شبکـــه‌ی تارعنکـــبوتـــی رنگــین به روایت ســـاســـان م. ک. عــــاصـــی


۱۳۸۴ مرداد ۱۳, پنجشنبه

هملت يا فاوست يا مردعنکبوتی يا تارتارن يا خويشتن چنانکه بايد و شايد؟

هملت يا فاوست يا مردعنکبوتی يا تارتارن يا خويشتن چنانکه بايد و شايد...

باید برگردم!

باید...

؟

به نظر شما یک "باید" را چطور باید ادا کرد که بتواند تمام قدرتش را به کار بندد و خویشتن را وادار کند به عملی کردن تصمیمی که گرفته؟

* * *

براداران کارامازوف را کنار دستم روی دسته صندلی بادی آبی رنگ‌ ـ‌که بعد از مدت‌ها دوباره بادش کرده‌ام ‌ـ گذاشته‌ام؛ کنارش کتاب دیگری‌ست که این روزها می‌خوانم.

فکر می‌کنم به این‌که چقدر از آن ساسان عاصی هنوز سرپا مانده که آن کتاب دیگر را کنار بگذارد و ناگهان کوله‌بارش را دوباره ببندد و راه بیفتد؟

ارزشگذاری نمی‌کنم. هر دو کتاب ارز‌ش‌های خاص خود را دارند؛ عملی نمادین است خواندنشان، و عملی هم که در پی‌اشان خواهد آمد هر کدام می‌تواند بالذات ارزش خودش را داشته باشد.

مسئله، مسئله آنچه که می‌خواهم است. هملت شدن یا فاوست شدن! شاید هم آدم برفی!

به هرحال، می‌ترسم از روزی که « تارتارن تاراسکنی» بشوم. روزی که نه شیری شکار کرده باشم و نه فینه روی سرم باقی مانده باشد!

* * *

اگر مسافرم پس چرا پاهایم کنار سفره دراز شده؟

اگر ماندنی‌ام، پس چرا کوله‌پشتی‌ام هنوز باز نشده؟

این همه سوغاتی که آورده بودم، مانده هنوز و به کسی نداده‌ام. می‌ترسم انارها خراب بشوند؛ وگرنه این مهره سنگی‌ها که همیشه هستند. سنگ لاجورد هیچ‌وقت نمی‌پوسد(نکند زمین‌شناس دروغ گفته باشد!)

مثل‌اینکه انگار باید برگردم. حتی اگر دلم برای مقاله‌هایی که نخوانده‌ کسی تنگ بشود.

شاید هم توی شهر خودم توانستم سوغاتی‌ها را به کسی بدهم؛ شاید آن وقت هم مقاله‌ها خوانده شد و هم من برگشته بودم.

* * *

دارم خودم را تکفیر می‌کنم. آتش می‌خواهم.

-------------------------------------------

پ.ن: مردعنکبوتی با تمام بلاهت جذاب و خاص این جور اسطوره‌ها، چون اسطوره است، یک احترامی دارد برای خودش( پرومته همان‌قدر اسطوره است که مردعنکبوتی... اگر هدایت از شعبان بی‌مخ آدم‌تر بود(بالاخره یکی تکلیف آدم و انسان را مشخص می‌کند؟ وقتی می‌گویم آدم یعنی انسان همان است که معنا دارد.) پرومته هم از مردعنکبوتی اسطوره‌تر است!)

بله! مردعنکبوتی وقتی به کارش شک کرد نیرویش را از دست داد.

نیرویی ندارم و هیچ دلیلی هم، که مثل مردعنکبوتی بخواهم به کارم شک کنم؛ پس منکر هرگونه شباهت بین خودم و مردعنکبوتی می‌شوم.

فقط مانده‌ام که قبلا به کارم شک کرده‌ام و در حال حاضر نیرویی ندارم و یا الآن دارم به کارم شک می‌کنم و بعدا نیرو نخواهم داشت!

عاصی هم عاصی‌های قدیم!

جراتی بود برای از پشت بام شیرجه رفتن...

کتاب‌ها بدجور یقه‌ام را چسبیده‌اند. و همین‌طور وسوسه چشمهایی که به آدم خیره می‌شوند تا جمله بعدی را بگویی.. و عمدا جمله بعدی را زمزمه کردن که هیچ‌کس نشنود و منتقدان غر بزنند که صدا نداری! و باز شدن نیش تا بناگوش که باید برای شنیدن هزینه کرد!

فردا باید بروم تارا!

قدیم‌ها یک اتفاق تنها چیزی بود که تکلیف کوله‌پشتی و سفره‌ام را مشخص می‌کرد. این‌روزها را نمی‌دانم(کم نمانده به این نتیجه هم برسم که این روزها اتفاق می‌افتند).

یک ماه است که دارم خودم را تکفیر می‌کنم و هنوز هیچ نتیجه‌ای نگرفته‌ام. فقط بیهوده لق می‌زنم.

بگویم گور پدر...؟

همین است دیگر... چون نمی‌گویم، مجبور می‌شوم آخر سر بگویم عاصی هم عاصی‌های قدیم!

پ.پ.ن: حالا یکی بیاید من را متقاعد کند که الآن وقت این‌جور بحث‌ها نیست. دارم از خودم می‌پرسم که مردعنکبوتی اسطوره است یا نه؟ اولین سوالی که در این‌باره از خودم می‌پرسم این است که آیا دلیل نیروی مردعنکبوتی را می‌دانم؟

بله! یک عنکبوت فرآوری شده! نیش‌اش می‌زند و زهر آن عنکبوت به جای آنکه جوان بیچاره را از پا بیاندازد بدنش را دچار تغییر می‌کند.

