تلفن چیز خوبیست. خیلی از هموطنان ما تلفن و برق را خیلی دوست دارند، به حدی که وقتی برق ِ قطع شده یا تلفن ِ قطع شده وصل میشود برای آقایان ادیسون و بل صلوات میفرستند. آقایان بل و ادیسون هم ایران را خیلی دوست دارند، میگوئید نه، بروید بپرسید.
از تلفن بهتر، ساعت است. 1 ساعت چیز جالبیست، اما هفتاد و دو ساعت از یک ساعت هم جالبتر است.
ما در زمستان گذشته ساعتهای زیادی گاز نداشتیم، چون بعضی کشورهای همسایه، جای ما گاز میگرفتند. از طرفی بعضی کشورهای داخلی هم میخواستند و کماکان میخواهند اثبات کنند ما چون گاز نداریم و چون برق نداریم، مجبوریم هسته داشته باشیم تا به جای انرژی گرفتن از آب و گاز و نفت که مال همسایههاست، انرژی هستهدار داشته باشیم. چون کشورهای داخلی میخواهند ثابت کنند مرغ همسایه نوکش کج است، اصلا هم دوست ندارند از همسایهها کمک بگیرند.
تلفن هم نوعی منبع انرژی است. برای آنهائی که دو نفرهاند مثل انرژی هستهای میماند، برای بعضی مثل برق میماند، برای آدمهای چراغ نفتی مثل من هم مثل فتیله میماند.
حالا باید برگردم به قضیه هفتاد و دو ساعت که خیلی چیز خوبیست و تلفن...
وقتی تلفن کسی هفتاد و دو ساعت قطع باشد، حتما او خیلی ناراحت میشود.
یک نفر ممکن است به علت نپرداختن مبلغ نوشته شده روی قبض تلفن، خطش قطع شود.
وقتی تلفن نزدیک به صد خانوار هفتاد و دو ساعت قطع شود، حتما همه آنها خیلی ناراحت میشوند.
تقریبا میتواند غیر ممکن باشد که تمامی ساکنان یک خیابان قبض تلفنشان را همزمان نپردازند.
نتیجه میگیریم که خطوط تلفن خیابان ما، نه به علت پرداخت نکردن به موقع قبض تلفن، بلکه به علتی دیگر هفتاد و دو ساعت تمام قطع شده بوده است!
علتهای دیگر میتوانند خرابی خطوط، پاره شدن یک سیم، افسردگی رئیس شرکت مخابرات منطقه و یا مردود شدن فرزندش در امتحانات ثلث اول باشد.
اما علت قطع هفتاد و دو ساعته خطوط تلفن خیابان ما چیزی بود به نام "کابل برگردان".
شخصا هر چقدر به این مسئله فکر میکنم چیزی از آن نمیفهمم. خب! بیشک تخصص میخواهد در امر مذکور.
اما تجربه میگوید که کابل برگردان مشکلی دمدمی مزاج است. چون قبلا میآمدند و جلوی خانههایمان چالههای ایندیانا جونزی میکندند و میگفتند داریم کابل برگردان میکنیم. تلفن هم قطع نمیشد.
اما ظاهرا در اثر پیشرفت علوم یا تغییر آب و هوا، این بار برای کابل برگردان باید تلفنها هم قطع میشد.
حالا به بررسی موضوع دیگری می پردازم.
وقتی کسی اعصابش خرد است و نفر دومی میآید و میخواهد با او شوخی کند، او میگوید حال ندارم سر به سرم نگذار. اگر قضیه کش پیدا کند و نفر دوم دوزاریاش کج باشد، ممکن است نفر اول داد بزند.
اصولا هر وقت مشکلی هست، آدمها سعی میکنند یک پیشاگهی در مورد مشکل بدهند.
اما موجودات مسئول ولایت ما این کار را نمیکنند ("با آن چشمهای چپ کور شدهشان"!).
همین جوری است که یک روز سر ظهر، وقتی شما مشغول استفاده از تلفن هستید تلفن کل محلهتان قطع میشود، تا هفتاد و دو ساعت بعد هم وصل نمیشود (این هفتاد و دو ساعت دقیق رد پائی از نظم و برنامهریزی را نشان میدهد که میتواند دلیلی بر وجود نوعی از هوش باشد).
