تريبون فمينيستي ايران:
(توضیحی برای رعایت حق نشر)
فقط چند روز پس از نوشتن مطلبی درباره حق اختیار انسان بر خویشتن، خواندن خبری راجع به طرح ساماندهی مد و لباس ( که معنایش همان طرح محدودیت مد و لباس است) توانست لزوم پیگیری آن بحث را به گونهای ملموستر، برایم بیشتر کند.
گر چه این خبر، خبر جدیدی نبود (مدتهاست که زمزمهاش به گوش میرسد) با این حال به حدی چنین تصمیمی دور از عقل مینمود که هیچ وقت نتوانسته بودم آن را جدی بگیرم. اما ظاهرا بیش از حد روی عقل دستهای از تصمیمگیران اجتماعی حساب باز کرده بودم.
اصل خبر را با حذف حواشی نقل میکنم* تا پیش از خواند ادامه این متن، خودتان نیز درباره آن قضاوت کنید:
((بر اساس پيش نويس طرح ساماندهي مد و لباس كه در كميسيون فرهنگي مجلس مورد تصويب قرار گرفته است، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مكلف است جهت پيريزي ساختار مديريتي موضوع اين قانون، كميته 9 نفرهاي را متشكل از دو نفر از اصناف مرتبط، يك نفر از انجمن طراحان پارچه و لباس، يك نفر نماينده از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، صدا و سيما، وزارت بازرگاني، سازمان مديريت و برنامهريزي، وزارت صنايع و معادن و يك نفر از كميسيون فرهنگي تشكيل دهد.
آئين نامه شرح وظايف اين كميته به تصويب هيات وزيران ميرسد. همچنين طبق ماده 2 اين طرح، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و صدا و سيما مكلفند در جهت ترويج نمادها و الگوهاي پارچه و لباس ايراني و بومي مناطق مختلف ايران، نمادها و الگوهاي مورد تاييد كميته پيگيري اين قانون را تشويق و ترغيب و تبليغ نمايند و در جهت پرهيز از الگوهاي مغاير با فرهنگ ايراني اسلامي اهتمام جدي ورزند.
بر اساس تبصره ماده مذكور، تبليغ الگوهاي مغاير با فرهنگ ايراني، اسلامي به هر نحوي ممنوع است.
طبق ماده 3 اين طرح، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي با همكاري وزارت بازرگاني مكلف است جهت تبادل فرهنگي ملل مسلمان، موزه، نمايشگاه و جشنوارههاي ملي، منطقهاي و بينالمللي با محوريت معرفي نمادها والگوهاي پارچه و لباس ايراني، اسلامي برگزار نمايد.
در ماده چهار طرح مزبور آمده است: طرحها و الگوهاي توليد شده پارچه و لباس مبتني بر نمادهاي ايراني، اسلامي، مشمول حمايت قانوني حقوق مولفان و مصنفان و قانون ثبت اختراعات و مالكيت صنعتي خواهد بود.
طبق ماده پنج نيز وزارت بازرگاني مكلف است جهت دسترسي عمومي و حمايت از توليد و فروش پارچهها و پوشاك منطبق بر الگوهاي ايراني، اسلامي، نمايشگاههاي عرضه فصلي لباس و پوشاك برگزار نمايد.
همچنين وزارت بازرگاني مكلف است جهت حمايت از توليد داخلي، عوارض گمركي بر واردات تجاري پوشاك و پارچههاي خارجي وضع نمايد، به نحوي كه امكان رقابت براي توليد كنندگان داخلي فراهم گردد.
بر اساس ماده هفت طرح مزبور وزارت تعاون و وزارت كار و امور اجتماعي مكلفند در تاسيس تعاوني، اخذ مجوز فعاليت و استفاده از تسهيلات دولتي، طراحان و توليد كنندگان پارچه و لباس مبتني بر الگوهاي ايراني- اسلامي را در اولويت قرار دهند.
همچنين در ماده هشت آمده است، با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي با همكاري و حمايت وزارت صنايع نسبت به معرفي و ارايه طرحهاي ايراني براي حمايت از كاخانجات نساجي و تقويت توليدات ملي اقدام خواهد نمود.
كليه دستگاههاي دولتي مكلف خواهند بود جهت تشويق تقاضاي بازار پارچه و لباس منطبق با الگوهاي ايراني - اسلامي، تسهيلات ( خريد پارچه و لباسهاي مذكور) را در اختيار كاركنان خود قرار دهند. دولت نيز مكلف است اعتبارات مالي لازم را در بودجه سنواتي رديفهاي خدماتي - رفاهي دستگاهها منظور نمايد.
طق ماده 10 نيز نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران و وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي مكلفند از فروش لباسهاي دست دوم خارجي كه به صورت قاچاق وارد كشور ميشوند، ممانعت به عمل آورند.
