شبکـــه‌ی تارعنکـــبوتـــی رنگــین به روایت ســـاســـان م. ک. عــــاصـــی


۱۳۸۴ آبان ۳, سه‌شنبه

کولاژ نیست... اتفاقی با هم شد!

بعضی‌ها می‌گویند که حالا وقت کار است و من در خیال آنم که وقت خود بودن است. همه نگران فردائیم و من هم.

در هراس مرگ‌بار فردا...

چیزی برای قمار ندارم جز همین دو سه کارتی که روی هیچ شرط بسته ام.

وقتی آس ندارم و منتظر یک آس مانده‌ام. توی دستم بخت اگر یارم باشد یک ده است؛ یا یک سرباز و چند تا عدد به درد نخور (تازه من هم که با نظامی‌گری از بیخ مخالفم، سرباز هم به کارم نمی‌آید)؛ و تازه خودم هم نمی‌دانم اصلا درست این بازی را بلدم یا نه... شما چطور؟

این فردای لعنتی بالاخره کی می‌رسد خبر ندارم.

* * *

پرواز با موسیقی کلاسیک به اوج انسان.

رقص ِ جان با موسیقی جاز و راک.

چالش ِ عطش ِ جان با موسیقی ایرانی.

...زیر باران موسیقی وزیری.

خود شدن با موسیقی فولکلور... و رفتن به سرزمینی غریب که آرزوست، با موسیقی یونانی.

و خالی شدنِ گاه و بی‌گاه با موسیقی پاپ و شنیدن حرف‌هایی که آدم فکر می‌کند حرف دلش است.

بدون اینها و خیلی‌های دیگر کارم تمام است. سر جمع هر طور که حساب می‌کنم، می‌بینم بدون موسیقی امکان نداشت بشر حتی یک نسل را هم از سر بگذراند. چه رسد به آنکه یک انسان بتواند ده‌ها سال زندگی کند.

شوبرت زود رفت، چون تمام کرد. مثل شوپن.

آنهایی هم که دیر رفتند برای این بود که دو سه‌ بار تمام کنند.

من هم از این همه ساز بهتر است بروم بوق بزنم!

* * *

حالا هر چه گفتم را ندید بگیرید. با این وضعی که دارم و مثل ندارد دیگر، و با این حساب که تنها کسی هستم که اجازه دارم هر بلائی خواستم سر خودم بیاورم، مثل پادشاه شازده کوچولو به خودم اجازه می‌دهم از هر راهی که دلم خواست بروم.

جدای از این‌حرف‌ها، مدت زیادی است از دوستان عزیزی که به تازگی با نوشته‌های‌شان آشنا شده‌ام در اینجا یاد نکرده‌ام.

خب! هرطور حساب می‌کنم می‌بینم اگر ادبیات نبود، بشر باز هم یک نسل بیشتر دوام نمی‌آورد. (حالا اینکه چطور آن همه نسل بدون سینما دوام آورد خودش محل سوال است و یکی از غیرممکن‌های بزرگ. چون بدون تئاتر هم دوام نمی‌آورد. از همان اول هم که منطقی به این نتیجه رسید بدون نقاشی هم دوام نمی‌آورد. جلوی خودم را نگیرم می‌گویم بدون عکاسی هم دوام نمی‌آورد، بعد هوس می‌کنم با لجبازی روی حرفم پافشاری کنم و سند بیاورم که در کارتون عصر حجر با دارکوب روی سنگ عکس می‌گرفتند.) خب! کجا بودم... گفتم که!

بله، هر طور حساب می‌‌کنم می‌بینم اگر ادبیات ایران با نسل جدید نویسندگانش یک تکان بزرگ نخورد، احتمالا فقط به خاطر سنگینی زیادش است.

بروم...

* * *

لولیتا شما را به یاد چه می‌اندازد؟

زیاد هم سخت نیست. بی‌شک همه، اغلب با شنیدن این نام به یاد شاهکار ولادیمیر ناباکوف می‌افتیم که احتمالا بیشترمان هم هیچ وقت بخت خواندنش نصیب‌مان نشده و فقط با شنیدن توصیفات خواندگان جذبش شده‌ایم.

