شبکـــه‌ی تارعنکـــبوتـــی رنگــین به روایت ســـاســـان م. ک. عــــاصـــی


۱۳۸۴ آذر ۲۲, سه‌شنبه

ابطال طلسم

روی صندلی خودم را عقب می‌کشم و کش و قوس می‌روم،‌ مثل ماری که بخواهد فلوت‌نواز را مسخ کند... فلوت‌نواز توی سرم با ویلن رقص خرس سیبلیوس را با تمام قدرت می‌نوازد... دّآآآ، دّارادّارادّارا دّارآآآ... پشت سر هم همین کوبش را کوبان و کشان؛ و من دستهایم را تا حد ممکن کش می‌دهم و پیچ می‌خورم تا صدای ترقی از توی کتفم دربیاید. یاد دوستی قدیمی می‌افتم که وقتی دید دارم رقص مارها را به بازیگرهای کاری یاد می‌دهم حالش بد شد. گفت «مردا وقتی عربی می‌رقصن حال آدم بد می‌شه». مثل همیشه یکی از آن خنده‌های بلندم توی سالن پیچید و گفتم « این که عربی نیست، رقص ماره؛ موجشم خب! موج ماره دیگه!» گرچه به جای این پاسخ بی‌ربط شاید بهتر بود اعتراف می‌کردم رقص عربی را دوست دارم و برای همین آن‌قدر از آن حرکات طراح رقص استقبال کردم. دوباره انگشت‌هایم را به هم می‌پیچانم تا تق‌تق صدا کنند. خستگی نرمی آرام و وحشتناک پیچ می‌خورد و بالا می‌آید... از خستگی بی‌خوابی‌ها بود یا از صدای آرام و گرفتهٔ آن شاعر که نیم ساعت تمام جلوی تلویزیون نشاندم و شعرهای بدریخت را با صدای نرمش ریخت توی گوشم. مثل زهری که توی گوش پدر هملت، اما جالب... شاید برای همین است که می‌ترسم یک شب بخوابم و توی دیروز گم شوم. باید همین‌جاها این زشت‌ترین یادداشتم را تمام کنم. اگر نمی‌نوشتمش طلسم جاری می‌شد و کارم تمام بود...

* * *

یک هفته است فکر می‌کنم فقط می‌شود همین شعر را نوشت. اما حالا کار دیگری می‌کنم. باز به رسم قدیم توجه‌تان را به این بیت از خداوندگار غزل جلب می‌کنم:

کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد

یک نکته ازین معنی گفتیم و همین باشد

* * *

طلسم وحشتناکی است انگار. شاید دلیلش این است که احساس می‌کنم این صفحه خرسنگ بسته. به‌هرحال نمی‌خواهم طلسم جاری بشود.

برای شکستن طلسم معمولا از چه چیزهائی استفاده می‌شود؟

گوشتِ گونهٔ خر مجرد، تخم‌مرغ گنجشک بیوه، کوپن باطل شدهٔ بنزین اژدهای آتشین نفس، تُف طلسم‌شکن غورباغه یا همان قورباغه باریتون، پونهٔ جنگلی دم کرده توی هوای مرداد، رضایت‌نامه والدین سببی و نسبی، صداقت در بیان حقایق نوشته شده سر ِ قبر ِ پّدر جادوگر ِ بد، راش‌های هر کدام از فیلم‌های وندرس که دیده‌اید برای تجدید قوا و گرفتن نیروی بی‌پایان، یک آفتابه آب کر برای گروه صداهای بم، آبشش ِ چپِ ماهی ِ قرمز ِ شبِ عیدِ آخرین سال ِ کبیسه که بی‌رحمانه توی تنگ به قتل رسیده و وصیت کرده آبشش‌اش را توی کیسه بپیچند و بریزند توی طلسمی تا جاودانگی کوندرا را با آخرین نفسهایش لمس کند، ردّ نگاه سگِ شور چشم، فضلهٔ ققنوس ِ تفلون، پر توی بالشت منتقد مینیمالیست، توپ سفید قشنگ و ناز و عروسک قرمز پوش و نازی شیطون و بلای و بازیگوش و یه بچه موش به عنوان دستیار، یک پایان‌نامه لیسانس ترجیحا تئاتر برای کسب درآمد نه ‌اصلا بسیار، سه لیتر آب باطل السحر محصول شرکت خوش‌گوار، یک کیلو خرما نذر رفتگان ایل و تبار، دو گونی خاک سیگار، عینک عمو جغد شاخدار، سی گرم گوشت شکار محصول بهترین شکارچیان دربار، سوراخ موش اجاره‌ای برای وقت فرار، مکتب نرفته و خط ننوشته نگار مسئله آموز صد آموزگار، از دیار مصر پر گاو بالدار و لبخند بچه مورچه زائیده شده در چاله ردپای قوم تاتار و یک عدد آلبالو.