طرح مزبور در جلسه علني مجلس در چهارشنبه بيست و يكم تير ماه اعلام وصول گرديد كه به زودي در دستور كار مجلس قرار خواهد گرفت. ))
چنین تصمیماتی را نمیدانم باید نتیجه حضور اقلیتی واپسگرا در جایگاه تصمیمگیران برای یک جامعه تلقی کنم یا ضعف بخشهایی از جامعهای که چنین تصمیماتی را پذیرفته و میپذیرد و یا قدرت نامعقول تصمیمسازان و تصمیمگیران، یا شناخته نشدن تصمیمسازان واقعی یک جامعه توسط تصمیمگیران (یعنی عدم تاثیر کافی مردم بر مجموعه نظام).
شاید هم تمام این موارد بتوانند بخشی از پاسخ این سوال باشند که چرا در جامعه ما اصلیترین حق انسان، یعنی حق انتخاب، حق اختیار بر خویشتن نقض شده و زیر سوال میرود.
بههرحال، آنچه در حال حاضر میخواهم مورد اشاره قرار دهم علت پدیداری چنین تصمیماتی و روند شکلگیری این تصمیمها نیست.
قصد من در این نوشته، اشاره به نتایج چنین تصمیمی است؛ که شاید با نزدیک شدن به چشماندازی از نتایج چنین تصمیماتی، بتوان بختی برای پیشگیری از اعمال آنها جست و اصلا لزوم مقابله با چنین تصمیماتی را درک کرد؛ چه از سوی آن دسته از تصمیمگیران که برای ارزشهای انسانی و آزادی انسان اهمیت قائل هستند و چه از طریق فعالان اجتماعی که توان رساندن صدای خودشان و دخالت در سرنوشت خود را پیدا کردهاند.
آنچه چنین قانونی در پی میآورد را میتوانم فصل جدیدی در نقض آزادیها و حقوق زنان بنامم.
شاید برخی از مخاطبان این متن معترض شوند که چرا زنان؟ این قانون برای هر دو جنس قرار است به تصویب برسد و نباید از آغاز برای نقد چنین قانونی و رسیدن به چشماندازهای چنین قوانینی، مسائل مربوط به نقض حقوق زنان را صرفا در نظر آورد؛ و یا سعی کنند با حمه به نگرش فمینیستی این متن باز هم تهمتهایی به اندیشه فمینیستی بزنند ؛ یا اینکه کلا من را یک سونگر بخوانند. اما پیش از تمام اینها توضیحی دارم ( که شاید بتواند لزوم تحلیل این مسئله را از منظری فمینیستی روشن سازد) :
تمرکز اصلی چنین طرحی بر مسئله حجاب است. الگوهای اسلامی پوشش، عموما برای مردان محدودیتی در پوشش قائل نشدهاند و نگاهی به جامعه هم به سادگی این نظر را تائید میکند. کسانی که مجبور شدهاند پوشش خاصی را برگزینند، حتی پیش از وجود چنین طرحی، زنان بودهاند نه مردان؛ و کسانی که پیش از چنین طرحی، حق مسلمشان، یعنی انتخاب آزادانه پوشش، که بخشی از همان حق اختیار بر خویشتن است، زیر سوال رفته، زنان بودهاند. نگرش مردسالار حاکم بر فرهنگ و سیاست و خوانشهای سنتی و واپسنگر از مذهب، همیشه اختیار زنان را زیر سوال برده و هدفمند و نیرومند شدن این نگرش توسط چنین طرحی، باز هم نه تنها بخش اعظم، بلکه شاید کل فشارش را بر زنان وارد کند. آنچه در این میان باز به طور گسترده مورد نقض و تعرض قرار میگیرد حقوق زنان است.
چنین طرحی برای مردان حداکثر چیزی بیش از شلوار و پیراهن در نظر نخواهد داشت و شاید تنها در مدل این نوع پوشش دخالت کند(که البته از ذم چنین محدودیتی نیز نمیتوان گذشت)، اما در پوشش اجباری زنان که از مانتو و روسری و مقنعه تا چادر را در برمیگیرد (و حتی گستاخی در تحمیل پوشش خاص به زنان تا جایی پیش رفته که برخی به خود اجازه میدهند برای جوراب هم اظهار نظر کنند و پوشش پا را نیز تحمیل کنند)، محل حرکت زیاد و خطرناکی میتواند برای چنین طرحی وجود داشته باشد.
در نگاهی دیگر میتوان گفت: از یک سو نظام مردسالار، در هیچ کجای دنیا حاضر نیست عزیزدردانههای زورگویش را آزار بدهد.