من با شنیدن نام لولیتا مدتی است یاد داستان‌های خواندنی دیگری هم می‌افتم.

نتیجه یکی از کنجکاوی‌هایم نسبت به نام لولیتا آشنائی با وبلاگ جذاب خانم طاهائی و نوشته‌ها و عکس‌های بسیار خوب‌شان بود.

حتما پیشنهاد می‌کنم نوشته‌ها و عکس‌های بسیار خوب خانم طاهائی را ببینید و لذت ببرید در:

لولیتا

* * *

با تبار شناسی مه‌آلود پائیز همین امروز آشنا شدم. از همان فرصت‌های خوبی که می‌شود به آن بخت یاری محض گفت.

بیشتر نمی‌گویم و پیشنهاد می‌کنم مستقیم بروید و این شعر بسیار زیبای رهای گرامی (و دیگر اشعار وداستان‌هایشان) را بخوانید:

تبارشناسی مه‌آلود پائیز:

استحاله

(خواندن این شعر زیبا حس عجیبی به من داد که مدت‌ها بود تجربه نکرده بودم. اگر می‌شد توضیحش بدهم به جای "حس عجیب"، می نوشتمش!)

* * *

خواندن بعضی از داستان‌ها، مستقل از مضامین‌شان، آدم را به وجد می‌آورد. داستان‌های خانم احتسابیان هم این‌طورند چه در مضمون و چه در روایت؛ وجدآور!

خانم‌ها و آقایانِ داستان‌های خانم احتسابیان بسیار جذابند و دوست داشتنی و ماجراهای‌شان نیز؛ و تامل‌برانگیز.

خب!

پس پیشنهاد می‌کنم بشتابید و به وجد بیائید در:

نقطه الف به بعد

* * *

آمدن دوستان عزیز دنیای واقعی به دنیای مجاز همیشه برای من بسیار خوشحال کننده بوده و هست.

به تازگی یکی از دوستان و اساتید عزیزم «هوتن حق‌شناس» به جمع وبلاگ‌نویسان پیوسته که آغازش را تبریک می‌گویم و برایش موفقیت آرزو می‌کنم.

یک موزیسین و عکاس و سینماگر با وقار و مطلع که خودش درباره برنامه وبلاگش نوشته:« هدف اصلی اين وب لاگ ارائه مطالب جديد و بدرد بخور در مورد هنر عکاسی و فيلمبرداريه... سعی ميکنم تمام مطالب مستند و به روز باشه.»

امیدوارم ما را از اطلاعات موسیقائی‌اش هم بی‌نصیب نگذارد.

این شما و این هوتن حق‌شناس در:

Cinematographer Tips

* * *

در این مدت آن‌قدر وبلاگ‌های خوب و خواندنی دیده و خوانده‌ام که می‌توانم چهار پنج صفحه درباره‌شان بنویسم. اما خب! نوشتن یکباره درباره همه آنها فرصت تمرکز کافی را می‌گیرد. پس سعی می‌کنم طی چند هفته آینده راجع به صفحه‌های خواندنی دیگر دوستان هم بنویسم.

سپاسگزار دوستان گرامی‌ و نوشته‌های خوبشان هستم.

* * *

احساس آدم‌هایی را دارم که به صابون می‌گویند صابان! البته داغون در اصل داغان است؛ و صدالبته نه به خاطر لحن نوشته‌هایم. چون سال‌هاست همین‌طور می‌نویسم. این را گفتم که به همین بهانه اینجا بنویسم تا برای خودم ثبت شود که وسوسه شده‌ام چند وقتی کار جدید ننویسم و وقتم را بگذارم روی آچارکشی کارهای قدیمی. البته اصلا منظورم ننوشتن در این صفحه نیست؛ و صد البته می‌دانم بعضی وساوس قوی‌تر از وسوسه‌های دیگرند و وسوسه‌های دیگر اغلب مجبورند بروند همان سازی را بزنند که من هم می‌زنم!