نکته جذابتر این است که در تمام این مدت، خطوط تلفن قطع شده به کار خودشان ادامه میدهند. یعنی خط شما هیچ صدائی ندارد، اما اگر کسی از بیرون با شما تماس بگیرد، تصور میکند که شما هفتاد و دو ساعت در خانه نبودهاید یا جواب تلفن را نمیدادهاید (میتواند هر طور دوست داشت فکر کند. برای آن مسئولین مهم نیست. یک نفر میتواند از فرط نگرانی که چه بر سر فلان آشنا یا قوم و خویش آمده کهیر بزند. یک نفر هم میتواند فکر کند فلانی شاید ناراحت است که جواب تلفن نمیدهد. یک نفر ممکن است فکر کند لابد فلانی نمیخواهد فلان کار را قبول کند که جواب تلفن را نمیدهد و موارد و محصولات متنوع دیگر). پس نتیجه میگیرم آن مسئولان دارای نوع اولیهای از هوش بودهاند و به این فکر نیفتادهاند که اینها هزینههای هنگفت قبوض را تقبل کردهاند، حداقل وقتی تلفنشان را هفتاد و دو ساعت قطع میکنیم، جایگزینی هم نداریم، یک صدای ضبط شده بگذاریم توی تلفنشان بماند که بگوید اینها جایزه خوش حسابی، تلفنشان هفتاد و دو ساعت دارد کابلبرگران میشود که بعدا صفا کنند.
( بررسی این نکته که شاید خیلیها موبایل نداشته باشند، شاید بعضی در این سه روز نیاز فوری به تلفن پیدا کرده باشند، تنها تلفن عمومی سر خیابان اغلب یا توسط همشهریان عزیز به شدت اشغال است (جرات میخواهد حتی بعد از پانزده دقیقه انتظار، یک سرفه کوچک) و مسائل دیگر، نیاز به بحثی جداگانه دارد.)
پس این مطلب را با یک پیشنهاد به پایان میبرم و برای شما زندگی خوبی را در این خاک کهن آرزو میکنیم. بیدرد، بدون باقی ماندن جای زخمها و اشیاء گران!
پیشنهاد: جناب مخابرات، سرت سلامت... چاپار استخدام کن. هم مشکل بیکاری حسابی حل میشود (هر خانوده یک چاپار، چاپار شخصی هم راه خواهد افتاد که مشکل دریافت نکردن امواج هم نخواهد داشت. چاپار تالیا راه میافتد با اعتبار محدود. چاپار ر ِند دستمزد بیشتری میگیرد و چاپارهای فراموشکار آنتن نمیدهند. چاپار عکاس، چاپار خواننده، چاپار پیامکوتاهبر و حتی چاپارهائی که رویشان ویندوز ایکسپی نصب میشود به زودی به بازار خواهند آمد). هم چاپار وقتی دچار کابلبرگردان بشود، میشود برایش جانشین گذاشت، هم اینکه بیشتر عهدقجری و عصر حجری است.
با چاپار خرج شنود هم کمتر است و صدالبته ماستمالیاش هم سختتر... خود دانی!
اینکه دیر به دیر مینویسم، دلیلش شاید نبودن مطلب جدید نیست. اعتراف میکنم که مدتیست کم مینویسم( همچنین اعتراف میکنم که هیچ خوب نیست). با اینحال، آنقدری مطلب هست که به هفتهای دو بار حداقل برسد. اما نمیدانم چرا اینطور شده... سعی میکنم بیشتر به اینجا برسم.
بانوی بزرگ تئاتر ایران هم رفت.
داغ حداقل یک بار دیدار با خانم اسکوئی هم بر دلم ماند. از بختیاری و لطف آقای همت چند سال پیش همراه دیگر همکلاسیها توانستم یک ترم شاگرد آقای فتحاللهی یکی از دستیاران ایشان باشم. همان چند جلسه خبر از گنجی بزرگ میداد که کلیدش در دستان خانم اسکوئی بود. دریغ که باز هم همه چیز دیر شد و دور شد برای ابد.
سال هشتاد و چهار سال بد بود چقدر تا حالا.
یادتان جاوید استاد... يادتان جاويد!