شبکـــه‌ی تارعنکـــبوتـــی رنگــین به روایت ســـاســـان م. ک. عــــاصـــی


۱۳۸۴ دی ۱, پنجشنبه

یک چهارشنبه، آخر پائیز

پائیز بی‌مهرگانم تمام شد؛ سرد، زرد، پوک (با آن همه شادی مثل هر سال به پیشوازش)... یک آن تنم لرزید این یلدای خیلی تنها را که دیدم از فکر زمستانش... یلدا چقدر طولانی‌ست وقتی فقط صدای حافظ خواندن خودت بپیچد... مثل همه شب‌ها می‌شود این یلدا...

* * *

حافظ هم شوخی‌اش می‌گیرد گاهی انگار...

شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی

دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد

حافظ جان شراب شیراز را الآن فرانسوی‌ها تولید می‌کنند، گیر ما عرق سگی‌اش هم نمی‌آید. جای امن هم علی‌الحساب همان‌جاست که تو خوابیده‌ای. باقیش...؟ برو برادر، نامت باقی! من چه می‌دانم...(اصلا جدا می‌خوانم!)

* * *

مادربزرگم می‌گفت(هنوز هم می‌گوید) هر کسی چهارشنبه‌ها حمام برود خل و چل می‌شود. من که گوش نکردم و حالا هم نمی‌دانم پیشگوئی‌اش درست از آب درآمده یا نه. به‌هرحال بانوی قصه‌هاست و هر چه می‌گوید همان!

اما می‌توانم بگویم چهارشنبه‌هائی هستند که اگر آدم بخواهد حمام برود خل و چل می‌شود. مخصوصا اگر یک لوله ناقابل آب گرم سه روز قبل ترکیده باشد و دو روز طول بکشد تا متخصص!!! بفهمد کجا را باید بکند. بله جناب عاصی! داری صورتت را اصلاح می‌کنی (پس تو هم اصلاح‌طلبی یک جورهائی؟) و یک‌دفعه می‌بینی شیر آب دارد پت‌پت می‌‌کند. باید بعد از یک هفته، ظهر بیرون بروی که تکلیف یک نمایشنامه بیچاره که ولش کرده‌ای روی هوا را مشخص کنی، حوصله هم نداری، هنوز دوش هم نگرفتی. جناب متخصص تازه بعد از دو روز تصمیم گرفته بی‌خبر شانزده واحد، آب گرم ساختمان را قطع کند و احتمالا توی دلش گفته گور پدر مرده و زنده‌شان (شرمنده همسایه‌ها! من که حسش کردم!) حالا مگر توی کت متخصص می‌رود که مرد حسابی، سه روز تمام یک لوله عوض کردن طول کشیده و حالا تو خبر هم نمی‌دهی آب را قطع می‌کنی؟ امان از کار روز مزد... کاش نوشتن هم روزمزدی بود!

بله... دیروز به باغ هنر هم رفتی و دوستان را بعداز مدت‌ها زیارت کردی و جشنواره فارغ‌التحصیلان هنر بود و فیلمی کوتاه مشاهده نمودی و گفتی دریغ! (اما کیوان خان عجب فیلمبردار جالبی است. عمو عمی البته استاد خودمان است همیشه).

جناب کارگردان فکر کنم جوش آوردند از دست یک نویسنده خشک‌مغز که عاشق نوشته‌هایش است و تا ده‌ها دلیل محکمه‌پسند پیدا نکند حاضر نیست شخصیت‌ها را دچار تغییر کند. البته تقصیر از ما که نبود. ما با حسن‌نیت تمام تغییرات لازمه را اعمال می‌کنیم تا بگوئیم آن‌قدرها هم خشک‌مغز نیستیم.

هنگام آشنائی با یک مخ فرنگستانی هم از فرط بی‌خوابی چندين بار چرتمان برد.

