سپینود:
نگاهی به نقش زبان در ادبیات (بخش اول)
این زبانی است که راه هم میرود.(بخش دوم)
اصل بر این است: هر متنی خود زبانش را انتخاب میکند.(بخش سوم)
پیشنهاد میکنم حتما این مباحث را مطالعه کنید. نکات بسیار جالبی که در این متون مورد اشاره قرار گرفتهاند، نکاتی هستند که به زعم من نیز میتوانند پایههای مهم یک اثر ادبی ماندگار و خواندنی باشند. مخصوصا زبان متن و زبان یا صدای شخصیتهای داستان.
کشف زبان متن، کشف صدای شخصیتها، خلق حتی حرکات آرام صورتشان، آن هم در شرایطی که میدانی شاید هیچکدام از خواندهها شخصیتات را آن جور که تو خلق کردهای نبییند و نشناسند، بسیار لذتبخش و بسیار دشوار است.
با خواندن این مباحث به یاد بعضی حرفهای «ای.ال. دکتروف» افتادم که در آغاز کتاب «بیلی باتگیت» چاپ شده است. این کتاب را انتشارات طرح نو چاپ کرده با ترجمه عالی استاد «نجف دریابندری» که پیشنهاد میکنم هم این داستان بینظیر را بخوانید و هم در کنار مطالعه مباحث خانم ناجیان حتما سری به صحبتهای دکتروف در مقدمه این کتاب بزنید.
میتوانم بگویم در متن خانم ناجیان تا اینجا به جذابترین مراحل خلق یک داستان اشاره شده...
سپاسگزار خانم ناجیان هستم به خاطر نوشته جذاب و خوبشان.
* * *
کلیشهای که شاید در ذهن اغلب ما موجود باشد و برای من جذابیت نوستالژیکی پیدا کرده:
نویسندهای که پشت میزش نشسته و اطرافش پر است از کاغذهای مچاله شده و نیم یا تمام نوشته؛ و چهره درهم او که دارد باز هم خطوطی را مینویسد و شک ندارد که این صفحه را هم پاره خواهد کرد، چون میداند که شخصیتش لوچ از آب درآمده و هنوز کلی مانده تا شکل بگیرد.
این تصویر را دوست دارم، چون من را یاد دستور مهم چخوف میاندازد: آنقدر بنویس که انگشتهایت بشکنند!
* * *
به یک دیکتاتور بشردوست نیاز دارم که مجبورم کند کتابخانهام را نظم بدهم. بار پنجم بود که برای پیدا کردن یک کتاب(بیلی باتگیت) بیشتر از پانزده دقیقه وقت گذاشتم و اشک در چشمهایم حلقه زد آنقدر خیال کردم کتاب را به کسی قرض دادهام که از حافظه اتمی من! سود برده و کتاب را بیخبر هدیه گرفته...