شبکـــه‌ی تارعنکـــبوتـــی رنگــین به روایت ســـاســـان م. ک. عــــاصـــی


۱۳۸۴ مهر ۲۵, دوشنبه

نصف شب است ديگر...

قدیم‌ها گاهی می‌رفتم پیش مادرم و بی‌مقدمه می‌گفتم: مامان،‌مثل دیوونه‌ها دارم می‌شم دیگه...

آخر آن موقع هنوز برایم تازگی داشت که برگردم توی دری که چند لحظه پیش بسته بودم و کمانه کنم و یا پای تلفن حواسم پرت بشود و چند دقیقه بی آنکه حرف بزنم و جواب بدهم به چیز دیگری فکر کنم و یا وسط حرفم باقی جمله را یادم برود (وقتی به استاد زبان انگلیسی می‌گویم فارسی هم سخت است حرف زدن، انگار باور نمی‌کند).

بله... مادرم هم لبخند می‌زد و می‌گفت: مثل نداره دیگه!

این روزها دیگر همه‌ چیز عادی شده...

مثل ندارد!

دیروز بعدازظهر دوستی زنگ زد و گفت دوست دیگری به او زنگ زده و گفته داستان‌هايی را که با هم نوشته بودیم می‌خواهند در یک مجموعه چاپ کنند و از او خواسته به من بگويد که کارهای خودم را برای‌شان ببرم. من هم گفتم نمی‌برم! آنهایی را که خوشم می‌آمده گذاشته‌ام در یک مجموعه به اسم «دامبولی» و آنها که خوشم نیامده هم که چاپ کردن ندارند. گفتم مطمئن باشند که اگر خواستم چاپ کنم لینک هم می‌دهم تا از آن مجموعه جدا نباشد، ولی بگو دلم نمی‌آید دامبولی را خراب کنم چون اصل مطلبش غیر از راپسودی‌ها، واریاسیون‌هایی است که روی آن تم‌ها نوشته‌ام.

خلاصه ‌اینکه چون دلم نمی‌آمد کاری را که برای خودم هم معلوم نیست حالا کی بخواهد چاپیده شود(شاید هم اصلا نخواهد) ناقص کنم، کاری که دم تنور بود را ول کردم(حالا اميدوارم دوستان ناراحت نشوند و نگذارند پای رفيق نيمه‌راه بودن که اين حرف‌ها به من نمی‌چسبد! اصلا همين‌جا عذرخواهی).

برای همین است که می‌گویم مثل ندارد!

بگذریم از داستان‌هایی که دو سه ماه است دارم تایپ می‌کنم و باز پاک می‌کنم و هر بار هم چشم یک شخصیت را در می‌آورم و ابروی آن یکی را تغییر مدل می‌دهم.

بگذریم از دو سه تا داستان زهرماری که خودم یادم رفته چند هفته است گفته‌ام می‌خواهم بگذارم روی این صفحه و هر شب می‌نشینم بالا و پائین‌شان می‌کنم و دست آخر نه خوشم می‌آید ازشان و نه آن‌قدر بیزار می‌شوم که از خیرشان بگذرم. مانده‌ام که تکه‌تکه‌شان کنم یا تمام تنه بگذارم‌شان اینجا.

اصلا سر اسم‌شان هم سر کار مانده‌ام. اول می‌خواستم اسم یکی را بگذارم «رویا». بعد دیدم نمی‌چسبد. گفتم بگذارم «رویابین». دیدم این هم خوب نیست. گفتم بگذارم «Dreamer»، حساب کردم خیلی غربزده می‌شود! اما دیدم این آخری به دل خودم خیلی چسبید. توی فرهنگ لغت اولین معنی‌اش را نوشته بود خیالباف(غلط نکنم رویابین هم شاید معنی بدهد!). خیالباف را اصلا دوست نداشتم. اما خود Dreamer برایم جذاب‌ از آب درآمد چون در نظر اول ذهنم را به سوی تصاویر زیادی می‌برد. شاید هم بگذارم همین Dreamer...

اما تازه اسمش که جور بشود دردسرهای دیگر پیش می‌آید.

خلاصه‌ اینکه این روزها دنبال یک چخوف می‌گردم که بگویم آقا جان، انگشتم را لای در هم که می‌گذارم نمی‌شکند. یک راه حل بده برای انگشت‌شکانی.

دلم خوش است به نوشته‌های این چند روز اخیر که اسم مزخرفی هم روی‌شان گذاشته‌ام.

قبلا نوشتن یک صفایی داشت. قبل از اینکه میز بیچاره‌ام را کامپیوتر با این هیکل گنده و سفیدش تصرف کند.

همیشه یک دسته کاغذ کلاسور سفید گوشه میز بود و یک خودکار که دوستش داشتم و گم شد.

سر شب که می‌شد می‌رفتم یک قابلمه پر هویج و سیب‌زمینی و لوبیا سبز و گاهی هم کلم‌پیچ بار می‌گذاشتم و می‌نشستم تا صبح نم‌نم سبزی پخته می‌خوردم و می‌نوشتم تا انگشتم سر شود.

صدای خش‌خش آرام قلم بود روی کاغذ و صدای نرم موسیقی و صدای تق‌تق دمپایی که روی زمین یا به پایه میز مدام کوبیده می‌شد.

حالا صدای تق‌تق مزخرف کیبورد است و این صفحه‌های بی‌حس و حال و بی‌خط که تمامی هم ندارند. خوب‌اند و نه!

سبزی پخته هم جای خودش را داده به هیچ. حالا نه گوشت‌خوار درست و حسابی‌ام و نه سبزی‌خوار درست و حسابی. فقط یک لاغر بدعنق درست و حسابی‌ام...

خلاصه اینکه مثل ندارد!