از سوی دیگر در شرایطی که زنان جامعه ما توانستهاند در چند سال اخیر آزادیهای بیشتری ( و البته با تمام تلاشهای ستودنی صورت گرفته، هنوز کمتر از آنچه حق مسلمشان است) به دست آورده و با حضور فعال خود تاثیر مثبت و قابل توجهی در روند دستیابی به آزادیهای اجتماعی و شکستن تابوهای سنتی بگذارند، به نفع نظام مردسالار است که باز هم با پشتوانه قانون ضربه دیگری به زنان و حقوق زنان وارد آورد. چرا که نظام مردسالار میداند که فشارهای فرهنگ ضد زن، اگر پشتوانه قانونی هم داشته باشند، بهتر میتوانند منافعش را تامین کنند و این مسئله بارها در تاریخ جنبش زنان اثبات شده...
در کشورهای دیگر هم با نگاهی بر تاریخ جنبش زنان، میتوانیم مثالهای زیادی را پیدا کنیم که در آنها مردان (از کارگران و روشنفکران گرفته تا سرمایهداران و حاکمان) از طریق حامیان همسودی که در پارلمان و دولت داشتهاند بارها توانستهاند قوانینی را بر ضد زنان به تصویب برسانند و از آن طریق فشارهای بیشتری بر زنان وارد آورند.
اما همین تاریخ چه در ایران و چه در کشورهای دیگر، بارها نیز ثابت کرده که فمینیستها زیر بار چنین فشارهایی نمیروند.
و این بار هم باز بر فمینیستهاست( والبته تمام زنان و مردان آزاداندیش) که با استفاده از روشهای قانونی و مدنی و نیز با بهره بردن از اتحاد و پایداری خود، از تصویب چنین قوانینی جلوگیری به عمل آورند و راه را بر نقض حقوق مسلم زنان ببندند.
مسئله حق اختیار انسان بر خویشتن، یک نظریه موهوم نیست که بتوان ساده از کنارش گذشت. حق اختیار انسان بر خویشتن، یک اصل اثبات شده است که پشتوانههای محکم فلسفی و اجتماعی دارد و واضح و روشن در متن حقوق بشر به آن اشاره شده؛ اینکه کسانی به خود این اجازه را بدهند که حتی در نوع پوشش انسانها دخالت کنند و بخواهند از طریق قوانین نامشروع و یا از طریق زور پوشش منتخب خود را به کل جامعه تحمیل کنند، نقض آشکار حقوق بشر است و در این مورد که بخش اعظم فشار بر دوش زنان خواهد بود، نقض دوباره و آشکار حقوق زنان است.
یعنی یک بار با قانون حجاب اجباری در نوع پوشش زنان دخالت کرده و حق اختیار زنان بر خویشتن را زیر سوال بردهاند و حال که دیدند زنان باز هم توانستند کمی از فشار ناشی از این نقض حقوقشان را بکاهند و حتی گامهایی نیز به سوی حذف این فشار بردارند، مصمماند که از طریق قانونی دیگر بر حجم این فشار بیفزایند.
و نمیدانم کدام اندیشه سالم و انسانی، چنین حرکتی را میتواند درست بپندارد.
البته نکته دیگری که برای من سوال برانگیز شده ( و نه تعجبآور؛ که گفته بودم دیگر جای تعجبی در این کارخانه اعجوبهسازی باقی نمانده) این است که چطور برخی زنان که وارد ساختار قدرت شدهاند، بر خود میپذیرند که چنین نگاه ابزاری و غیرانسانی به ایشان بشود؟
و چگونه است که حتی بر اجرای چنین تصمیماتی پافشاری هم میکنند. یعنی تا این حد نظام مردسالار توانسته پیشروی کند که حتی زنان قانونگذار را هم نسبت به حقوقشان بیتفاوت کرده؟
نمیگویم همه باید فمینیست باشند( گرچه معتقدم بیتردید دنیای بهتری خواهیم داشت اگر همه فمینیست باشند) اما آیا طبیعیتر نیست که همه نسبت به آزادیهای خود حساس باشند (البه این خود بخشی از خواستهای فمینیستی است)؟ با هر نگرش و با هر عقیدهای؟ آیا زنان قانونگذار سایه شوم نظام مردسالار را ندیدهاند؟
اگر هم باز کسانی از این جمع، بحث حفاظت از صیانت را مطرح میکنند، آیا آنکه حقش پایمال میشود محکوم است یا آنکه به حقوق تعدی میکند؟
مردانی که از انسانیت دور میشوند و حقوق زنان را زیر پا میگذراند باید آزاد باشند و زنان باید محدودیت را تحمل کنند برای آنکه حقوقشان پایمال نشود؟
بد نیست اگر بگویم با این حساب در میان فاجعه مضحکی زندگی میکنیم.
اگر نگاهی بیمار در جامعه وجود دارد باید به درمان آن پرداخت، نه اینکه مدام چوب لای زخم گذاشت. البته تردیدی نیست که این بیتوجهی(عمدی) و دامن زدن به این شرایط به طور گسترده توسط مدافعان وضع موجود صورت میگیرد.