* * *

یک چهارشنبه را چطور می‌شود نجات داد؟

چند هفته‌ای‌ست به شدت تو نخ دلشدگان و سوته‌دلان استاد حاتمی رفته‌ایم. چهارشنبه‌ئی قصد کردیم دلشدگان را خریداری نمائیم و به تماشایش دلخوش شویم. لذت مبسوطی بردیم از ترافیک عجیب (سوال فلسفی این است که این تاکسی‌ها کجا می‌روند؟ بعضی خیابان‌ها دست آخر فقط به یک جا ختم می‌شوند. یعنی تمام تاکسی‌ها می‌خواهند وسط همان خیابان بایستند، که بیش از بیست تاکسی می‌آید و می‌رود و هیچ‌کدام هم‌مسیر نیست. راستی! تاکسی جان! ما نگاه کردیم، دیدیم این‌همه می‌گویند این خودروهای تک‌سرنشین، لامبورگینی هم آمد و ده سرنشین مسافر سوار کرد و تنها خودروی تک‌سرنشین شما بودی! حکایتش چیست؟ ) خلاصه روی حساب اینکه هر فروشگاهی بالاخره یک ساعتی می‌بندد، گفتیم برویم اول یک دی‌وی‌دی مطلوب بگیریم که زنده شویم. قرار بر "داستان وست‌ساید" بود که حضرت برنشتاین هم موسیقیش را ساخته‌اند. طرف دبه کرد، ماهم زدیم زیرش.

نتیجه شد حضرت کوستوریتسا(می‌گویند کوستوریکا. دیکته‌اش هم همین است. اما یک‌بار یک هم‌وطنش گفت که می‌شود کوستوریتسا! این هم شد نقل موتسارت و موزار و ون‌در‌گارتیه!) و رویای آمریکائی‌اش از نوع آریزونا دریم! که هم جری لوئیس دارد و هم جانی دپ. گفتیم برویم دلشدگان بگیریم، اما آلن پاکر بی‌حیا بد چشمک می‌زد. آخر نشد از وسوسه داشتن یک عدد دیوار در خانه گذشت. خلاصه مثلا شادان با پارکر و اِمیر خان برگشتیم و خواستیم یک کاغذ کپی بگیریم. رفتیم توی مغازه (تعلیق...) در را باز کردیم(فلش‌بک) وارد شدیم و کیف را گذاشتیم روی میز (تعلیق...) تا آمدیم کاغذ را به آقاهه بدهیم یک استاد شجریان گفت "جز این هنر نداریم که هر چه می‌توانیم"… بله! دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد! (ربطش مهم نیست. مهم اشاره‌اش است!!!) تازه فهمیدیم که چه خبطی کردیم. آه از نهادمان برآمد. به آقاهه گفتیم آقاهه دلشدگانت را از کجا گرفتی؟ آقاهه گفت تلویزیون دارد پخش می‌کند. (تلویزیون و چه کارها!!!) خلاصه… ما ماندیم و حسرت دلشدگان فعلا…

در ضمن… یک‌سری عروسک‌های خوشگلی(با گیس‌باف جودی ابوتی و لبخند گوش‌ تا گوش و لباس چهار خانه و کل قدش یک کف دست، که می‌شد گذاشتش کنار مانیتور) هم کنار خیابان به قیمت ارزان می‌فروختند که نخریدیم و آن هم خیلی دل‌مان را سوزاند.

نتیجه اینکه بعضی چهارشنبه‌ها را نمی‌توان نجات داد. حتی با کوستوریتسا!

دیروز صبح می‌خواستم همین پستی که این زیر خواهید خواند را بگذارم روی وبلاگ، پرشین‌بلاگ نمی‌خواست! دو ساعت وقت گرفت و اصولا نشد(حالا اینکه فرستادن همین دو یادداشت، امروز هم دو ساعت و خرده‌ای وقت گرفت و چند بار وبلاگ را فرستاد روی هوا، بماند!). آی پرشین‌بلاگ، جدا هدفت از این رفتار چیست؟

به‌هرحال... لینک زیر را هم دنبال کنید لطفا...



