شبکـــه‌ی تارعنکـــبوتـــی رنگــین به روایت ســـاســـان م. ک. عــــاصـــی


۱۳۸۴ مرداد ۷, جمعه

از مرد سالاری دفاع می‌کنيد؟ انسانيت را منکر شده‌ايد.

دوستی لطف کردند! و در محل يادداشت‌های پست قبلی هر چه نا حق دلشان می‌خواسته گفته‌اند و هر توهينی... اصلا خودتان بخوانيد.

...

این دوست عزیزمان قطعا نه من را دیده‌اند و نه حتی یک کلمه با من صحبت کرده‌اند و نه حتی باز هم احتمالا، تا به حال وبلاگ من را درست و حسابی مطالعه کرده‌اند. و گرنه وقوف به چند نکته درباره نویسنده همین سطور برایشان کار مشکلی نبود.

خب! دوست عزیز، می‌گویند گل خوب وقتی گل خوب است که از اول خوب نور خورده باشد.

حالا که من معتقدم شما اندکی به من و اندیشه‌ام و بدتر از آن، به دوستانم توهین کرده‌اید، و در ضمن هیچ وقت نمی‌خواهم کسی را از خودم برنجانم، بهترین کاری که می‌توانم بکنم چیست؟ این است که بعد از عذرخواهی از دوستانم، اول کمی خودم را و بعد چند موضوع ديگر را روشن کنم برای شما:

دوست عزیز!که گفته‌اید هنوز مانده مرد شوید و فرموده‌اید از جنس نر هستید. اتفاقا من هم از جنس نر هستم. از این همه تفاوت هم بین اندیشه‌های خودم و شما به هیچ‌وجه تعجب نمی‌کنم. تردید نیست که ما هر دو در محیط‌های متفاوتی رشد کرده‌ایم، نگاهمان به هستی متفاوت است، سن‌مان با هم تفاوت دارد و تجربیاتمان نیز به همین میزان کم و زیاد می‌تواند باشد. هیچ‌کدام از این‌ها هم بار ارزش‌گذارانه ندارند. تنها پیام این جملات این است: من و شما دو آدم متفاوت هستیم.

هیچ اجباری هم نیست که ما هر دو یک جور بیاندیشیم.

اما مسائلی هستند که بین تمام افراد بشر در باره‌شان نظرهای یکسان وتوافقات مشترکی وجود دارد.

مثلا هیچ انسان طبیعی نمی‌گوید گرفتن حق زندگی از انسانی دیگر و پایمال کردن حرمت انسانی دیگر، کاری خوب است. تمام افراد بشر کشتن و تجاوز را به عنوان امری منفی پذیرفته‌اند. مخالفتی که با این بخش ندارید؟

نکند شما معتقدید کشتن و تجاوز یعنی مردانگی؟

اصلا معتقدید کشتن و تجاوز کار خوبی‌ست؟

اگر چنین معتقدید که شما را به خیر و ما را به سلامت... دور و بر من هم آفتابی نشوید که قطعا به محض رویت، شما را به سازمان‌های حقوق بشری و یک روان‌شناس خوب معرفی خواهم کرد. به نظر من اصلا منطقی نیست، کسی که کشتن و تجاوز را غلط نمی‌پندارد بدون درمان و کمک آزادانه در میان مردم بگردد. گر چه از این جور بیمارها این‌روزها زیاد دیده می‌شوند. خب! باور کنید اگر زورم برسد همه‌شان را تحویل یک روان‌شناس خوب خواهم داد.

به نظر معترض می‌آیید! ها؟ شما کشتن را درست نمی‌پندارید؟ این خیلی انسانی است. تبریک می‌گویم.

با تجاوز هم مخالفید؟ این هم عالی است و هم انسانی. احتمالا معتقد هم هستید هیچ‌کس حق ندارد حق کس دیگری را زیر پا بگذارد.

این‌ها که همه خوب است. پس چرا آن حرف‌ها را زده بودید؟ اعتراض برای چه؟

انگار ما با هم هم‌عقیده هستیم. هر دو با متجاوزان و قاتلان و سالاران مشکل داریم.

خب!

من فمینیست هستم. شما شاید فمینیست نباشید. اما در هر صورت انسان که هستید. منظورتان از اعتراض به یادداشت قبلی من دفاع از حقوق متجاوزان که نبوده؟ بوده؟

اگر اعتراض دیگری داشته‌اید چرا درست بیان نکرده‌اید؟

راستی... اشاراتی درباره مردانگی کرده‌اید! و چه مردسالارانه! باید عرض کنم اصلا جای مناسبی را برای گفتن از مردسالاری انتخاب نکرده‌اید. من به این واژه به شدت حساسم و واکنش مثبتی هیچ وقت نسبت به آن نشان نداده‌ام.

