شبکـــه‌ی تارعنکـــبوتـــی رنگــین به روایت ســـاســـان م. ک. عــــاصـــی


۱۳۸۴ شهریور ۸, سه‌شنبه

To: Sigmund Freud

بعضی وقت‌ها همین‌جور که نشسته‌ام و دارم کاری انجام می‌دهم، ناگهان خشکم می‌زند. انگار پانزده ساعت پس از آنکه برقی با ولتاژ بالا از بدنم عبور کرده باشد... اما با داغی هنوز باقی.

یک‌باره یخ می‌بندم و توی دلم آتش می‌افتد.

چند تصویر... تند تند... مُقطّع... چند عکس به رنگ قهوه‌ای روشن که به نارنجی می‌زنند جلوی چشمانم ظاهر می‌شوند.

وقتی مشغول کاری هستم این اتفاق می‌افتد. اصلا هم مهم نیست کار خاصی باشد یا نه. موقع شستن یک بشقاب،‌تماشای یک نقاشی، خیره شدن به دیوار، باز کردن یک در، یا مثل امروز... هنگام خیره شدن به جلد یک سی‌دی...

صدای «بیژن مفید» تازه در اتاق پیچیده بود:

خبر داری که این دنیا همه‌اش رنگه

همه‌اش خونه همه‌اش جنگه

نمی‌دونی نمی‌دونی

نمی‌دونی که گاهی زندگی ننگه

و خودم داشتم این بیت‌اش را زمزمه می‌کردم:

نمی‌بینی که می‌خندم

نمی‌بینی دلم تنگه

ناگهان!

انگار صداها قطع شد. همه صداها...

تصویر همان سی‌دی را دیدم دوباره. تصویر تک‌رنگ قهوه‌ای‌اش را. تصویر مانیتور را که چند لحظه قبل دیده بودم، دوباره دیدم. انگار در ذهنم؛ اما درست جلوی چشمانم.

تصویر بودند، نه جسم!

انگار کسی از تمام کارهایی که در آن چند ثانیه انجام داده بودم، با یک پولاروید عکس گرفته باشد.البته با تک‌رنگ قهوه‌ای روشن. انگار که آن عکس‌ها را کمتر از یک ثانیه بعد جلوی چشمانم بگیرد.

تصاویر قطع شدند... اما آنی قطع شدند و دوباره برگشتند.

با آنکه من هنوز ثابت سرجایم نشسته بودم، اما سوگند می‌خورم که داشتند کارهای بعدی و حوادث آینده را نشان می‌دادند. فردایم را و خیلی بعد از آن... اما محو... محو و فرّار...

همیشه همین‌طور هستند.لعنت! انگار هیچ‌جور هم نمی‌شود گرفتشان.

هیچ جور!

همه این اتفاقات سه‌ نَفَس هم وقت نمی‌گیرند.

دست‌هایم از تو گر می‌گیرند و از بیرون مثل یخ. همه تنم...

سینه‌ام از همه بدتر. انگار که لیوان پر عرق گندم یا از آن ودکا قوطی‌ها را یک‌دفعه آدم سر بکشد. هر چیزی که توی سینه‌ام هست گُر می‌گیرد.

تصاویر قبلی، مثل فال‌گیری که از گذشته آدم می‌گوید تا اعتماد جلب کند ظاهر می‌شوند.

نمی‌دانم توانستم توصیف کنم یا نه... نمی‌دانم باور می‌کنی یا نه!

ببین! مثل یک سری عکس تک‌رنگ قهوه‌ای روشن از کارهایی که داری انجام می‌دهی.

من خودم عکس‌هایم را یا با ته رنگ قهوه‌ای می‌دادم چاپ کنند و یا سبز... سبزها را نمی‌دانم، اما قهوه‌ای‌ها همه مثل خاطره زنده‌اند.

متوجه شدی؟ انگار خودت را از بالا نگاه کنی. رنگش مثل رنگ آغاز فیلم آینه... حس‌اش مثل حس مادر که دارد موهایش را می‌شوید.

نه! مثل آن خانه‌ که دارد آتش می‌گیرد و قطره‌های باران که از لب شیروانی می‌چکد. می‌فهمی؟

انگار از بالا خودت را تماشا کنی؛ بعد بیفتی روی سرسره زمان و بروی جلو... با چنان سرعتی که سرگیجه بگیری. با خطوطی از آینده که تند از کنارت می‌گذرند. نه مثل خواب؛ که واقعی ِ واقعی.

لعنت به آقای فروید عزیز!

همان لحظه‌ای را می‌گویم که کاری را انجام می‌دهی، و مطمئنی قبلا آن‌را در خواب و یا در بیداری دیده‌ای.

نمی‌گویم آقای فروید عزیز دروغ گفته...

اما راست هم نگفتی! همه چیز را نگفتی.

آخر چطور ممکن است؟ شک ندارم که می‌بینم‌شان. یعنی دیده‌ام‌شان.

