شبکـــه‌ی تارعنکـــبوتـــی رنگــین به روایت ســـاســـان م. ک. عــــاصـــی


۱۳۸۴ تیر ۱, چهارشنبه

شنبه چهاردهم اسفند ماه سال یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت:

این هم همان متنی است که در نوشته دو تا قبل!(می‌توان گفت پارنويس نه، پيرارنويس!) به آن اشاره کرده بودم و گفته بودم آخرین مطلبی است که راجع به انتخابات می‌نویسم. گرچه هیچ ارتباط مستقیمی هم با این قضیه ندارد و اگر هم بخواهم از نامه پیروی کنم، باید بگویم هیچ ارتباط غیرمستقیمی هم ندارد!

راستش را بخواهید دلم نیامد آن را در وبلاگ نگذارم. در ضمن گفته بودم که اين نوشته را در وبلاگ می‌گذارم و خواستم وفای به عهد کرده باشم. به هرحال... تا نظر شما راجع به اين نوشته چه باشد. ناگفته نماند که قضيه خودکشی کرده شدن، مربوط به مجله توفيق است که بعد از مرگ مشکوک جهان پهلوان تختی نوشت:((تختی خودکشی کرده شد.))

مبدا: کاليفرنيا (من خرگوشم!)

مقصد: ساحل عاج. صندوق پستی: ۲۵۸۱۴۳۸

کامیار جان سلام.

امیدورام که حالط خوب باشد. می بخشید که این قدر دیر به دیر سراقت رامی‌گیرم. از وغطی که طلفنهارا جمع کرده‌اند هیچ راهی جز همین نامه نوشتن برای ما نمانده... سه نامه قبلی من طوغیف شد و بخاطر آنها دُ ماه و نیم حبس بودم بخاطر آنکه اسم نامهرم در آنها نوشته بودم.

حال همه ما خوب است. بابا را هنوز خودکشی نکردهاند. وکیلش توانسته ثابت کند که در اتوبوس از اسمشونبر انتقاد نکرده و در طاکسی این حرف را زده... احتمالا حبس ابد می گیرد. خود من هم دارد پناهندگی‌به سیبری ام جور می‌شود.

در نامه ات گفطه بودی قلت ننویسم. متشکر شدم از تظکرت. اما دیگر بعد از آن همه برغ که به سرم وصل شده یادم نمی آید چتوری باید بنویسم. همین همکه میبینی یادم آمد بخاطر لطف بچه های نجات زمین بود.(بچه‌ها را هيچ کس در بيداری نديده... لتفن از من نپرسيد کجا هستند.)

در نامه‌ات پرسیده بودی کار و بارم چطور است... خوشبخطانه توانسته‌ام در محل تیاتر شهر که حالا مستراه عمومی شده کاری پیدا کنم. در ضمن موفق شدم تمام شعرها و داسطانهایم را بسوزانم حتی روبانهایم را هم سوزاندم... متسفانه فریبرز دیر جنبید. دو ماهی می‌شود که از او خبر ندارم.

راسطی همسرم به تو سلام می‌رساند. متسفانه چون این ماه دوباره عقد نکرده‌ایم باز به هم نامهرمیم و معموریکه دم در خانه ایستاده نمیگذارد من و او باهم در یک خانه باشیم، وگرنه خودش برایت چند خط می‌نوشت.(به آقای معمور بگوييد اگر من نتوانم با همسرم حرف بذنم که نميتوانم قرار بگزارم برويم مهزر.)

یک خبر بد هم برایت دارم... نسرین را خودکشی کردند. (امیدوارم نامه‌ام این بار توقیف نشود باز... چون نسرین هم به من و هم به کامیار مهرم بود.) به خاطر آنکه داخل اتاغ خوابش فقط روسری سرش بود شش ماه پیش گرفتندش و همین سه روز پیش خودکشی کرده شد در حبس. خاله هنوز هم عادت نکرده به این اطفاقات... با اینکه تا به حال سه تا از بچه هایش خودکشی کرده شدند، این دفعه هم خیلی شوکه شد. چون دکطر مهرم هم پیدانکردیم روز به روز حالش وخیم تر میشود.