به هر حال، چون من هم مرد محسوب می‌شوم، نمی‌شود که از مرد بودن چیزی ندانم. اما از آن مردانگی که شما می‌گویید هیچ چیزی نمی‌دانم قطعا و پشیزی هم ارزش برای آن مردسالاری که تلویحا مورد اشاره‌تان بوده قائل نیستم.

چون مرد بودن را نه مایه افتخار می‌دانم و نه مایه برتری... من مرد هستم، همان‌طور که یک زن، زن است.

هیچ اصلی و هیچ قانونی نه حق دارد و نه می‌تواند هیچ کدام از ما را برتر از آن دیگری بداند.

پس لطفا به من از فخر این مردانگی عجیب و غریب چیزی نگویید، که فخری در آن نمی‌بینم.

اصولا هیچ چیز را هم ذاتی نمی‌دانم.

به افسانه‌های ساخته و پرداخته نظام مردسالار توجه نکنید دوست من!

این‌ها همه قصه‌هایی ابلهانه‌اند که می‌گویند مردها برترند و چه و چه هستند.

این تخیل است که مردانگی ضد ظلم‌ است. در روشن‌ترین بیان و اگر بخواهم به موضوع خاصی هم اشاره نکنم، باید بگویم ضد ظلم بودن ربطی به جنسیت ندارد.

اما موضوع اصلی: وقتی ظلم ببنینی و اعتراضی نکنی، شریک ظلمی. وقتی ظلم ببینی و به مقابله با آن برنخیزی شریک ظلمی. ظالمی!

شما ظلم نمی‌بینید؟ نمی‌بینید که قانون و جامعه چگونه حقوق زنان را نقض و پایمال می‌کنند؟

ندیده‌اید؟

مقاله‌ای را که لینک داده بودم نیز نخوانده‌اید؟

در خیابان راه نرفته‌اید؟

گرم است هوا... نه؟ دوست عزیز، احتمالا لباس آستین کوتاهی تن‌تان کرده‌اید... در هوای گرم بدون آنکه کلاهی روی سرتان باشد راه می‌روید... گرم است هوا آخر!

اما... زنان این سرزمین، در همین گرما که شما را با لباس آستین کوتاهتان هم بیچاره کرده احتمالا، مجبورند چندین دست لباس اضافه هم بپوشند. اگر اسم این را ظلم نمی‌گذارید چه می‌گذارید؟

می‌دانید که... برای بدحجابی و بی‌حجابی مجازات قانونی هم تعیین شده... آیا این ظلم نیست؟

البته نمونه‌های ظلم زیاد هستند. نمونه‌های زیادی می‌توان آورد از نقض حقوق زنان، چه در قانون و چه در متن جامعه:

در قانون، برای زنان مجرد می‌توان نداشتن حق تصمیم گیری‌های جدی بدون اجازه پدر را را مثال زد (مثلا نداشتن حق خروج از کشور، نداشتن حق ازدواج بدون اجازه ولی مذکر (می‌توان نبودن قانونی مشخص و قابل اجرا برای ممنوعیت اجبار در ازدواج را هم مثال زد... این ظلم نیست به نظر شما؟)، برای زنان متاهل می‌توان نداشتن حق طلاق را مثال زد (این هم نمودی مشخص از نقض حقوق زنان است) می‌توان نداشتن حق سقط جنین را مثال زد( نمونه‌ای آشکار از نقض حق احتیار خویشتن). هیچ مجازات مشخصی برای مردانی که به ضرب و شتم همسر یا دخترشان می‌پردازند در نظر گرفته نشده؛ اگر زنی از شوهرش کتک بخورد ولی جای کبودی بر بدنش نباشد و یا شکستگی نداشته باشد، قانون مسئله ضرب و شتم را نمی‌پذیرد؛ و اساسا در مورد خشونت‌های روانی مردان بر ضد زنان، هیچ قانون مشخصی برای برخورد وجود ندارد.

هیچ می‌دانید که در قوانین ما خون فرزند بر پدر حلال است؟ شاید بگویید اینجا که پسر و دختر فرق نمی‌کنند.

اول می‌گویم این نمود ظلم نظام مردسالار است.

