شبکـــه‌ی تارعنکـــبوتـــی رنگــین به روایت ســـاســـان م. ک. عــــاصـــی


۱۳۸۴ تیر ۱, چهارشنبه

اقبال از ما روی‌گردانده شد.

ای روزگار غدار!

البته باز هم با تاخیر آنچنانی در این‌باره می‌نویسم. اما چون قصد خبررسانی هم ندارم(دوستان عزیز، شما که فکر نمی‌کنید وبلاگ من بتواند یک وبلاگ خبررسان خوب باشد؟ خودم هم چنین فکری نمی‌کنم... اصلا فکرش را بکنید: خبر به من برسد، آن هم از طریق وبلاگهای دیگر، خودم خبر را بخوانم، اگر شوک‌آور بود از شوک ناشی از خبر بیرون بیایم، اگر ذوق‌آور بود از دست‌افشانی فارغ شوم، بعدیادم بیفتد هنوز تلفن اشغال است و وسط روز است و ممکن است کسی زنگ بزند، بعد بیایم و دیسکانکت شوم، بعددوباره یادم بیفتد که هنوز کلی کار داشتم، دوباره کانکت شوم، بعد بنشینم و فکر کنم که نیازی هست من هم به این خبر لینک بدهم یا اینکه دوستان خودشان قبلا باخبر شده‌اند، بعد فکر کنم بدنیست اگر در حاشیه خبر خودم هم چیزی بنویسم، بعد صفحه ورد را باز کنم و ناگهان سیستم هنگ کند و مجبور شوم آن‌را خاموش کنم ودوباره برگردم و بعد... نه! فکرش را هم نمی‌شود کرد)

خلاصه، خواستم بگویم بدگویان وشورچشمان و کلیه عوامل استفعالی و تمام رسانه‌های داخلی و خارجی که قلبشان می‌تپد برای آنکمه من خواننده‌شان باشم، نتوانستند طاقت بیاورند و ببیند که من یک روزنامه گیر آورده‌ام که بخوانم... خلاصه اینکه

اقبال

توقیف شد.

حال من هم بسیار گرفته شد. با آنکه صفحه فرهنگی‌اش چنگی به دلم نمی‌زد و بر خلاف شرق که از گلن‌گولد مطلب چاپ می‌کرد، اقبال زياد سراغ اين‌جور مطالب نمی‌رفت(بی‌انصاف هم نباید بود... اما انصافا هیچ‌وقت این صفحه راضی‌ام نکرد. تا نظر خوانندگان دیگر چه باشد) اما صفحات سیاسی و اجتماعی‌اش را بسیار دوست می‌داشتم و مشتری پر و پا قرص صفحه آخرش بودم...

قهوه تلخ را که نگو و نپرس... حیف که از آن خیلی زودتر محروم شدم. بخش « زیر هرم سبز» و « آن سوی مه» و « اتاق تیتر» هم که جای خود داشتند. ستون « با روزگاران» احمد شیرزاد هم اغلب اوقات حسابی خواندنی بود.

حالا من مانده‌ام و دوباره بی روزنامه‌گی مفرط... آن روزی نیم ساعت را هم که برای خرید روزنامه از پای کامپیوتر بلند می‌شدم بیرون می‌رفتم از دست دادم...

دیروز هم که رفته بودم تیتر اول روزنامه‌ها را بخوانم، صدای نخراشیده پسر جوانی به گوشم رسید که گفت((بستنش! دلت خنک شد...)) اول خواستم قیافه بگیرم که ای از تکنولوژی به دور! خودم خبر دارم. اما بعد فهمیدم که احتمالا خواسته متلکی گفته باشد تا یک آدم ضد ارزشی مثل من را بچزاند. بعد فکر کردم حالا چرا دلم خنک شده باشد!!! خلاصه اول که نفهمیدم منظورش چه بود... قیافه‌ام که به بعضی‌ها نمی‌رود... گرچه این یک هفته حوصله نداشتم صورتم را اصلاح کنم، اما هنوز ریشم قبضه نشده! عطر هم زده بودم... عینک هم به چشمم بود. کیف هم دستم بود. دمپایی هم پایم نبود. خلاصه اینکه نفهمیدم دل آدم اصولا در چه مواقعی خنک می‌شود و در چه مواقعی می‌سوزد... باید بروم و معلمهای آن پسر جوان را پیدا کنم و تذکری راجع به آنکه چطور باید مثلهای فارسی را به جوانان آموزش بدهند که درست و به موقع از آنها استفاده کنند بدهم.

