این هم همان متنی است که در نوشته دو تا قبل!(میتوان گفت پارنويس نه، پيرارنويس!) به آن اشاره کرده بودم و گفته بودم آخرین مطلبی است که راجع به انتخابات مینویسم. گرچه هیچ ارتباط مستقیمی هم با این قضیه ندارد و اگر هم بخواهم از نامه پیروی کنم، باید بگویم هیچ ارتباط غیرمستقیمی هم ندارد!
راستش را بخواهید دلم نیامد آن را در وبلاگ نگذارم. در ضمن گفته بودم که اين نوشته را در وبلاگ میگذارم و خواستم وفای به عهد کرده باشم. به هرحال... تا نظر شما راجع به اين نوشته چه باشد. ناگفته نماند که قضيه خودکشی کرده شدن، مربوط به مجله توفيق است که بعد از مرگ مشکوک جهان پهلوان تختی نوشت:((تختی خودکشی کرده شد.))
مبدا: کاليفرنيا (من خرگوشم!)
مقصد: ساحل عاج. صندوق پستی: ۲۵۸۱۴۳۸
کامیار جان سلام.
امیدورام که حالط خوب باشد. می بخشید که این قدر دیر به دیر سراقت رامیگیرم. از وغطی که طلفنهارا جمع کردهاند هیچ راهی جز همین نامه نوشتن برای ما نمانده... سه نامه قبلی من طوغیف شد و بخاطر آنها دُ ماه و نیم حبس بودم بخاطر آنکه اسم نامهرم در آنها نوشته بودم.
حال همه ما خوب است. بابا را هنوز خودکشی نکردهاند. وکیلش توانسته ثابت کند که در اتوبوس از اسمشونبر انتقاد نکرده و در طاکسی این حرف را زده... احتمالا حبس ابد می گیرد. خود من هم دارد پناهندگیبه سیبری ام جور میشود.
در نامه ات گفطه بودی قلت ننویسم. متشکر شدم از تظکرت. اما دیگر بعد از آن همه برغ که به سرم وصل شده یادم نمی آید چتوری باید بنویسم. همین همکه میبینی یادم آمد بخاطر لطف بچه های نجات زمین بود.(بچهها را هيچ کس در بيداری نديده... لتفن از من نپرسيد کجا هستند.)
در نامهات پرسیده بودی کار و بارم چطور است... خوشبخطانه توانستهام در محل تیاتر شهر که حالا مستراه عمومی شده کاری پیدا کنم. در ضمن موفق شدم تمام شعرها و داسطانهایم را بسوزانم حتی روبانهایم را هم سوزاندم... متسفانه فریبرز دیر جنبید. دو ماهی میشود که از او خبر ندارم.
راسطی همسرم به تو سلام میرساند. متسفانه چون این ماه دوباره عقد نکردهایم باز به هم نامهرمیم و معموریکه دم در خانه ایستاده نمیگذارد من و او باهم در یک خانه باشیم، وگرنه خودش برایت چند خط مینوشت.(به آقای معمور بگوييد اگر من نتوانم با همسرم حرف بذنم که نميتوانم قرار بگزارم برويم مهزر.)
یک خبر بد هم برایت دارم... نسرین را خودکشی کردند. (امیدوارم نامهام این بار توقیف نشود باز... چون نسرین هم به من و هم به کامیار مهرم بود.) به خاطر آنکه داخل اتاغ خوابش فقط روسری سرش بود شش ماه پیش گرفتندش و همین سه روز پیش خودکشی کرده شد در حبس. خاله هنوز هم عادت نکرده به این اطفاقات... با اینکه تا به حال سه تا از بچه هایش خودکشی کرده شدند، این دفعه هم خیلی شوکه شد. چون دکطر مهرم هم پیدانکردیم روز به روز حالش وخیم تر میشود.
به هر حال... خودمن خیلی حالم بد نیست. هنوز کمی جای خالی دستم اذیت می کند... البته کمی شانص آوردم. مجازات وبلاگنویسان سابق که فقط قطع دست راست بود سنگینترشده... دو تا از رفقای دات کامی اعدام شدند.
البته یک بدشانسی هم آوردهام. مثل اینکه در خانه یکی از دوستان وقتی که بازرسی هفتگی میکردهاند یک نسخه کتاب کوچه پیدا کردهاند که من بهاو هدیه داده بودم. میدانی که مجازات شاملو خواندن چیست؟ باور کن دیگر طاقت شصتشوی مغزی با شوک الکتریکی را هم ندارم چه برسد به سیخ داغ توی چشم...
امیدوارم کار پناهندگیم به سیبری هر چه زودتر جور شود...
راستی... یک خبر خوب... بالاخره توانستیم مجددا حق انطخاب رئیس محله را بهدست بیاوریم. کار سختی بود... خود من دیگر هیچ کدام از چیزهایی را که خواندهام یادم نبود... یکی از بچهها توانسته بود یک جزوه قدیمی را حفز کند... نوشتهای بود مال کسی به نام مریم دالتون کرانث ... اگر درست یادم مانده باشد...
به هر حال بعد از آن که توانستیم حق رای برای زنان را بگیریم این یکی دیگرم پیشرفت بزرگی است.
خودتو چه می کنی؟ هوای ساحل عاج خوب ست؟
ببین... اگر توانستی قاچاقی کمی شامپو برایم بفرست. از وقتی حمام رفتن ممنوع شده، شپشها پدرمان را دراوردهاند. میخواهم هر وقت آب وصل شد، یواشکی دوش بگیرم.. گور پدرش.. فوقش شلاق میخورم دیگر.
یک خواهش دیگر هم دارم... لطف کن اگر جواب نامهام را دادی از اخوان شعر ننویس... نامهات را که نمیدن بخوانم... اما کل ناخنهایم را کشیدند...
راسطی تو از من و کتایون (کتایون به هردوی ما مهرم است چون خاهر من و خاهرخانده کامیار است) عکس بدون ریش و روسری داری؟ به برادر زادم هر چه میگویم همه مردها با ریش به دنیا نمی ایند و همه زنها با پارچه روی سرشان به دنیا نمی ایند قبول نمیکند.
داریم تلاش میکنیم برای تسویب غانون عاظادی پوشش در خانه. فکر کنم بشود با قبول بستن حفازهای آهنی پنجره ها این غانون را تسویب کرد.
دیگر اینکه سلامت باشی. بیشتر نمیتوانم بنویسم. چونباید بروم باتوم سر ظهرم را بخورم. تا همینجایش هم فکر کنم باید غید ناخنهای پایمرا بزنم.
پ ن: نزدیک بود غانون نامه نگاری را یادم برود. دیدی باز داشتم توی دردسر میفتادم.اثلا همش تقسیر تو است که منرا یاد گذشته ها میندازی.
در این نامه تمامی غوانین نامه نگاری رئایت شده و اینجانب ساسان عاصی سابق و غلام آرام حاظر به شماره شهروندی 6۱8۸28 ععلام میدارم که تمام اضهارات این نامه دروغ محظ بوده و اتفاقات اشاره شده در ان مربوط به آمریکا میباشد. اینجانب در کمال ارامش و در کمال عاظادی و در کمال رزایت در مملکتم ذندگی خوبی دارم و هرچه غیر ازین گفتم دروق محظ است و چشمپوشی ازان واجب.