داشتم وبگردی میکردم برای خودم و به وبلاگهایی که اغلب میخوانم سر میزدم که در وبلاگ خوب نیکآهنگ کوثر خشکم زد.
خبر فوقالعادهای را از سردار قالیباف آورده بود که به هیچ وجه نمیشد از آن گذشت. پس اول از نیکآهنگ گرامی تشکر میکنم و بعد میروم سراغ خبر...
قالیباف: كشور نيازمند يك رضاخان است و من رضاخانِ حزباللهى هستم.
دروغ چرا؟ من که خبر ندارم در این بنگاه چه خبر است. راست و دروغش با خودشان... این خبر را از سایت دریچه دریافت کردم. حالا این دریچه رو به خودیها باز میشود یا غیر خودیها مسئولش من نیستم، چون بار اولی است که سراغش میروم. من اصولا یک شهروند نیازمند نظافت اخلاقی هستم که اصولا نمیدانم خودی و غیرخودی را با چه ضاتی مینویسند.
و به عنوان یک شهروند پاک و متعهد(البته فکر نکنید منظورم این است که فقط کسانی که هر را از بر تشخیص نمیدهند متعهد محسوب میشوند.) که این خبر را خواندم، احساس کردم بد نیست تحلیلی هم بر آن بنویسم. حالا اگر خبر راست است که چه بهتر و اگر دروغ است همهاش تقصیر سایت دریچه است که لابد غیر خودی بوده و ما خبر نداشتیم.(اصلا من پیشنهاد میکنم تیم فیلتریها یک لوگوی "غیرخودی" درست کنند و برای تمامی اهالی دنیای مجاز بفرستند تا اگر غیرخودی هستند لوگوی مذکور را بالای صفحهشان بچسبانند و بدینوسیله از گمراه شدن شهروندان اینترنتی جلوگیری به عمل آورند.)
بله...
حالا برویم سراغ خبر به نقل از سایت دریچه...(بولدها نقل از خبر هستند.)
دکتر قاليباف درسخنانی جالب اظهار داشت:
من رضاخانِ حزباللهى هستم!
البته من که آن وقتها نبودهام. اما یک چیزهایی شنیدهام. و علیرغم آنکه آقای قالیباف گفتهاند برنامه مشخصی ندارند( که در چند سطر بعد به آن هم خواهم پرداخت) بنده تلاش کردم تا برنامههای دولت آقای قالیباف را از روی برنامههای حکومت رضاخانمیرپنج حدس بزنم.
برنامه کشف حجاب :
این کشف حجاب با آن کشف حجاب تفاوت دارد. در برنامه مذکور حجاب مجددا کشف میشود و نام لباس ملی به خود میگیرد. طی این برنامه لباس ملی به صورتی کاملا متمدنانه در اختیار مردم قرار خواهد گرفت و بر تنشان خواهد رفت. احتمالا به شیوههای مشابه رضاخان... یعنی یا تنتان میکنید و یا تنتان میکنند.
احیای قانون منع فعالیتهای اشتراکی:
بر اساس این قانون هرگونه فعالیت اشتراکی اعم از ازدواج , دانشگاه رفتن, کافیشاپ رفتن, اتوبوس و ماشینسوار ی و موارد دیگری که عندالاقتضا مشخص خواهند شد ممنوع میشوند و برایشان از یک تا چند سال(بستگی دارد) زندان تعیین میگردد. در عوض به فعالیتهای فردی از قبیل رفتن به دستشویی جایزه تعلق میگیرد.
در این قانون به وبلاگنویسی چه به صورت اشتراکی و چه به صورت فردی اشارهای نشده است تا بعدا سر فرصت مناسب خدمتشان برسند.
طرح پاسخ رضا خانی:
رضا خان ظاهرا عادت داشته در قبال برخی سوالات نامربوط (کلا... ربط و بیربط را رضاخان خودش تشخیص میداده) پاسخهای خاصی میداده... یعنی معمولا سوال کننده را میفرستاده پیش فرشتهها تا پاسخشان را از آنها دریافت کنند.