  Comments:  ارسال یک نظر
<< Home

[ خانه| پست الكترونيك ]

انتشار الکترونیکی نوشته‌های این وبلاگ همراه لینک، و چاپ آنها تنها با اجازه‌ی نویسنده (ساسان م. ک. عاصی) مجاز است

Home
E-mail
Feed

دیوارپَرده

راهــــــــــرو

گوگل ریـــدر

پیوندها

جستار
فرزان سجودی
حضور خلوت انس
نویسش نقطه الف در نقطه الف
N.EHT.1927. ART
یادداشت‌های شیوا مقانلو در کازابلانکا
نقره‌ی اثیر
...آمدم، نبودید
یادداشت‌ها و چیزهای دیگر
تنهایی پر هياهو
Sir Hermes Marana the Great
A Man Called Old Fashion
شوخی روزگار
آفتاب پرست
لولیتا
سرزمین رویاها
وضعیت بینابینیت
راز
زن‌نوشت
سپینود
موسیقی آب گرم
میرزا پیکوفسکی
امشاسپندان
قصه‌های عامه پسند
Osmosis
کتاب‌های عامه‌پسند
کتاب‌خونه
اگنس
ماهی_سیاه_کوچولو
دفترهای سپید بی‌گناهی
درباره نشانه
LIthium
لحظه
رگبار
گل‌تن
حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین
خرمگس خاتون
آدمهای خوب شهر
روز برمی‌آید
U2
لولیان
نوشته‌های اتوبوسی
Agrandissement
پیاده رو
Déjà Vu
فلسفه در اتاق خواب
ذهن سیال
دختر بودن
خودخویش‌نامه
زن نارنجی
1807
همشهری کاوه
غربتستان
دالان دل
برج شادی
لحظه‌هایی از بودن
آنکس که نداند
خودکار بی‌رنگ
شور
تفتستان
علیرضا معتمدی
ترانه‌ای در تاریکی
!همين كه هست
دنیای هیچ‌آلودِ من
گلاره و نارنج طلا
عاقلانه
داستانک‌های چوبی
مشعشع‌ نامه
مینیمال‌ها و طرح‌های رضآ نآظم
نگین
٤دیواری
صدف فراهانی
Frozen words
گلناز والا
ايزدبانو
الهه مهر
بیلی و من
روزمره
بانوی اردیبهشت
فلُّ‌سَفَه
دید هفتم
پاپریک
از مهتابی به كوچه تاريک
حبسیات
روایتی دیگر
راوی حکایت باقی
سوراخ تو دیوار
دندانهای تيز
نامه های جامانده
یادداشت‌های یک معترض

شعـــــر

نامه‌هایی به خودم
یداله رؤیایی
همین‌طوری نوزدهم
پاگرد
اتاقي از آن خود
...می‌خوام خودم باشم
کوتاه نوشته های من
من واقعی
Photo Haiku
کو
یادم تو را فراموش

ســایت‌ها

تغییر برای برابری
هزارتو
جن و پری
زنستان
آکادمی فانتزی
هنوز
هفتان
رادیو زمانه
بلاگ‌نیوز
بلاگچین
کارگاه
دیباچه
مجله‌ی شعر در هنر نویسش
هستیا
دوات
کتاب قرن

مـوسـیـقی

گفتگوی هارمونیک
BANG Classical
آرشه
هنر و موسیقی
My Reticence
Classic Cat
هرمس
مرکز موسیقی بتهوون
آوای باربد

عکاســــی

Masters of Photography
FanoosPhoto
Nazif Topçuoğlu
کسوف
یکی دیگه
نگین فیروزی

گالـــــری‌ها

Artchive
ژازه طباطبائی
آرون جاسینسکی
نگین احتسابیان
آزاده طاهائی
مکرمه قنبری
Chera na ...?

هنرکـــــــده‌ها

موزه هنرهای معاصر
خانه‌ی هنرمندان ایران
بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران

آرشـــــیو

دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
نوامبر 2009
ژانویهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
دسامبر 2010
فوریهٔ 2011
ژوئن 2011
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
آوریل 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
سپتامبر 2013
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
اکتبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
فوریهٔ 2015
آوریل 2015
مهٔ 2015
مهٔ 2017
ژوئن 2017
سپتامبر 2017
نوامبر 2018
دسامبر 2018
آوریل 2019
ژانویهٔ 2020
فوریهٔ 2020
مهٔ 2020

Counter