوروساوا میخواست یک رویاهای دیگر بسازد احتمالا "ماهی بزرگ" را میساخت! اگر حضرت برتون هم شکلات دلش میخواست و آب پرتقال دوست نداشت حتما "چارلی و کارخانه شکلات سازی" را میساخت و " آب سوسک" را!)
پ.ن: از دوستی شنیدم که جناب برتون 12 سال روی فیلم "عروس مرده" کار کرده است.
پ.پ.پ.ن: بعضی دوستان اصرار دارند بگویند که "کابوس پیش از کریسمس" بهترین انیمیشن عمو تیم عزیز است. اول اینکه پیشنهاد میکنم حتما "وینسنت" که از کارهای متقدم ایشان است را ببینند. دوم اینکه (احتمالا خودشان میدانند، اما یادآوریاش بد نیست) کارگردان "کابوس پیش از کریسمس" آقای "هنری سلیک" است و جناب برتون نویسنده و طراح شخصیتهای آن انیمیشن فوقالعاده هستند. در خوبی آن اثر شک نیست. در حیرتانگیز بودن شخصیتها هم همینطور( که البته ظاهرا عادت عمو تیمی است. پسر غمگین، پسرک کله صدفی، رُی سمی و خیلی از شخصیتهای دیگر خلق شده توسط ایشان را به خاطر بیاورید. اگر یادم بماند در اولین فرصت لینک چند انیمیشن فلش بر اساس این شخصیتها را اینجا میگذارم)؛ با اینحال عروس مرده کرامات غریبی دارد. بههرحال کمی بحث سر این است که کارگردان اصلی آن اثر هم در سایه نیافتد.
* * *
خب! حس چینی سرد در ظرف آب داغ (یا بالعکس) و حرفهای دیگر... فقط به خاطر چند فیلم. در نوع خودش لذتبخش است.
* * *
امروز بعد از ظهر داشتم فکر میکردم چقدر از تصمیمهای راسخ خودم خوشم میآید!
در دوره دبیرستان تصمیم راسخ گرفته بودم که نجوم بخوانم. بعد اواخرش به این نتیجه رسیدم که باید بروم هنر و رشته موسیقی. بین راه نقاشی را به عنوان برنامه آیندهام انتخاب کردم. اما دست آخر طی یک تصمیم راسخ دیگر رفتم تئاتر. به عنوان یک دانشجوی بازیگری ترجیح دادم کارگردانی را تجربه کنم. بعد دل در گرو کارگردانی سینما نهادم و دست آخر هم شدم نویسنده فعلا و البته با حفظ سِمَت...!!! چند سال عجيبی بود.
البته فکر کنم مشکل اصلی از آنجا شروع میشد که میخواستم منجم شوم تا بتوانم ردپای موجودات زنده در منظومههای دیگر را کشف کنم! و دیگر اینکه همیشه احساس میکردم یک دلیلی باید باشد برای اینکه یک به علاوه یک بشود دو، وگرنه یک به علاوه یک میشود یک!
پیشنهاد میکنم در وبلاگ امشاسپندان یادداشت
ما و انسان منقبض و این قالبهای پیشساخته
فرناز گرامی را حتما بخوانید.
مژده به عشاق راک دهه 60 و 70
رادیو غربتستان آغاز به کار کرد.
پانتهآی گرامی نویسنده وبلاگ خوب غربتستان، مدیر و مجری این رادیوی اینترنتی هستند و میتوانید برنامههای راديو غربتستان را از وبلاگ ایشان دریافت کنید و بشنوید و لذت ببرید و بیاموزید. (برنامه اول و دوم درباره بیتلهاست.)
اجرای عالی، اطلاعات مفید ، انتخاب موسیقی فوقالعاده و ...
شخصا بسیار سپاسگزار خانم پانتهآ هستم، هم به خاطر نوشتههای دلنشین و عالیشان و هم به خاطر این برنامهٔ فوقالعاده.