دوم اینکه، آمار نشان می‌دهند که میزان قتل دختر توسط پدر بیشتر از قتل پسر توسط پدر است.

برای اینکه دختر ناموس پدر محسوب می‌شود... ناموس، این واژه بی‌بنیاد و این ابر سنگین توجیه غیر انسانی خشونت علیه زنان!

بروم سراغ جامعه؟

به نگاه بیمار جنسیتی موجود در بطن جامعه اشاره کنم؟ به اینکه مردان، نه بعضی، که اغلب مردان، آسایش را در جامعه از زنان گرفته‌اند؟

به این بپردازم که بسیاری از مردان با نگاه و زبان هرزشان تمام وقت مشغول آزار زنان هستند؟

انواع و اقسام خشونت‌های ضد زنان را می‌توان در جامعه دید.

ماشین دارید؟

چند بار فقط محض آزار، جلوی زنان و دختران ترمز گرفته‌اید و متلکی پرانده‌اید؟

شما چنین نکرده‌اید؟ دیگران چطور؟ ندیده‌اید؟

بله! ظاهرا فرموده بودید مردانگی ضد ظلم است.

اگر ضد ظلم است، پس یکی به من بگوید حقوق زنان در جامعه توسط چه کسانی نقض می‌شود؟ خودشان؟

خود زن‌ها در خیابان مزاحم خودشان می‌شوند؟

خود زن‌ها حق طلاق خود را از خودشان گرفته‌اند؟

خود زن‌ها خودشان را کتک می‌زنند؟

گلبهار را چه کسی کشت؟

پسر عمو و برادر گلبهار ظالم نبودند؟

به کسانی که به ليلا تجاوز کردند و بعد به قتلش رساندند می‌توان گفت انسان؟

مردی که همسرش را کتک می‌زند ظالم نیست؟

آيا به سارا ظلم نشده؟

اين موارد ظلم نيستند؟

شعار ندهید دوست عزیز!

من هم نمی‌گویم تمام زن‌های روی زمین فرشته‌اند و تمام مردان دیو... اساسا اهل قضاوت و پیش داوری نیستم.

اما آنچه من می‌بنیم همان است که گفتم.

این مردان هستند که به طور گسترده حقوق زنان را نقض می‌کنند و حمایت قانونی هم دارند.

تا به حال هیچ زنی را هم ندیده‌ام که به طور گسترده یا محدود حقوق خودش را نقض کند! شاید باشند کسانی که از حقوق خود آگاه نیستند. و در این مرحله، وظیفه کیست که به ایشان آگاهی بدهد؟

افسانه نخوانیم...

این مردانگی نیست که ضد ظلم است.

انسانیت است که ضد ظلم است.

و فمینیسم یعنی انسانیت، یعنی مقابله با مردسالاری٬ دشمن بزرگ انسانیت.

فمینیسم یعنی دفاع از حقوق زنان و حقوق انسان.

فمینیسم برای هیچ جنس خاصی نیست.

همان‌طور که می‌بینید من مرد هستم و فمینیست هم هستم.

زنان و مردان فمینیست زیادی هم دیده‌ام. و از ایشان جز دفاع از انسانیت چیزی ندیده‌ام. همه زنان و مردان فمینیست و آزادی‌خواه در برابر این ظلم‌ها می‌ایستند و امروز (مانند هميشه) زنان و مردان زیادی را می‌بینید که شجاعانه برای کسب و احیای حقوق زنان و حقوق انسان تلاش می‌کنند و پیروزی‌های بزرگی هم به دست آورده و می‌آورند.

به هر حال شما را دعوت می‌کنم به دیدن و تجربه و مطالعه... تا خودتان قضاوت کنید.

من مثال‌هایی آوردم. مثال‌های بیشتر را می‌توانید خودتان ببنید.

و یک چیز را هم فراموش نکنید. لطفا برای قضاوت روی افراد بشر، آگاهانه‌تر به دنیای اطرافتان نگاه کنید.

و اما نکته‌ای دیگر: این وبلاگ صفحه‌ای است برای نشر عقاید من.

بخت خوبی که وبلاگ‌نویسی برای من به ارمغان آورده، آشنایی مستقیم من با مخاطبانم بوده... دوستان و اساتید بسیار عزیزی که در این چند وقت وبلاگ‌نویسی همیشه مهربانانه من را با نظراتشان راهنمایی کرده‌اند و به من نیرو بخشیده‌اند برای ادامه راه و همیشه همراهم بوده‌اند.