به هر حال... خودمن خیلی حالم بد نیست. هنوز کمی جای خالی دستم اذیت می کند... البته کمی شانص آوردم. مجازات وبلاگ‌نویسان سابق که فقط قطع دست راست بود سنگینترشده... دو تا از رفقای دات کامی اعدام شدند.

البته یک بدشانسی هم آورده‌ام. مثل اینکه در خانه یکی از دوستان وقتی که بازرسی هفتگی میکرده‌اند یک نسخه کتاب کوچه پیدا کرده‌اند که من بهاو هدیه داده بودم. میدانی که مجازات شاملو خواندن چیست؟ باور کن دیگر طاقت شصتشوی مغزی با شوک الکتریکی را هم ندارم چه برسد به سیخ داغ توی چشم...

امیدوارم کار پناهندگیم به سیبری هر چه زودتر جور شود...

راستی... یک خبر خوب... بالاخره توانستیم مجددا حق انطخاب رئیس محله را بهدست بیاوریم. کار سختی بود... خود من دیگر هیچ کدام از چیزهایی را که خواندهام یادم نبود... یکی از بچه‌ها توانسته بود یک جزوه قدیمی را حفز کند... نوشته‌ای بود مال کسی به نام مریم دالتون کرانث ... اگر درست یادم مانده باشد...

به هر حال بعد از آن که توانستیم حق رای برای زنان را بگیریم این یکی دیگرم پیشرفت بزرگی است.

خودتو چه می کنی؟ هوای ساحل عاج خوب ست؟

ببین... اگر توانستی قاچاقی کمی شامپو برایم بفرست. از وقتی حمام رفتن ممنوع شده، شپشها پدرمان را در‌اورده‌اند. می‌خواهم هر وقت آب وصل شد، یواشکی دوش بگیرم.. گور پدرش.. فوقش شلاق میخورم دیگر.

یک خواهش دیگر هم دارم... لطف کن اگر جواب نامه‌ام را دادی از اخوان شعر ننویس... نامه‌ات را که نمیدن بخوانم... اما کل ناخنهایم را کشیدند...

راسطی تو از من و کتایون (کتایون به هردوی ما مهرم است چون خاهر من و خاهرخانده کامیار است) عکس بدون ریش و روسری داری؟ به برادر زادم هر چه می‌گویم همه مردها با ریش به دنیا نمی ایند و همه زنها با پارچه روی سرشان به دنیا نمی ایند قبول نمیکند.

داریم تلاش میکنیم برای تسویب غانون عاظادی پوشش در خانه. فکر کنم بشود با قبول بستن حفازهای آهنی پنجره ها این غانون را تسویب کرد.

دیگر اینکه سلامت باشی. بیشتر نمی‌توانم بنویسم. چونباید بروم باتوم سر ظهرم را بخورم. تا همینجایش هم فکر کنم باید غید ناخنهای پایمرا بزنم.

پ ن: نزدیک بود غانون نامه نگاری را یادم برود. دیدی باز داشتم توی دردسر میفتادم.اثلا همش تقسیر تو است که منرا یاد گذشته ها میندازی.

در این نامه تمامی غوانین نامه نگاری رئایت شده و اینجانب ساسان عاصی سابق و غلام آرام حاظر به شماره شهروندی 6۱8۸28 ععلام میدارم که تمام اضهارات این نامه دروغ محظ بوده و اتفاقات اشاره شده در ان مربوط به آمریکا میباشد. اینجانب در کمال ارامش و در کمال عاظادی و در کمال رزایت در مملکتم ذندگی خوبی دارم و هرچه غیر ازین گفتم دروق محظ است و چشمپوشی ازان واجب.

