۱- شور و غرور حرکت آگاهانه: سپری در مقابل اندوهی که نبايد تسليمش شد.
پیش از خبر اصلی:
باور کنید... به هر چه قبول دارید و ندارید! سوگند که مطلب آماده برای وبلاگم دارم. اما وقتی اتفاقات مهمی در شرف وقوع هستند، با این وبلاگ فکسنی که من دارم( راستی! به نظر شما هم وبلاگ من خیلی کمجا و تنگ و خفه است؟) ترجیح میدهم از مطالب خودم بگذرم و به این اتفاقات مهم اشاره کنم. از طرف دیگر، مطالب آمادهام نیز مثل خیلی از مطالب قبلی کاملا کم طراوت هستند. دلم میخواهد یک سری یادداشت با همون زبونی که یه بار امتحان کردم و هر چند چنگی به دلم نزد اما کمتر یادم مینداخت که چقد خشک شدم بنویسم. اما حوصله نوشتن مطالب آنچنانی هم ندارم.
آن اوایل که وبلاگ نوشتن را شروع کردم یک حوصلهای هنوز داشتم که حداقل به قول دوستان مایههای طنز به کارم بدهم... اما این روزها حوصله طنزنویسی هم ندارم. از همین یادداشت حاضر هم احتمالا میتوانید بفهمید چقدر دوپاره و کمحوصله شدهام...(اشارهام به کلش است، نه فقط اون یه تیکه!)
از یک طرف نیروی عجیبی در وجودم پدید آمده که باعث شده بتوانم این یک هفته را با این بیماری مسخره که خیال خوب شدن هم ندارد سرکنم(سرما خوردگی آن هم اواسط خرداد، از رئیس دولت شدن ملکه شهردارهای جهان و یا دکترخلبان هم بدتر و عذاب آورتر است... همانقدر بیمناسبت و بیربط و کنه).
از طرف دیگر حس عجیب و عدم تمرکز عجیبتری گریبانگیرم شده که اجازه نداده در این یک هفته اخیر حتی یک مقاله ده خطی بنویسم. همین یادداشتها هم به زور نوشته میشوند...
خنده چیز خوبیست... لعنت به این شرایط که این جور اوضاعمان را قمر در عقرب کرده... هیچ دقت کردهاید در این چند هفته گذشته فضای وبلاگستان چقدر تغییر کرده؟
البته محلی از اعتراض هم ندارد...
با یکی از دوستان صحبت شادی خیابانی چند شب گذشته بود... او تازه به خانه رسیده و دیده بود بیرون چه خبر است...
گفتم: بیرون بگیر بگیر که نشده؟
گفت: نه! ملت دارن میزنن و میرقصن و صفا میکنن...
گفتم: اینا برای جلب مشارکت پاش بیفته خودشون هم میآن قر میدن وسط خیابون...
گفت: تو که خودت میخوای رای بدی...
گفتم: دوست دارم معین پیروز شه... ولی باور کن رویام اینه که با کمترین رای ممکن رئیس دولت بشه و بقیه رو پس بزنه...
مکث کردم و گفتم: جدا از این قضیه...باید بگم حضرات این بیرون و با مردم کوچه و خیابون کاری ندارن..
گفت: چطور؟
گفتم: هیچی... روش فشار از پایین چانه زنی از بالا پیش گرفتن...
گفت: حکومت؟
گفتم : آره دیگه... فضا رو برای عموم مردم باز میکنن که بیان رای بدن... از اون طرف هم دارن فعالین و سیاسیون و نخبگان رو قلع و قمع میکنن...
گفت: روشنتر بگو...
گفتم: ای بابا... دکتر زرافشان رو که تحت فشار گذاشتن و اون هم ماراتن مرگ شروع کرده... اکبر گنجی دوباره داره تهدید میشه... سمیعنژاد رو براش دو سال زندان بریدن... هنوز از بنیطرف خبری نیست... زندانیهای ملی مذهبی هنوز تو زندانن و هر چی این بیرون بیشتر فشار میآرن برای آزادیشون، از اون تو کمتر تکونی دیده میشه... دارن از این فضای انتخاباتی استفاده میکنن که یه سریها رو تو این شلوغی غیب کنن...
انصافا این وسط برای آدم حال و حوصله میماند؟ کسانی که دارند از این بازیها سود میبرند که هیچ... سنگ خودشان را به سینه میزنند و پوسترها و بیلبوردهای آنچنانی هوا میکنند و در این شلوغی سایت پشت سایت فیلتر میکنند و الی آخر... کسانی هم که در تلاشند برای تغییر وضعیت... مدام به در بسته میخورند... هنوز خوشحالی مرخصی اکبر گنجی باقی بود که یک بازی جدید سرش در آوردند...
و البته،به تمام این شلوغیها مشکلات شخصی را هم اضافه کنید... حسابی بساطمان جور میشود دیگر... نه؟
اینجاس که میگن مرگ میخوای برو... بگذریم!
میبینید؟ باز کار از خرک در رفت... میخواستم یک یادداشت کوتاه بنویسم قبل از اشاره کردن به خبرهای جدید تجمع روز یکشنبه... ببینید چه خبر شد!
خب! بی معطلی میروم سراغ خبرها... تمام اخبار را يکجا میاورم تا دسترسی به آنها سادهتر باشد:
فراخوان عمومی برای اعتراض به نقض حقوق زنان در قانون اساسی
بيانيه شماره 1 : اعتراض خود را به «نقض حقوق زنان در قانون اساسي» هرچه رساتر كنيمبیانیه شماره 2: اعتراض مدنی و خیابانی به نقض حقوق زنان در قانون اساسی حق شهروندی ماست
نگاهی به فراخوان تجمع روز یکشنبه زنان
فيروزه مهاجر
و نوشته گلناز درباره استقلال این حرکت:
توضیح واضحات !