و بسیاری از دوستان و اساتید من هم کسانی هستند که تمام زندگیشان را در راه دفاع از حقوق زنان گذاشته‌اند.

به این دو دلیل مهم و به دلایل بسیار دیگر، به هیچ وجه اجازه نخواهم داد در این صفحه به دوستان و اساتید من و به مهمانان کلام من، اهانت شود.

بار دومی بود که کسی به خود اجازه نشر اهانت داده بود در صفحه یادداشت‌ها.

بار اول مستقیم خطاب به خودم بود. بی‌تردید از حق خودم نیز نخواهم گذشت. اما آن بار اول را به دلایلی گذشتم. همان یک بار فقط!

این بار را هم چون حداقل حدود رعایت شده بود، چشم‌پوشی می‌کنم. اما بی‌تردید حتی اگر یک بار دیگر چنین اهانت‌هایی تکرار شود، یادداشت‌ها را پاک خواهم کرد. این از معدود حقوقی است که در این صفحه دارم و از آن استفاده خواهم کرد.

بدون شک، هر گونه نقد و سوال‌تان را می‌پذیرم و تلاش خواهم کرد پاسخ‌گو باشم.

اما آدمی نیستم که تحمل هر اهانتی را داشته باشم. مخصوصا توهین به دوستانم را به هیچ وجه نمی‌توانم تحمل کنم.

اینجا ابزار من کلام من است. در دنیای واقعی هم ابزار دیگری جز کلام و تصویر ندارم.

من مخالف خشونت هستم و هتاکی را هم خشونت می‌دانم. در دنیای واقعی با هر چه دارم و در حد توانم مقابل ظلم و خشونت می‌ایستم، در دنیای مجاز هم همین راه را ادامه خواهم داد و البته نیازمند یاری تمام همراهانم نیز هستم.

خب! دوست گرامی

امیدوارم بار آینده یادداشتتان را با مشخصات کاملتان بخوانیم و مهمان نظرات منطقی و آرام شما باشیم.

نه من قصدم سرکوب شماست و نه آن‌جور که حدس می‌زنم شما قصد سرکوب داشته‌اید. بی‌پرده بگویم، مرتکب اشتباهی شده‌اید که من شخصا از آن می‌گذرم. امیدوارم دوستانم نیز ببخشند.

و به خاطر لحن دوستانه جملات آخر یادداشتتان برای شما احترام قائلم. همان‌طور که من را عزیز خطاب کردید، من هم شما را دوست عزیز خطاب می‌کنم و امیدوارم فرصتی برایتان پدید بیاید که به انسان‌ها نگاهی انسانی‌تر داشته باشد و درک کنید نه مرد بودن مایه برتری و افتخار است و نه زن بودن.

انسان بودن و احترام به حقوق تمام انسان‌هاست که مایه سربلندی و شرافت( نه برتری!) انسان است.

و کسی که حق انسانی دیگر را زیرپا بگذارد، آگاهانه یا نا آگاهانه انسانیت را منکر شده است.

-----------------------------------------------------------------

دوستان بسیار عزیزم.

امیدوارم این بحث را یک بحث دوطرفه نپندارید.

هم قدردانی بود از زحمات و مهربانی‌های شما و هم تذکر بود به کسانی که ممکن است رسم مهر را زیر پا بگذارند.

می‌خواستم درباره موضوعات دیگری نیز بنویسم، اما اهمیت این موضوع برایم در این زمان بیشتر بود.

راستی!

این خبر را بخوانید. (تیتر خبر را نمی‌آورم که هم شما غافلگیر شوید و هم خودم علی‌الحساب اهمیتی به آن نداده باشم. فعلا اندکی خیال برشان داشته... البته اگر هم یک وقت دیدیم خیال نبود خیلی، باز هم این حضرات خیلی خوش خوشانشان نشود که هر چه بخواهند می‌شود. نه! ما هم مشغول تخمه شکستن نیستیم.)

به‌هرحال، این حضرات جوش آورده‌اند بد فرم!

با آب و این چیزها هم مشکل حل نمی‌شود. می‌گویند چیز را وقتی سبزیجات زیاد بدهی کنترل اعصاب و روانش رااز دست می‌دهد!

من گیاهخواری را تبلیغ می‌کنم اغلب. اما به شدت این حضرات را منع می‌کنم از خوردن گیاهان... برای مزاجشان اصلا خوب نیست.

در مورد همین خبر احتمالا یادداشتی می‌نویسم تا در پستی جداگانه خدمتش برسم.