راستی! این چند وقت که ما مدرسه نبودیم، معلم‌ها پیشرفته شده‌اند؟ ما یک دبیر ادبیات نفرت‌انگیز داشتیم که می‌گفت هدایت روانی بوده و بلانسبت، فروغ فاسد بوده(ببخشید! منظوری ندارم. حرف آن حضرت استاد بود.) شاملو هم که هیچ‌وقت از فهرست او حذف نمی‌شد. آن اواخر داغ کرده بود و می‌گفت فردوسی هم ناقص می‌زده... خلاصه آینکه از هر جا ولش می‌کردید روی «کمدی الهی»‌فرود می‌آمد و «ایلیاد» و «ادیسه» ... نه اینکه اینها بد باشند. اما دیگر شورش را در‌آورده بود. البته از برکت وجود موجود کم‌خردی مثل آن استاد که تا دلتان بخواهد فحش به ما یاد داد و تا دلتان نخواهد ادبیات نوین و کهن فارسی را زیر سوال برد، چند تن از هم‌کلاسی‌های سرمایه‌دارمان دانته‌خوان شدند. باز هم دستش درد نکند. امیدوارم بازنشسته شده باشد تا کمتر بتواند زیرآب ادبیات نوین را بزند. (البته از معلم‌های خوب عذر می‌خواهم... می‌دانم که اغلب معلم‌های امروز حسابی به شاگردانشان می‌رسند. خودم هم چند تا رفیق معلم دارم، که انصافا تومنی هفت صنار با معلم‌های دوران تحصیل خودمان فرق دارند. حالا لطفا یک وقت معلم‌های خوب دوران تحصیل خودمان و معلم‌های خوب این دوران به دل نگیرند. سپاسگزار همه زحماتشان هستیم.)

لطفا نپرسید این اشاره به دوران تحصیل چه ربطی به توقیف روزنامه اقبال داشت. لابد یک ربطی داشته دیگر! اصلا خواستم بگويم آموزش غلط نتيجه‌اش می‌شود اين که بعدا همان شاگردان می‌آيند و روزنامه‌های خوب را توقيف می‌کنند.

خلاصه... امکانش هست شما دوستان لطف کنید و یک روزنامه خوب دیگر که قابل اعتماد هم باشد به من معرفی کنید؟ اقبال که از ما روگردانده کرده شد.

البته لطفا کیهان را پیشنهاد نکنید... چون سطح قابل اعتماد بودنش بالاتر از شعور من است می‌ترسم بیش از حد خبررسانی شوم جوش بیاورم. راستش را بخواهید اصلا برایم جالب نیست که کسی با هر سطح شعوری «هاینریش بل» را نویسنده کتب غیراخلاقی(اخلاق را تعریف کنید و شکل آن‌را بکشید) معرفی کند و یا بگوید بعضی کتابها رابطه محرم و نامحرم را عادی جلوه می‌دهند.

تصورش را بکنید:

هانس دستانش را در جستجوی دستان ماری روی میز حرکت داد. ماری دستش را پس کشید و گفت: هانس! ما هنوز به هم محرم نیستیم.

یا مثلا این یکی:

آئورلیانو بوئندیا از پشت میزبار نگاهی به دختر جوانی که چند صندلی آن سوتر نشسته بود انداخت و در دلش گت: یه نظر حلاله!

باز جای شکرش باقی است که مدعی نشده‌اند خواندن کتابهای ونه‌گات برای خانمها اشکال دارد و ویرجینیا ولف چون به تمام مردان ایرانی نامحرم است، خواندن کتابهایش برای آقایان مورددار است.«اوریانا فالاچي» هم که حسابش جداست... هم خودش نامحرم بوده و هم با مرد نامحرم گفتگو کرده...

چه بگویم؟ کیهان گفته بود بعضی کتابها روابط محرم و نامحرم را عادی جلوه می‌دهند و گرنه خود من برای نوشتن هیچ کدام از داستانهایم بین شخصیت‌ها صیغه محرمیت جاری نکرده‌ام! جای آگوستین قدیس خالی که اینها در تفکرات عقب مانده و ضدزن کت او را هم بسته‌اند.

بگذریم... باز کار از خرک در رفت... حسابی دلخورم... نمی‌دانم چرا، ولی اقبال بین تمام روزنامه‌هایی که می‌خواندم برایم یک جذابیت دیگری داشت.

دوستان فعال در روزنامه اقبال، صمیمانه سپاسگزار تمام تلاشهایتان هستم و به شما تبریک می‌گویم و از شما تشکر می‌کنم که حقیقت را به مصلحت نفروختید، حتی به قیمت توقیف روزنامه‌تان.

