شبکـــه‌ی تارعنکـــبوتـــی رنگــین به روایت ســـاســـان م. ک. عــــاصـــی


۱۳۸۴ اردیبهشت ۲۰, سه‌شنبه

آقای شاهرودی کليد دست شماست.منتظرمان نگذاريد.

سپاسگزار الپر گرامی که این حرکت را آغاز کرد.

پیش از نوروز بود که در خبرها خواندم «مجتبی سمیع نژاد» دوباره دستگیر و برایش حکم ارتداد صادر شده است. تازه برای «آرش سیگارچی» هم حکم چهارده سال زندان صادر شده بود.

پیش از نوروز بود که بغض سنگینی (برای چندمین بار بود؟ حسابش از دستم خارج شده است.)دوباره گلویم را گرفت... به خودم گفتم حتی این گوشه دنیای مجاز هم نمی‌شود گفت؟ حتی اینجا هم باید خاموش بود و سر تایید تکان داد در برابر هر حرکتی؟

پیش از نورورز بود که احساس کردم تنهاترین تنهایانیم در این سرزمین و خشم تمام وجودم را گرفت و نوشتم...

دوباره بخشی از همان نوشته را با کمی تغيير در اینجا می‌آورم... آن بغض هنوز هم در گلویم باقی مانده... بغض را مکرر می‌ِکنم و بعد باقی حرفم را می‌گویم.

((من مجتبی سمیعی نژاد هستم.

تو آرش سیگارچی هستی.

ما ديروز هم زهرا کاظمی بوديم.

سوال : آتش چیست؟

آیا آتش چیزی است که تنها چیزهای خاصی را می‌سوزاند؟

با کمی توجه و تحقیق به ما اثبات می‌شود که آتش حتی، توان گدازاندن پولاد را دارد.

پولادهای آب‌دیده و آب ندیده توجه کنند...

آتش به خوابگاه شما هم می‌رسد.

در سرزمین ما آتش دیگر هم‌معنایی خود با مهر را از دست داده ... از آتش دل حرف نمی‌زنم دیگر.

از آتش سیاه سوزان می‌گویم.

آتش...

و سکوت ما در برابر آتش...

سکوت در برابر کشته شدن هزاران هزار مبارز آزادی‌خواه...

سکوت در برابر کشته شدن روشنفکران و سیاسیون آزادی‌خواه...

سکوت در برابر کشته شدن روزنامه‌نگاران...

سکوت در برابر کشته شدن خبرنگاران...

و حالا امروز سکوت در برابر مرگ خودمان!

حکم ارتداد در سرزمین ما تنها یک معنا دارد:

اعدام ... مرگ!

و حالا سکوت در برابر حکم ارتداد یک وبلاگ‌نویس...

وبلاگ‌نویس،حتما یک روزنامه‌نگار نیست.

وبلاگ‌نویس از جایی حقوقی دریافت نمی‌کند.

وبلاگ‌نویس، با هزینه شخصی مطالبش را به اطلاع جمعیت اندکی از همفکرانش می‌رساند.

وبلاگ‌نویس، وابسته نیست.

وبلاگ‌نویس، حتی در صورت وابسته بودن نیز، به خاطر محدودیت اجباری‌اش ، تنها به همفکری بسنده می‌کند.

وبلاگ‌نویس، از توان تبلیغات برخوردار نیست.

وبلاگ‌نویس، نظرات شخصی خودش را به اطلاع طیف اندک مخاطبان اینترنتی خود می‌رساند.

وبلاگ، همانند روزنامه از طیف وسیع مخاطبان برخوردار نیست .

وبلاگ‌نویس، کسی است که کوچکترین روزنه را توانسته برای تنفس بیابد.

وبلاگ‌نویس آزادی اش را به صورت مجازی به دست آورده است؟

وبلاگ‌نويس می‌خواهد آگاه باشد و آگاهی بدهد.