  Comments:  ارسال یک نظر
<< Home

[ خانه| پست الكترونيك ]

انتشار الکترونیکی نوشته‌های این وبلاگ همراه لینک، و چاپ آنها تنها با اجازه‌ی نویسنده (ساسان م. ک. عاصی) مجاز است

Home
E-mail
Feed

دیوارپَرده

راهــــــــــرو

گوگل ریـــدر

پیوندها

جستار
فرزان سجودی
حضور خلوت انس
نویسش نقطه الف در نقطه الف
N.EHT.1927. ART
یادداشت‌های شیوا مقانلو در کازابلانکا
نقره‌ی اثیر
...آمدم، نبودید
یادداشت‌ها و چیزهای دیگر
تنهایی پر هياهو
Sir Hermes Marana the Great
A Man Called Old Fashion
شوخی روزگار
آفتاب پرست
لولیتا
سرزمین رویاها
وضعیت بینابینیت
راز
زن‌نوشت
سپینود
موسیقی آب گرم
میرزا پیکوفسکی
امشاسپندان
قصه‌های عامه پسند
Osmosis
کتاب‌های عامه‌پسند
کتاب‌خونه
اگنس
ماهی_سیاه_کوچولو
دفترهای سپید بی‌گناهی
درباره نشانه
LIthium
لحظه
رگبار
گل‌تن
حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین
خرمگس خاتون
آدمهای خوب شهر
روز برمی‌آید
U2
لولیان
نوشته‌های اتوبوسی
Agrandissement
پیاده رو
Déjà Vu
فلسفه در اتاق خواب
ذهن سیال
دختر بودن
خودخویش‌نامه
زن نارنجی
1807
همشهری کاوه
غربتستان
دالان دل
برج شادی
لحظه‌هایی از بودن
آنکس که نداند
خودکار بی‌رنگ
شور
تفتستان
علیرضا معتمدی
ترانه‌ای در تاریکی
!همين كه هست
دنیای هیچ‌آلودِ من
گلاره و نارنج طلا
عاقلانه
داستانک‌های چوبی
مشعشع‌ نامه
مینیمال‌ها و طرح‌های رضآ نآظم
نگین
٤دیواری
صدف فراهانی
Frozen words
گلناز والا
ايزدبانو
الهه مهر
بیلی و من
روزمره
بانوی اردیبهشت
فلُّ‌سَفَه
دید هفتم
پاپریک
از مهتابی به كوچه تاريک
حبسیات
روایتی دیگر
راوی حکایت باقی
سوراخ تو دیوار
دندانهای تيز
نامه های جامانده
یادداشت‌های یک معترض

شعـــــر

نامه‌هایی به خودم
یداله رؤیایی
همین‌طوری نوزدهم
پاگرد
اتاقي از آن خود
...می‌خوام خودم باشم
کوتاه نوشته های من
من واقعی
Photo Haiku
کو
یادم تو را فراموش

ســایت‌ها

تغییر برای برابری
هزارتو
جن و پری
زنستان
آکادمی فانتزی
هنوز
هفتان
رادیو زمانه
بلاگ‌نیوز
بلاگچین
کارگاه
دیباچه
مجله‌ی شعر در هنر نویسش
هستیا
دوات
کتاب قرن

مـوسـیـقی

گفتگوی هارمونیک
BANG Classical
آرشه
هنر و موسیقی
My Reticence
Classic Cat
هرمس
مرکز موسیقی بتهوون
آوای باربد

عکاســــی

Masters of Photography
FanoosPhoto
Nazif Topçuoğlu
کسوف
یکی دیگه
نگین فیروزی

گالـــــری‌ها

Artchive
ژازه طباطبائی
آرون جاسینسکی
نگین احتسابیان
آزاده طاهائی
مکرمه قنبری
Chera na ...?

هنرکـــــــده‌ها

موزه هنرهای معاصر
خانه‌ی هنرمندان ایران
بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران

آرشـــــیو

دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
نوامبر 2009
ژانویهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
دسامبر 2010
فوریهٔ 2011
ژوئن 2011
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
آوریل 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
سپتامبر 2013
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
اکتبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
فوریهٔ 2015
آوریل 2015
مهٔ 2015
مهٔ 2017
ژوئن 2017
سپتامبر 2017
نوامبر 2018
دسامبر 2018
آوریل 2019
ژانویهٔ 2020
فوریهٔ 2020
مهٔ 2020

Counter