به امید آنکه دوباره خواننده نوشته‌های خوبتان باشیم.

سربلند و پیروز باشید.



  Comments:  ارسال یک نظر
<< Home

[ خانه| پست الكترونيك ]

انتشار الکترونیکی نوشته‌های این وبلاگ همراه لینک، و چاپ آنها تنها با اجازه‌ی نویسنده (ساسان م. ک. عاصی) مجاز است

Home
E-mail
Feed

دیوارپَرده

راهــــــــــرو

گوگل ریـــدر

پیوندها

جستار
فرزان سجودی
حضور خلوت انس
نویسش نقطه الف در نقطه الف
N.EHT.1927. ART
یادداشت‌های شیوا مقانلو در کازابلانکا
نقره‌ی اثیر
...آمدم، نبودید
یادداشت‌ها و چیزهای دیگر
تنهایی پر هياهو
Sir Hermes Marana the Great
A Man Called Old Fashion
شوخی روزگار
آفتاب پرست
لولیتا
سرزمین رویاها
وضعیت بینابینیت
راز
زن‌نوشت
سپینود
موسیقی آب گرم
میرزا پیکوفسکی
امشاسپندان
قصه‌های عامه پسند
Osmosis
کتاب‌های عامه‌پسند
کتاب‌خونه
اگنس
ماهی_سیاه_کوچولو
دفترهای سپید بی‌گناهی
درباره نشانه
LIthium
لحظه
رگبار
گل‌تن
حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین
خرمگس خاتون
آدمهای خوب شهر
روز برمی‌آید
U2
لولیان
نوشته‌های اتوبوسی
Agrandissement
پیاده رو
Déjà Vu
فلسفه در اتاق خواب
ذهن سیال
دختر بودن
خودخویش‌نامه
زن نارنجی
1807
همشهری کاوه
غربتستان
دالان دل
برج شادی
لحظه‌هایی از بودن
آنکس که نداند
خودکار بی‌رنگ
شور
تفتستان
علیرضا معتمدی
ترانه‌ای در تاریکی
!همين كه هست
دنیای هیچ‌آلودِ من
گلاره و نارنج طلا
عاقلانه
داستانک‌های چوبی
مشعشع‌ نامه
مینیمال‌ها و طرح‌های رضآ نآظم
نگین
٤دیواری
صدف فراهانی
Frozen words
گلناز والا
ايزدبانو
الهه مهر
بیلی و من
روزمره
بانوی اردیبهشت
فلُّ‌سَفَه
دید هفتم
پاپریک
از مهتابی به كوچه تاريک
حبسیات
روایتی دیگر
راوی حکایت باقی
سوراخ تو دیوار
دندانهای تيز
نامه های جامانده
یادداشت‌های یک معترض

شعـــــر

نامه‌هایی به خودم
یداله رؤیایی
همین‌طوری نوزدهم
پاگرد
اتاقي از آن خود
...می‌خوام خودم باشم
کوتاه نوشته های من
من واقعی
Photo Haiku
کو
یادم تو را فراموش

ســایت‌ها

تغییر برای برابری
هزارتو
جن و پری
زنستان
آکادمی فانتزی
هنوز
هفتان
رادیو زمانه
بلاگ‌نیوز
بلاگچین
کارگاه
دیباچه
مجله‌ی شعر در هنر نویسش
هستیا
دوات
کتاب قرن

مـوسـیـقی

گفتگوی هارمونیک
BANG Classical
آرشه
هنر و موسیقی
My Reticence
Classic Cat
هرمس
مرکز موسیقی بتهوون
آوای باربد

عکاســــی

Masters of Photography
FanoosPhoto
Nazif Topçuoğlu
کسوف
یکی دیگه
نگین فیروزی

گالـــــری‌ها

Artchive
ژازه طباطبائی
آرون جاسینسکی
نگین احتسابیان
آزاده طاهائی
مکرمه قنبری
Chera na ...?

هنرکـــــــده‌ها

موزه هنرهای معاصر
خانه‌ی هنرمندان ایران
بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران

آرشـــــیو

دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
نوامبر 2009
ژانویهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
دسامبر 2010
فوریهٔ 2011
ژوئن 2011
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
آوریل 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
سپتامبر 2013
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
اکتبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
فوریهٔ 2015
آوریل 2015
مهٔ 2015
مهٔ 2017
ژوئن 2017
سپتامبر 2017
نوامبر 2018
دسامبر 2018
آوریل 2019
ژانویهٔ 2020
فوریهٔ 2020
مهٔ 2020

Counter