رضاخان نو هم قصد دارند یک وزارت فرشتگان تشکیل بدهند تا هر کس سوال نامربوطی کرد پاسخشان را آنجا بدهند.
احیای ماجرای پنجاه و سه نفر:
طی این برنامه، تعداد پنجاه و سه نفر از اهالی کشور به جرم وبلاگنویسی دستگیر میشوند.
مانند همان ماجرا، اصلا مهم نیست که این پنجاه و سه نفر واقعا وبلاگ نویس باشند و یا نه... مسئله مهم احیای ماجراست در راستای رضاخان شدگی بیشتر.
پایان ماجرا هم که احتمالا خودتان بهتر از من میدانید.
راستش را بخواهید هر چه فکر کردم،به خاطر نیاوردم رضاخان چه برنامههای خاص دیگری داشت. شاید یک پلیس سیصد و پنجاه و چهار هم مثل پلیس سیاسی افتتاح شود...
به هر حال, یک سری برنامهها بود که ترجیح دادم ننویسم تا خودم هم جزو پنجاه و سه نفر وبلاگنویس نشوم.
در ضمن... رضاخان اگر برنامه داشت که نه رضاخان میشد و نه این قدر پرطرفدار، که حتی...
اين ها را قبول ندارم خودشان را به من می چسبانند!
نچسبانید دیگر... مگر تنور است ایشان؟ حالا چون کمی داغ کرده که قرار نیست شما هم اینطوری خلط مبحث کنید که!
پیشنهاد میکنم برای جلوگیری از چسبیدگیهای بیشتر یک وزارت کنهزدایی و چسبکَنی در دولتتان پیشبینی بفرمایید.
من براى حضور در انتخابات قصد ارائه برنامهاى ندارم.
عرض کردم که... رضا خان هم برنامه خاصی نداشت. اصولا صبر میکرد ببیند چه پیش میآید. شاید هم صبر میکرد ببیند چه پیش میآورند.
به نظرم به اندازه كافى در كشور برنامه وجود دارد.
به به! خبر نداشتیم که ایشان هم اصلاحطلب شدهاند. البته من هم تازه رسیدهام اما تا آنجا که خبردار شدم برنامههای موجود در کشور در دولت اصلاحات به وجود آمده و ایشان منظورشان از بیان این جمله این بوده که قصد دارند مسیر اصلاحطلبان را ادامه دهند. حالا چرا تا حالا رو نمیکردند جای بحث دارد.
تيم خاصى هم ندارم. فكر خاصى هم براى دولت آينده نكردهام.
تیم خاصی هم نیاز نیست. رضا خان هم تقریبا همینطور بود. فوقش اگر هم به تیم خاصی نیاز شد, یکی دو تا تیم که در جریان کوی دانشگاه هم حسابی به دانشجویان خدمت رسیدند! در کنار ایشان خواهند بود. تیم ملی هم که به لطف اون یکی آقا تنهایشان نخواهد گذاشت.
چرا كه من از بهمن ماه وارد صحنه شدهام و فرصت زيادى براى تعميق نداشتم.
البته نمیدانم ایشان قبل از بهمن ماه کجا تشریف داشتند.
حکایت:
میگن یه عده مسابقه گذاشته بودن که از روی یه پلی، بیچتر و نخ و کش بپرن پایین... مردم هم اون بالا جمع شده بودن که ببینن کی اول میپره.
اون بالا بین افراد داوطلب درگیری بود که کی اول بپره, یکدفعه یه نفر با سر از پل میپره پایین.
خبرنگارها میدون طرف یارو که باهاش مصاحبه کنن.
خبرنگار اول میپرسه: آقا انگیزه این پرش چی بود؟
یارو میگه: والا من تازه رسیدم خبر ندارم.
خبرنگار دوم میپرسه :پیامی برای مردم ندارین؟
یارو میگه: چرا... لطفا وقتی یکی داره از رو پل رد می شه شوخی خرکی نکنن و هولش ندن پایین.
انشاءالله اگر راى بياورم، بعد از پيروزى، مفصل راجع به آن فكر خواهم كرد.