مگر می‌شود؟ آخر چرا ذهن من یک جای خالی داشته باشد و با عمل ساده‌ای مثل تماشای یک سی‌دی پرش کند؟

آقای فروید عزیز منظورش این که نبوده؟ بوده؟

اگر یک آدم دیده بودم، می‌شد قبول کرد. اما منظورت این تصاویر نبود که؟

اما من تصویر خودم را دیدم که یک نَفَس قبل مشغول تماشای جلد یک سی‌دی بودم. بعد آینده آمد انگار... یعنی تا همان لحظه را دیدم و باقی... انگار لحظه بعد پشت در باشد. تو در را باز کنی و ببینی سایه‌اش در خم راهرو گم می‌شود. بدوی دنبالش تا در خروجی؛ ببینی لبه شنل‌اش باد می‌خورد و بیرون می‌رود و در بسته می‌شود. بدوی دنبالش داخل خیابان؛ ببینی سوار اتومبیلی شده و می‌رود. دنبال اتومبیل بدوی و فقط پشت سرش را ببینی که محو می‌شود در انتهای خیابان...

لعنت! انگار برق گرفته باشدم و تمام سلول‌هایم را سوزانده باشد مثل چوب سوخته... خشک می‌شوم. داغ می‌شود درونم و از بیرون سردم. انگار بخواهم تَرک بردارم.

آقای فروید عزیز لعنتی!

می‌توانی این را برایم توضیح بدهی؟

لطفا...

برچسب‌ها:



  Comments:  ارسال یک نظر
<< Home

[ خانه| پست الكترونيك ]

انتشار الکترونیکی نوشته‌های این وبلاگ همراه لینک، و چاپ آنها تنها با اجازه‌ی نویسنده (ساسان م. ک. عاصی) مجاز است

Home
E-mail
Feed

دیوارپَرده

راهــــــــــرو

گوگل ریـــدر

پیوندها

جستار
فرزان سجودی
حضور خلوت انس
نویسش نقطه الف در نقطه الف
N.EHT.1927. ART
یادداشت‌های شیوا مقانلو در کازابلانکا
نقره‌ی اثیر
...آمدم، نبودید
یادداشت‌ها و چیزهای دیگر
تنهایی پر هياهو
Sir Hermes Marana the Great
A Man Called Old Fashion
شوخی روزگار
آفتاب پرست
لولیتا
سرزمین رویاها
وضعیت بینابینیت
راز
زن‌نوشت
سپینود
موسیقی آب گرم
میرزا پیکوفسکی
امشاسپندان
قصه‌های عامه پسند
Osmosis
کتاب‌های عامه‌پسند
کتاب‌خونه
اگنس
ماهی_سیاه_کوچولو
دفترهای سپید بی‌گناهی
درباره نشانه
LIthium
لحظه
رگبار
گل‌تن
حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین
خرمگس خاتون
آدمهای خوب شهر
روز برمی‌آید
U2
لولیان
نوشته‌های اتوبوسی
Agrandissement
پیاده رو
Déjà Vu
فلسفه در اتاق خواب
ذهن سیال
دختر بودن
خودخویش‌نامه
زن نارنجی
1807
همشهری کاوه
غربتستان
دالان دل
برج شادی
لحظه‌هایی از بودن
آنکس که نداند
خودکار بی‌رنگ
شور
تفتستان
علیرضا معتمدی
ترانه‌ای در تاریکی
!همين كه هست
دنیای هیچ‌آلودِ من
گلاره و نارنج طلا
عاقلانه
داستانک‌های چوبی
مشعشع‌ نامه
مینیمال‌ها و طرح‌های رضآ نآظم
نگین
٤دیواری
صدف فراهانی
Frozen words
گلناز والا
ايزدبانو
الهه مهر
بیلی و من
روزمره
بانوی اردیبهشت
فلُّ‌سَفَه
دید هفتم
پاپریک
از مهتابی به كوچه تاريک
حبسیات
روایتی دیگر
راوی حکایت باقی
سوراخ تو دیوار
دندانهای تيز
نامه های جامانده
یادداشت‌های یک معترض

شعـــــر

نامه‌هایی به خودم
یداله رؤیایی
همین‌طوری نوزدهم
پاگرد
اتاقي از آن خود
...می‌خوام خودم باشم
کوتاه نوشته های من
من واقعی
Photo Haiku
کو
یادم تو را فراموش

ســایت‌ها

تغییر برای برابری
هزارتو
جن و پری
زنستان
آکادمی فانتزی
هنوز
هفتان
رادیو زمانه
بلاگ‌نیوز
بلاگچین
کارگاه
دیباچه
مجله‌ی شعر در هنر نویسش
هستیا
دوات
کتاب قرن

مـوسـیـقی

گفتگوی هارمونیک
BANG Classical
آرشه
هنر و موسیقی
My Reticence
Classic Cat
هرمس
مرکز موسیقی بتهوون
آوای باربد

عکاســــی

Masters of Photography
FanoosPhoto
Nazif Topçuoğlu
کسوف
یکی دیگه
نگین فیروزی

گالـــــری‌ها

Artchive
ژازه طباطبائی
آرون جاسینسکی
نگین احتسابیان
آزاده طاهائی
مکرمه قنبری
Chera na ...?

هنرکـــــــده‌ها

موزه هنرهای معاصر
خانه‌ی هنرمندان ایران
بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران

آرشـــــیو

دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
نوامبر 2009
ژانویهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
دسامبر 2010
فوریهٔ 2011
ژوئن 2011
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
آوریل 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
سپتامبر 2013
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
اکتبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
فوریهٔ 2015
آوریل 2015
مهٔ 2015
مهٔ 2017
ژوئن 2017
سپتامبر 2017
نوامبر 2018
دسامبر 2018
آوریل 2019
ژانویهٔ 2020
فوریهٔ 2020
مهٔ 2020

Counter