یک‌دفعه دلم خواست چیزی بنویسم اینجا. باز داستان‌ها را بالا و پائین کردم و گفتم یک روز دیگر صبر کنم شاید یا کلا بدم آمد و یا یک ذره خوشم آمد.

گفتم همین‌ بالائی‌ها را بنویسم حداقل این بی‌خوشی‌ام را یک تکانی بدهم.

همین!

پ.ن: چند تا ترانه جالب هم پیدا کرده‌ام که چند ساعتی است با آنها خودم را سر کار گذاشته‌ام. تا به حال صدای «Tanita Tikaram» را نشنیده بودم. جالب‌تر آنکه همین‌طور که آرشیوم را زیر و رو می‌کردم دیدم دو تا گنج از یاد رفته هم دارم. «باد هر جا بخواهد می‌وزد» و «خاطرات کشیش روستا»ی حضرت برسون با تصاویری شفاف و بی‌خش! فرصت خوبی بود برای سرخوشی؛ حواسم نبود، پرید!

پ.پ.ن: چند وقتی است که هراس غلط دستوری و املائی گرفته‌ام! اگر چيزی ديديد لطفا خبر بدهيد. سپاسگزارتان خواهم بود. اگر هم ديديد کلا کارم از خرک در رفته، لطف کنيد خبر آنهايی را که درست است بدهيد!



  Comments:  ارسال یک نظر
<< Home

[ خانه| پست الكترونيك ]

انتشار الکترونیکی نوشته‌های این وبلاگ همراه لینک، و چاپ آنها تنها با اجازه‌ی نویسنده (ساسان م. ک. عاصی) مجاز است

Home
E-mail
Feed

دیوارپَرده

راهــــــــــرو

گوگل ریـــدر

پیوندها

جستار
فرزان سجودی
حضور خلوت انس
نویسش نقطه الف در نقطه الف
N.EHT.1927. ART
یادداشت‌های شیوا مقانلو در کازابلانکا
نقره‌ی اثیر
...آمدم، نبودید
یادداشت‌ها و چیزهای دیگر
تنهایی پر هياهو
Sir Hermes Marana the Great
A Man Called Old Fashion
شوخی روزگار
آفتاب پرست
لولیتا
سرزمین رویاها
وضعیت بینابینیت
راز
زن‌نوشت
سپینود
موسیقی آب گرم
میرزا پیکوفسکی
امشاسپندان
قصه‌های عامه پسند
Osmosis
کتاب‌های عامه‌پسند
کتاب‌خونه
اگنس
ماهی_سیاه_کوچولو
دفترهای سپید بی‌گناهی
درباره نشانه
LIthium
لحظه
رگبار
گل‌تن
حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین
خرمگس خاتون
آدمهای خوب شهر
روز برمی‌آید
U2
لولیان
نوشته‌های اتوبوسی
Agrandissement
پیاده رو
Déjà Vu
فلسفه در اتاق خواب
ذهن سیال
دختر بودن
خودخویش‌نامه
زن نارنجی
1807
همشهری کاوه
غربتستان
دالان دل
برج شادی
لحظه‌هایی از بودن
آنکس که نداند
خودکار بی‌رنگ
شور
تفتستان
علیرضا معتمدی
ترانه‌ای در تاریکی
!همين كه هست
دنیای هیچ‌آلودِ من
گلاره و نارنج طلا
عاقلانه
داستانک‌های چوبی
مشعشع‌ نامه
مینیمال‌ها و طرح‌های رضآ نآظم
نگین
٤دیواری
صدف فراهانی
Frozen words
گلناز والا
ايزدبانو
الهه مهر
بیلی و من
روزمره
بانوی اردیبهشت
فلُّ‌سَفَه
دید هفتم
پاپریک
از مهتابی به كوچه تاريک
حبسیات
روایتی دیگر
راوی حکایت باقی
سوراخ تو دیوار
دندانهای تيز
نامه های جامانده
یادداشت‌های یک معترض

شعـــــر

نامه‌هایی به خودم
یداله رؤیایی
همین‌طوری نوزدهم
پاگرد
اتاقي از آن خود
...می‌خوام خودم باشم
کوتاه نوشته های من
من واقعی
Photo Haiku
کو
یادم تو را فراموش

ســایت‌ها

تغییر برای برابری
هزارتو
جن و پری
زنستان
آکادمی فانتزی
هنوز
هفتان
رادیو زمانه
بلاگ‌نیوز
بلاگچین
کارگاه
دیباچه
مجله‌ی شعر در هنر نویسش
هستیا
دوات
کتاب قرن

مـوسـیـقی

گفتگوی هارمونیک
BANG Classical
آرشه
هنر و موسیقی
My Reticence
Classic Cat
هرمس
مرکز موسیقی بتهوون
آوای باربد

عکاســــی

Masters of Photography
FanoosPhoto
Nazif Topçuoğlu
کسوف
یکی دیگه
نگین فیروزی

گالـــــری‌ها

Artchive
ژازه طباطبائی
آرون جاسینسکی
نگین احتسابیان
آزاده طاهائی
مکرمه قنبری
Chera na ...?

هنرکـــــــده‌ها

موزه هنرهای معاصر
خانه‌ی هنرمندان ایران
بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران

آرشـــــیو

دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
نوامبر 2009
ژانویهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
دسامبر 2010
فوریهٔ 2011
ژوئن 2011
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
آوریل 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
سپتامبر 2013
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
اکتبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
فوریهٔ 2015
آوریل 2015
مهٔ 2015
مهٔ 2017
ژوئن 2017
سپتامبر 2017
نوامبر 2018
دسامبر 2018
آوریل 2019
ژانویهٔ 2020
فوریهٔ 2020
مهٔ 2020

Counter