بنده حرف خاصی ندارم. فقط میخواستم بپرسم وقتی دارید فکر میکنید چای یا قهوه نیاز ندارید؟ من به شدت دنبال یک شغل مناسب هستم.
در ضمن تشکر میکنم بابت این همه صداقت.
امیدوارم برای چهارسال دوم با خودتان به اجماع برسید و برنامه پیدا کنید.
مردم ديگر از نيروهاى سياسى كاملا خسته شدهاند.
ادامه احتمالی جمله: وقت حضور نیروهای نظامی است.
البته شاید هم میخواستند خبر از حضور اصغر آقا بقال در دوره بعدی بدهند. خود من هم که چند هفتهای هست منتظر حمایتم تا بروم آن آمپول دردناک را بزنم و کاندیداتوریام را اعلام کنم.
شما نمىبينيد در تاكسى و ساندويچ فروشى مردم مىگويند خدا پدر رضاخان را بيامرزد. كشور نيازمند يك رضاخان است و من رضاخانِ حزباللهى هستم.
جای شکر دارد که سیاست این مملکت بر اساس شنیدههای داخل تاکسی و ساندویچفروشی شکل میگیرد.
اتفاقا در یک ساندویچ فروشی بودم که شنیدم باید قیمت ساندویچ مغز را بیاورند پایین. کاش یک طرحی در این مورد تصویب شود.
در ضمن.. آرزو کنیم ایشان بعضی حرفها را که در تاکسیها میزنند نشنوند. چون ممکن است مجبور شوند دست به کارهایی بزنند که اصلا خوبیت ندارد برایشان...
مثلا من خودم در تاکسی از یک رانندهای شنیدم: هر چی میکشیم زیر سر این [...]. باید همهشون رو [...] و [...].
البته من خودم با این عمل یعنی [...] مخالفم. ولی نگرانم که مبادا ایشان هم [...] را بشنوند و تصمیم بگیرند در راستای سیاستگزاری تاکسی ساندویچی [...] را عملی کنند. برای ما که نه،اما برای خودشان خوب نخواهد بود.
در اين كشور همه مردم بايد بدانند جايگاهشان در اين نظام حاكم چيست.
آقا نوبت منه.
نه من اول رسیدم.
برو کنار بابا... من زنبیل گذاشتم.
دوستان ساکت باشید یک لحظه...
آقا دست شما درد نکند. بنده تا همین امروز فکر می کردم جایگاه ما در نظام، در [...] هست.
خوب شد که شما میخواهید این مشکل را خل کنید. فقط لطف کنید جایگاهی که میدهید اولا پنجره داشته باشد, ثانيا پنجره هایش میله نداشته باشند... ثالثا درهایش کلید داشته باشند... رابعا مهماندارانش امضا از آدم نگیرند... خامسا وقتی کسی را به جایگاهش میبرند به خانوادهاش خبر بدهند... سادسا برای بیرون آمدن از جایگاه پول نگیرند...اصولا بشود از جايگاه بيرون هم آمد...
البته من هميشه گفتهام، هر گروه و جريانى از من مىتواند حمايت كند، اما من هيچ تعلقی به آنها ندارم.
یعنی حتی یک ذره؟ من که تحت تاثیر قرار گرفتم.
و در این راستا به هموطنان اصولی و بنیادی و حفاظی پیشنهاد میکنم به ایشان رای ندهند. چون ایشان به شما تعلق ندارد.
و البته ایشان از امروز به تاریخ این مرز و بوم تعلق دارد. هر کسی از این حرفها نمیزند به جان خودم.
به هرحال... این آقای گرامی شب ما را با اظهاراتشان منور کردند. امیدوارم نور به اتاقشان ببارد.
و در ضمن امیدوارم اگر این سایت دریچه دروغ گفته بود و من شهروند نظیف و متعهد را دچار اشتباه کرده بود تف به هاستش ببارد. و اگر هم نه که يک کم نور به هاستش ببارد.
این را گفتم که بدانید من نه تنها هیچ غرضی نداشتم بلکه قصدم فقط و فقط شفافسازی بوده و بس...