چنین نگاه بیماری نیز نتیجه روشهای غلط برخورد همین مجموعه است. در جامعهای که در تمام بخشهایش جداسازی جنسیتی بیداد میکند و حتی کودکان را از آغاز شکلگیری شخصیت اجتماعیشان بر اساس جنسیتشان از هم جدا میکنند، دور از انتظار نیست که بخش مسنتر این جامعه، دچار این نگاه بیمار بشوند.
البته نکته مهمی نباید دور از نظر بماند.
آیا تمام مردان جامعه ما دچار چنین نگاه بیماری هستند؟
پاسخ آری به این سوال دادن، نه تنها دور از انصاف است، بلکه میتواند توهینی نابخشودنی نیز تلقی شود. در نگرش فمینیستی نیز پاسخ آری دادن به این سوال سراسر غلط است. فمینیستها ضد مرد نیستند، ضد نظام مردسالار هستند. نظامی که سالها نه تنها حقوق زنان را پایمال کرده، بلکه از این طریق حقوق مردان را نیز نقض کرده است.
بههرحال در پاسخ آن سوال، هیچکس نمیتواند بگوید که تمام مردان جامعه ما دچار چنین نگاهی هستند؛ چرا که به خوبی میدانیم هستند مردانی(و تعدادشان هم شاید کم نباشد) که در بند این نگاه بیمار گرفتار نیامدهاند و یا خود را از آن رهانیدهاند.
پس چنین طرحی، توهین به شرافت مردان آزاداندیش نیز به حساب میآید. یکی از دلایل چنین نظری میتواند این باشد که:
پشت پرده ترویج الگوهای پوشش مذهبی، تشدید قوانین مربوط به حجاب را نیز میتوان دید.
وقتی کسانی مدعی میشوند به خاطر حفظ امنیت زنان، پوشش خاصی را بر ایشان تحمیل میکنند، دو نکته در پس این ماجرا به شدت خودنمایی میکند. دو نکته کاملا توهینآمیز:
کسانی خود را قیم زنان میپندارند و گمان میکنند زنان قادر به حفاظت از خود نیستند و در این میان گستاخی را از حد میگذرانند و امنیت را نیز تعریف میکنند و از این طریق در خصوصیترین روابط و رفتار زنان نیز سرک میشکند.
این دسته، به این گمان نیز رسیدهاند که مردان موجوداتی بیاراده هستند که چند بند انگشت کوتاهی یک شلوار، اختیار را از کف ایشان میرباید و در نتیجه ایشان را ترغیب میکند به تعدی...
در هر دو مورد این گروه خود را قیم و علامهدهر میپندارند و به همین خاطر اجازه این گستاخی را به خود میدهند که به شرافت و انسانیت زنان و مردان توهین کنند.
از هر سو که این طرح را بنگریم چیزی جز توهین و تحقیر نخواهیم دید، و در نتیجه عملی شدن آن چیزی جز موج جدیدی از برخوردهای غیرانسانی در انتظارمان نخواهد بود.
بخش اعظم این موج سرکوب نیز باز متوجه زنان خواهد شد و به همینخاطر آنچه در این میان اهمیت فراوان پیدا میکند، جلوگیری از آغاز فصلی جدید در نقض حقوق مسلم زنان است.
*برای خواندن متن کامل خبر به این نشانی مراجعه کنید:
http://www.noandish.com/com.php?id=461
------------------------------------------------------------------
پ.ن: خواندن این متن را حتما پیشنهاد میکنم:
تربيون فمنيستي ايران:
مروری بر اخبار حقوقی زنان: تقلیل گرایی به جای واقعنگری
امروز با یک وبلاگ خواندنی آشنا شدم که نوشتههای بسیار خوبی مخصوصا درباره مسائل زنان دارد. حتما پیشنهاد میکنم بروید و بخوانید مطالب خواندنی وبلاگ:
ترانهای در تاریکی
سپاسگزار خانم لادن (نویسنده وبلاگ ترانهای در تاریکی) هستم به خاطر نوشتههای خوبشان و برایشان آرزوی پيروزی و سربلندی میکنم.
وبلاگ خانم شیوا مقانلو به این نشانی منتقل شد:
یادداشت های شیوا مقانلو در کازابلانکا
خانم مقانلو
نقل مکان به خانه مجازی تازهتان و چاپ کتاب جديدتان را صمیمانه تبریک میگویم.
برايتان آرزوی پيروزی و سربلندی روزافزون دارم.
خواندن این یادداشت را هم به تمام کسانی که میخواهند درباره آنارشیسم چیزی بدانند، و مخصوصا به کسانی که اشتباها آنارشیسم را با هرج و مرج طلبی یکی میدانند پیشنهاد میکنم:
گلناز:
آنارشیسم