وبلاگ‌نویس، برای ادای دین به آزادی و نیز جامعه‌اش ، چه بهایی را باید بپردازد؟

ما با حکم ارتداد یک وبلاگ نویس مواجه هستیم.

یعنی در سرزمین ما حتی تنفس از ریزترین روزنه ها نیز حکم مرگ در پی دارد؟

اگر تنفس نکنی نیز خواهی مرد!

حکم ارتداد یک وبلاگ نویس، نشان دهنده هجوم خفقانی وسیع است.

سکوت در برابر چنین حکمی، اجازه دادن به ظهور بی عدالتی‌های بزرگتر است.

بعد از وبلاگ‌نویس‌ها نوبت چه کسانی است؟

مردم عادی که در تاکسی و اتوبوس و صف‌ها، به بحث درباره محدودیت‌ها می‌پردازند؟

هزینه ای که باید برای این سکوت پرداخت کرد، سنگین‌تر از آن است که به ذهنمان حتی خطور کند.

سکوت در برابر آتش، یعنی تن دادن به سوختن...

طاعون مرگ و استبداد، بزرگ و کوچک نمی‌شناسد...

طاعون مرگ و استبداد، گریبان ترسوها و وابستگانش را نیز خواهد گرفت.

حکم ارتداد مجتبی سمیعی نژاد، نتیجه سکوت ما در برابر مرگ هزاران هزار آزادی خواه بود.

و نتیجه سکوت ما در برابر این حکم ، مرگ خودمان ... در آینده ای نه چندان دور.

در برابر مرگ خودمان ساکت ننشینیم.

حداقل توان اعتراض را که داریم؟

حداقل می توانیم بگوییم که ما می‌بینیم...

ساکت نمانیم!))

حالا... آقای شاهرودی

روی سخنم با شماست. در ابتدا نمی‌دانم باید به خاطر لحن تندم در آن نوشته عذرخواهی بکنم یا نه... احساس می‌کنم آن لحن تند و آن همه خشم به حق بوده...

مگر می‌شود انسان بود و از دربند بودن یک انسان بی‌گناه خشمگین نشد؟

مگر می‌شود جوان بود و از اسارت جوانی مثل خود خشمگین نشد؟

مگر می‌شود دستهای آدم با پیچ و خم کاغذ و قلم و حسرت آزادی آشنا باشند و از دیدن دستهایی در زنجیر که به جرم آشنایی با کاغذ و قلم و نوشتن "آزادی می‌خواهم"ها گرفتار شده‌اند خشمگین نشد؟

شما خود از این همه بی‌عدالتی به خشم آمدید. نيامديد؟

آقای شاهرودی

تا همین چند هفته پیش فکر می‌کردیم تنهاتر از تنهاییم در این سرزمین.

تا همین چند روز پیش آزادی مجتبی سمیع نژاد برای ما شاید فقط یک رویا بود.

تا همین چند وقت پیش، آن قدر مستاصل بودم که تصور هم نمی‌کردم بشود کاری برای آزادی او انجام داد.

وقتی می‌خواندم حتی وبلاگ نویسان آزاد شده هم هنوز در امان نیستند, فکر می‌کردم هیچ کاری نمی‌شود برای مجتبی کرد.

باری... حرفهای شما...

ساده بگویم آقای شاهرودی

حرفهای شما یک روزنه امیدی در دل ما باز کرد. حالا این امید به وجود آمده که بزرگان هم نگران حال آزادی می‌شوند.

حالا این احساس در دل ما به وجود آمده که رفیقی پیدا کرده‌ایم. کسی که توانش بیش از ماست.

توان من و ما در حال حاضر همین کلمات هستند و نام‌هایمان که در پای یک طومار می‌نشینند و خواستار ساده‌ترین حقوق انسانی برای یکی از رفقایمان می‌شوند.

اما شما... شما توانتان بیش از ما هست. نیست؟

امروز چشم ما به تحقق حرفهای شماست. آرزویمان این است که شما عدالتی را که گفتید به اجرا در آورید.