  Comments:  ارسال یک نظر
<< Home

[ خانه| پست الكترونيك ]

انتشار الکترونیکی نوشته‌های این وبلاگ همراه لینک، و چاپ آنها تنها با اجازه‌ی نویسنده (ساسان م. ک. عاصی) مجاز است

Home
E-mail
Feed

دیوارپَرده

راهــــــــــرو

گوگل ریـــدر

پیوندها

جستار
فرزان سجودی
حضور خلوت انس
نویسش نقطه الف در نقطه الف
N.EHT.1927. ART
یادداشت‌های شیوا مقانلو در کازابلانکا
نقره‌ی اثیر
...آمدم، نبودید
یادداشت‌ها و چیزهای دیگر
تنهایی پر هياهو
Sir Hermes Marana the Great
A Man Called Old Fashion
شوخی روزگار
آفتاب پرست
لولیتا
سرزمین رویاها
وضعیت بینابینیت
راز
زن‌نوشت
سپینود
موسیقی آب گرم
میرزا پیکوفسکی
امشاسپندان
قصه‌های عامه پسند
Osmosis
کتاب‌های عامه‌پسند
کتاب‌خونه
اگنس
ماهی_سیاه_کوچولو
دفترهای سپید بی‌گناهی
درباره نشانه
LIthium
لحظه
رگبار
گل‌تن
حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین
خرمگس خاتون
آدمهای خوب شهر
روز برمی‌آید
U2
لولیان
نوشته‌های اتوبوسی
Agrandissement
پیاده رو
Déjà Vu
فلسفه در اتاق خواب
ذهن سیال
دختر بودن
خودخویش‌نامه
زن نارنجی
1807
همشهری کاوه
غربتستان
دالان دل
برج شادی
لحظه‌هایی از بودن
آنکس که نداند
خودکار بی‌رنگ
شور
تفتستان
علیرضا معتمدی
ترانه‌ای در تاریکی
!همين كه هست
دنیای هیچ‌آلودِ من
گلاره و نارنج طلا
عاقلانه
داستانک‌های چوبی
مشعشع‌ نامه
مینیمال‌ها و طرح‌های رضآ نآظم
نگین
٤دیواری
صدف فراهانی
Frozen words
گلناز والا
ايزدبانو
الهه مهر
بیلی و من
روزمره
بانوی اردیبهشت
فلُّ‌سَفَه
دید هفتم
پاپریک
از مهتابی به كوچه تاريک
حبسیات
روایتی دیگر
راوی حکایت باقی
سوراخ تو دیوار
دندانهای تيز
نامه های جامانده
یادداشت‌های یک معترض

شعـــــر

نامه‌هایی به خودم
یداله رؤیایی
همین‌طوری نوزدهم
پاگرد
اتاقي از آن خود
...می‌خوام خودم باشم
کوتاه نوشته های من
من واقعی
Photo Haiku
کو
یادم تو را فراموش

ســایت‌ها

تغییر برای برابری
هزارتو
جن و پری
زنستان
آکادمی فانتزی
هنوز
هفتان
رادیو زمانه
بلاگ‌نیوز
بلاگچین
کارگاه
دیباچه
مجله‌ی شعر در هنر نویسش
هستیا
دوات
کتاب قرن

مـوسـیـقی

گفتگوی هارمونیک
BANG Classical
آرشه
هنر و موسیقی
My Reticence
Classic Cat
هرمس
مرکز موسیقی بتهوون
آوای باربد

عکاســــی

Masters of Photography
FanoosPhoto
Nazif Topçuoğlu
کسوف
یکی دیگه
نگین فیروزی

گالـــــری‌ها

Artchive
ژازه طباطبائی
آرون جاسینسکی
نگین احتسابیان
آزاده طاهائی
مکرمه قنبری
Chera na ...?

هنرکـــــــده‌ها

موزه هنرهای معاصر
خانه‌ی هنرمندان ایران
بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران

آرشـــــیو

دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
نوامبر 2009
ژانویهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
دسامبر 2010
فوریهٔ 2011
ژوئن 2011
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
آوریل 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
سپتامبر 2013
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
اکتبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
فوریهٔ 2015
آوریل 2015
مهٔ 2015
مهٔ 2017
ژوئن 2017
سپتامبر 2017
نوامبر 2018
دسامبر 2018
آوریل 2019
ژانویهٔ 2020
فوریهٔ 2020
مهٔ 2020

Counter