نمی‌توانم بگویم آیا امکان این تغییر هست یا نه؟ چون جواب می‌دهم آیا عنکبوت فرآوری شده‌ای هست که جوانی را نیش بزند و ماجرا را آزمایش کنیم؟ آیا ما حق داشتیم که سی‌کلارک و آسیموف و ورن را زیر سوال ببریم؟

اصلا نکند امروز بگوییم ماجرای مردعنکبوتی افسانه‌ای بیش نیست، پس فردا یک عنکبوتی خودمان را نیش بزند و بعد آویزان در و دیوار بشویم، آن وقت یکی بیاید به تارهایمان بخندد که: تو که شک داری بالای دیوار چه کار می‌کنی؟

نکته: هالیوود دردسرهای خودش را دارد. مثل اینکه این یکی را هم باید برگردم! مخصوصا اینکه هالیوود عاقبت به خیری هم ندارد.



  Comments:  ارسال یک نظر
<< Home

[ خانه| پست الكترونيك ]

انتشار الکترونیکی نوشته‌های این وبلاگ همراه لینک، و چاپ آنها تنها با اجازه‌ی نویسنده (ساسان م. ک. عاصی) مجاز است

Home
E-mail
Feed

دیوارپَرده

راهــــــــــرو

گوگل ریـــدر

پیوندها

جستار
فرزان سجودی
حضور خلوت انس
نویسش نقطه الف در نقطه الف
N.EHT.1927. ART
یادداشت‌های شیوا مقانلو در کازابلانکا
نقره‌ی اثیر
...آمدم، نبودید
یادداشت‌ها و چیزهای دیگر
تنهایی پر هياهو
Sir Hermes Marana the Great
A Man Called Old Fashion
شوخی روزگار
آفتاب پرست
لولیتا
سرزمین رویاها
وضعیت بینابینیت
راز
زن‌نوشت
سپینود
موسیقی آب گرم
میرزا پیکوفسکی
امشاسپندان
قصه‌های عامه پسند
Osmosis
کتاب‌های عامه‌پسند
کتاب‌خونه
اگنس
ماهی_سیاه_کوچولو
دفترهای سپید بی‌گناهی
درباره نشانه
LIthium
لحظه
رگبار
گل‌تن
حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین
خرمگس خاتون
آدمهای خوب شهر
روز برمی‌آید
U2
لولیان
نوشته‌های اتوبوسی
Agrandissement
پیاده رو
Déjà Vu
فلسفه در اتاق خواب
ذهن سیال
دختر بودن
خودخویش‌نامه
زن نارنجی
1807
همشهری کاوه
غربتستان
دالان دل
برج شادی
لحظه‌هایی از بودن
آنکس که نداند
خودکار بی‌رنگ
شور
تفتستان
علیرضا معتمدی
ترانه‌ای در تاریکی
!همين كه هست
دنیای هیچ‌آلودِ من
گلاره و نارنج طلا
عاقلانه
داستانک‌های چوبی
مشعشع‌ نامه
مینیمال‌ها و طرح‌های رضآ نآظم
نگین
٤دیواری
صدف فراهانی
Frozen words
گلناز والا
ايزدبانو
الهه مهر
بیلی و من
روزمره
بانوی اردیبهشت
فلُّ‌سَفَه
دید هفتم
پاپریک
از مهتابی به كوچه تاريک
حبسیات
روایتی دیگر
راوی حکایت باقی
سوراخ تو دیوار
دندانهای تيز
نامه های جامانده
یادداشت‌های یک معترض

شعـــــر

نامه‌هایی به خودم
یداله رؤیایی
همین‌طوری نوزدهم
پاگرد
اتاقي از آن خود
...می‌خوام خودم باشم
کوتاه نوشته های من
من واقعی
Photo Haiku
کو
یادم تو را فراموش

ســایت‌ها

تغییر برای برابری
هزارتو
جن و پری
زنستان
آکادمی فانتزی
هنوز
هفتان
رادیو زمانه
بلاگ‌نیوز
بلاگچین
کارگاه
دیباچه
مجله‌ی شعر در هنر نویسش
هستیا
دوات
کتاب قرن

مـوسـیـقی

گفتگوی هارمونیک
BANG Classical
آرشه
هنر و موسیقی
My Reticence
Classic Cat
هرمس
مرکز موسیقی بتهوون
آوای باربد

عکاســــی

Masters of Photography
FanoosPhoto
Nazif Topçuoğlu
کسوف
یکی دیگه
نگین فیروزی

گالـــــری‌ها

Artchive
ژازه طباطبائی
آرون جاسینسکی
نگین احتسابیان
آزاده طاهائی
مکرمه قنبری
Chera na ...?

هنرکـــــــده‌ها

موزه هنرهای معاصر
خانه‌ی هنرمندان ایران
بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران

آرشـــــیو

دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
نوامبر 2009
ژانویهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
دسامبر 2010
فوریهٔ 2011
ژوئن 2011
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
آوریل 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
سپتامبر 2013
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
اکتبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
فوریهٔ 2015
آوریل 2015
مهٔ 2015
مهٔ 2017
ژوئن 2017
سپتامبر 2017
نوامبر 2018
دسامبر 2018
آوریل 2019
ژانویهٔ 2020
فوریهٔ 2020
مهٔ 2020

Counter