برچسب‌ها:



  Comments:  ارسال یک نظر
<< Home

[ خانه| پست الكترونيك ]

انتشار الکترونیکی نوشته‌های این وبلاگ همراه لینک، و چاپ آنها تنها با اجازه‌ی نویسنده (ساسان م. ک. عاصی) مجاز است

Home
E-mail
Feed

دیوارپَرده

راهــــــــــرو

گوگل ریـــدر

پیوندها

جستار
فرزان سجودی
حضور خلوت انس
نویسش نقطه الف در نقطه الف
N.EHT.1927. ART
یادداشت‌های شیوا مقانلو در کازابلانکا
نقره‌ی اثیر
...آمدم، نبودید
یادداشت‌ها و چیزهای دیگر
تنهایی پر هياهو
Sir Hermes Marana the Great
A Man Called Old Fashion
شوخی روزگار
آفتاب پرست
لولیتا
سرزمین رویاها
وضعیت بینابینیت
راز
زن‌نوشت
سپینود
موسیقی آب گرم
میرزا پیکوفسکی
امشاسپندان
قصه‌های عامه پسند
Osmosis
کتاب‌های عامه‌پسند
کتاب‌خونه
اگنس
ماهی_سیاه_کوچولو
دفترهای سپید بی‌گناهی
درباره نشانه
LIthium
لحظه
رگبار
گل‌تن
حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین
خرمگس خاتون
آدمهای خوب شهر
روز برمی‌آید
U2
لولیان
نوشته‌های اتوبوسی
Agrandissement
پیاده رو
Déjà Vu
فلسفه در اتاق خواب
ذهن سیال
دختر بودن
خودخویش‌نامه
زن نارنجی
1807
همشهری کاوه
غربتستان
دالان دل
برج شادی
لحظه‌هایی از بودن
آنکس که نداند
خودکار بی‌رنگ
شور
تفتستان
علیرضا معتمدی
ترانه‌ای در تاریکی
!همين كه هست
دنیای هیچ‌آلودِ من
گلاره و نارنج طلا
عاقلانه
داستانک‌های چوبی
مشعشع‌ نامه
مینیمال‌ها و طرح‌های رضآ نآظم
نگین
٤دیواری
صدف فراهانی
Frozen words
گلناز والا
ايزدبانو
الهه مهر
بیلی و من
روزمره
بانوی اردیبهشت
فلُّ‌سَفَه
دید هفتم
پاپریک
از مهتابی به كوچه تاريک
حبسیات
روایتی دیگر
راوی حکایت باقی
سوراخ تو دیوار
دندانهای تيز
نامه های جامانده
یادداشت‌های یک معترض

شعـــــر

نامه‌هایی به خودم
یداله رؤیایی
همین‌طوری نوزدهم
پاگرد
اتاقي از آن خود
...می‌خوام خودم باشم
کوتاه نوشته های من
من واقعی
Photo Haiku
کو
یادم تو را فراموش

ســایت‌ها

تغییر برای برابری
هزارتو
جن و پری
زنستان
آکادمی فانتزی
هنوز
هفتان
رادیو زمانه
بلاگ‌نیوز
بلاگچین
کارگاه
دیباچه
مجله‌ی شعر در هنر نویسش
هستیا
دوات
کتاب قرن

مـوسـیـقی

گفتگوی هارمونیک
BANG Classical
آرشه
هنر و موسیقی
My Reticence
Classic Cat
هرمس
مرکز موسیقی بتهوون
آوای باربد

عکاســــی

Masters of Photography
FanoosPhoto
Nazif Topçuoğlu
کسوف
یکی دیگه
نگین فیروزی

گالـــــری‌ها

Artchive
ژازه طباطبائی
آرون جاسینسکی
نگین احتسابیان
آزاده طاهائی
مکرمه قنبری
Chera na ...?

هنرکـــــــده‌ها

موزه هنرهای معاصر
خانه‌ی هنرمندان ایران
بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران

آرشـــــیو

دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
نوامبر 2009
ژانویهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
دسامبر 2010
فوریهٔ 2011
ژوئن 2011
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
آوریل 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
سپتامبر 2013
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
اکتبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
فوریهٔ 2015
آوریل 2015
مهٔ 2015
مهٔ 2017
ژوئن 2017
سپتامبر 2017
نوامبر 2018
دسامبر 2018
آوریل 2019
ژانویهٔ 2020
فوریهٔ 2020
مهٔ 2020

Counter