خب! من هم کمی از همین خرت و پرت‌ها دارم که برای شکستن طلسم خودم می‌گذارم اینجا...

* * *

خرت و پرت بی‌ربط به موضوع چند ماه مانده که از فرط بی‌ربطی به هر موضوعی جای دیگری نداشت برای ثبت و حالا فرصت را مناسب دید که به بهانهٔ ابطال سحر هم که شده بیاید روی صفحه و داغش به دل صاحبش نماند:

1- سال گذشته یک‌سری مطلب نوشتم برای معرفی نویسنده‌ای خیالی به نام "زارتوم بیژامنی". می‌دانستم که قبلا کله‌گنده‌ها از این کارها کرده‌اند و اصلا کار نوئی نیست. دنبال نو بودنش هم نبودم. پنج سالی‌ست که یک سری دفترچه یادداشت کوچولو همیشه توی کیفم است و هر وقت و هر جا چیزی به ذهنم می‌رسد یادداشت برمی‌دارم.

2- آقای بیژامنی از وقتی ماجرایش شروع شد که تصمیم گرفتم یک‌سری شعر بنویسم با زبانی من‌درآوردی و کارهای بعدش. این صفحه را که شروع کردم به نوشتن،‌ کمبود مطلب غوغا می‌کرد. فکر کردم بیایم و از یادداشت‌های دفترچه‌ها استفاده کنم. بعد به خودم گفتم مالیات که ندارد، بگذار بعضی را محض تفنن به اسم زارتوم بیژامنی بنویسم.

3 - این جناب بیژامنی نه خودش از تولدش خبر دارد و نه مادرش و نه پدرش. حدود سه سال پیش که به ذهنم رسید اسم یک شاعر کولی را بگذارم زارتوم بیژامنی و به جایش شعر بنویسم، این یارو به دنیا آمده شد. اما انگار می‌خواهد یقه من را بگیرد و خودش را رسمی کند و فکرهایم را بدزدد. پس من هم پیش‌دستی می‌کنم و زودتر دستش را رو می‌کنم. یادداشت‌های آن موقع یعنی دست خط تولدش موجود است.

پس نه مترجمی بوده ونه زارتوم بیژامنی‌ئی و نه کتابی و نه خانی و نه خربزه‌ای و نه خری...

بساط غریبی‌ست‌! آدم بنشیند بیست خط بنویسد که ثابت کند من خودم جای خودم فکر می‌کنم!

* * *

باید این یادداشت را یک جائی تمام کنم. فکر نکنم نیازی باشد دوباره درباره مواد مورد نیاز برای باطل کردن طلسم بنویسم (اگر نیاز بود مفصل در یک یادداشت جداگانه خواهم نوشت!). به‌هرحال، مرحله آخر این است که همه چیز را می‌ریزید توی یک پاتیل و خوب هم می‌زنید و صبر می‌کنید تا قوام بیاید.

این دیگر بستگی به آن دارد که چند ساعت دیگر وقتی این یادداشت را دوباره می‌خوانم دچار چه حسی بشوم. شاید ساده‌تر بود تلاشی برای شکستنش نمی‌کردم. اما خب! سرگرمی بود خودش یک‌جور... به‌هرحال باید یک چیزی اینجا می‌نوشتم قبل از اینکه آب یک هفته از سرم بگذرد... گرچه همان شعر بهتر بود. اما در عوض حالا دیگر به خودم غر نمی‌زنم مگر این صفحه بچه تو نیست.



  Comments:  ارسال یک نظر
<< Home

[ خانه| پست الكترونيك ]

انتشار الکترونیکی نوشته‌های این وبلاگ همراه لینک، و چاپ آنها تنها با اجازه‌ی نویسنده (ساسان م. ک. عاصی) مجاز است

Home
E-mail
Feed

دیوارپَرده

راهــــــــــرو

گوگل ریـــدر

پیوندها

جستار
فرزان سجودی
حضور خلوت انس
نویسش نقطه الف در نقطه الف
N.EHT.1927. ART
یادداشت‌های شیوا مقانلو در کازابلانکا
نقره‌ی اثیر
...آمدم، نبودید
یادداشت‌ها و چیزهای دیگر
تنهایی پر هياهو
Sir Hermes Marana the Great
A Man Called Old Fashion
شوخی روزگار
آفتاب پرست
لولیتا
سرزمین رویاها
وضعیت بینابینیت
راز
زن‌نوشت
سپینود
موسیقی آب گرم
میرزا پیکوفسکی
امشاسپندان
قصه‌های عامه پسند
Osmosis
کتاب‌های عامه‌پسند
کتاب‌خونه
اگنس
ماهی_سیاه_کوچولو
دفترهای سپید بی‌گناهی
درباره نشانه
LIthium
لحظه
رگبار
گل‌تن
حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین
خرمگس خاتون
آدمهای خوب شهر
روز برمی‌آید
U2
لولیان
نوشته‌های اتوبوسی
Agrandissement
پیاده رو
Déjà Vu
فلسفه در اتاق خواب
ذهن سیال
دختر بودن
خودخویش‌نامه
زن نارنجی
1807
همشهری کاوه
غربتستان
دالان دل
برج شادی
لحظه‌هایی از بودن
آنکس که نداند
خودکار بی‌رنگ
شور
تفتستان
علیرضا معتمدی
ترانه‌ای در تاریکی
!همين كه هست
دنیای هیچ‌آلودِ من
گلاره و نارنج طلا
عاقلانه
داستانک‌های چوبی
مشعشع‌ نامه
مینیمال‌ها و طرح‌های رضآ نآظم
نگین
٤دیواری
صدف فراهانی
Frozen words
گلناز والا
ايزدبانو
الهه مهر
بیلی و من
روزمره
بانوی اردیبهشت
فلُّ‌سَفَه
دید هفتم
پاپریک
از مهتابی به كوچه تاريک
حبسیات
روایتی دیگر
راوی حکایت باقی
سوراخ تو دیوار
دندانهای تيز
نامه های جامانده
یادداشت‌های یک معترض

شعـــــر

نامه‌هایی به خودم
یداله رؤیایی
همین‌طوری نوزدهم
پاگرد
اتاقي از آن خود
...می‌خوام خودم باشم
کوتاه نوشته های من
من واقعی
Photo Haiku
کو
یادم تو را فراموش

ســایت‌ها

تغییر برای برابری
هزارتو
جن و پری
زنستان
آکادمی فانتزی
هنوز
هفتان
رادیو زمانه
بلاگ‌نیوز
بلاگچین
کارگاه
دیباچه
مجله‌ی شعر در هنر نویسش
هستیا
دوات
کتاب قرن

مـوسـیـقی

گفتگوی هارمونیک
BANG Classical
آرشه
هنر و موسیقی
My Reticence
Classic Cat
هرمس
مرکز موسیقی بتهوون
آوای باربد

عکاســــی

Masters of Photography
FanoosPhoto
Nazif Topçuoğlu
کسوف
یکی دیگه
نگین فیروزی

گالـــــری‌ها

Artchive
ژازه طباطبائی
آرون جاسینسکی
نگین احتسابیان
آزاده طاهائی
مکرمه قنبری
Chera na ...?

هنرکـــــــده‌ها

موزه هنرهای معاصر
خانه‌ی هنرمندان ایران
بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران

آرشـــــیو

دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
نوامبر 2009
ژانویهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
دسامبر 2010
فوریهٔ 2011
ژوئن 2011
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
آوریل 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
سپتامبر 2013
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
اکتبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
فوریهٔ 2015
آوریل 2015
مهٔ 2015
مهٔ 2017
ژوئن 2017
سپتامبر 2017
نوامبر 2018
دسامبر 2018
آوریل 2019
ژانویهٔ 2020
فوریهٔ 2020
مهٔ 2020

Counter