آیا عدالت است اینکه کسی به جرم نوشتن پشت میله‌های زندان باشد؟

آیا عدالت است اینکه پدری از اندوه دربند بودن فرزند بی‌گناهش، قلبش سکوتی تلخ را تجربه کند؟

آیا درخت عدالت با اشکهای مادر مجتبی خشک و برگریز نمی‌شود؟

آیا عدالت است اینها؟

آقای شاهرودی...

امروز با شما نه به عنوان رئیس قوه قضاییه... بلکه به عنوان یک دوست صحبت می‌کنم. دوستی که از من توانمندتر است.

دوستی که دلش برای عدالت می‌تپد. مگر غیر از این گفته‌اید؟

دوستی که پیش از این هم شاهد تلاشش برای عدل‌گستری بوده‌ایم. مگر کار شما و مسئولیتی که پذیرفته‌اید غیر از برای عدل‌گستری است؟

شما را به حرمت این حس دوستی که در ما پدید آورده‌اید سوگند می‌دهم.

عدالت را اجرا کنيد.

عدالت برای مجتبی یعنی آزادی مجتبی...

آزادی بدون هراس... آزادی بدون تعقیب.

عدالت برای تمام دوستان‌مان که در پرونده وبلاگ نویسان هنوز نامشان موجود است.

عدالت برای اهل قلم یعنی آزادی قلم‌شان...

شما را به حرمت این حس دوستی که در ما پدید آورده‌اید سوگند می‌دهم عدالت را اجرا کنید.

بگذارید این دوستی پایدار بماند. بگذارید دیگر فکر نکنیم تنهاییم.

امروز ما منتظر نشسته ایم تا شما اثبات کنید عدالت هنوز زنده است.

امروز تمام اختلاف سلیقه‌ها و اختلاف عقیده‌ها را کنار می‌گذاریم.

امروز ما شهروندیم و شما مسئول اجرای عدالت...

امروز ما دست دوستی به سوی شما دراز می‌کنیم و می‌گوییم یاریمان کنید تا رفیقمان دوباره آسمان آبی را رها از بند ببیند.

امروز ما دوستانه از شما می‌خواهیم هر که را به جرم نوشتن تحت تعقیب و یا دربند است رها و آزاد کنید.

دست دوستی ما را می‌فشارید؟

آقای شاهرودی

می‌خواهیم با هم آبروی عدالت را بخریم.

با ما هم‌قدم می‌شوید؟



  Comments:  ارسال یک نظر
<< Home

[ خانه| پست الكترونيك ]

انتشار الکترونیکی نوشته‌های این وبلاگ همراه لینک، و چاپ آنها تنها با اجازه‌ی نویسنده (ساسان م. ک. عاصی) مجاز است

Home
E-mail
Feed

دیوارپَرده

راهــــــــــرو

گوگل ریـــدر

پیوندها

جستار
فرزان سجودی
حضور خلوت انس
نویسش نقطه الف در نقطه الف
N.EHT.1927. ART
یادداشت‌های شیوا مقانلو در کازابلانکا
نقره‌ی اثیر
...آمدم، نبودید
یادداشت‌ها و چیزهای دیگر
تنهایی پر هياهو
Sir Hermes Marana the Great
A Man Called Old Fashion
شوخی روزگار
آفتاب پرست
لولیتا
سرزمین رویاها
وضعیت بینابینیت
راز
زن‌نوشت
سپینود
موسیقی آب گرم
میرزا پیکوفسکی
امشاسپندان
قصه‌های عامه پسند
Osmosis
کتاب‌های عامه‌پسند
کتاب‌خونه
اگنس
ماهی_سیاه_کوچولو
دفترهای سپید بی‌گناهی
درباره نشانه
LIthium
لحظه
رگبار
گل‌تن
حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین
خرمگس خاتون
آدمهای خوب شهر
روز برمی‌آید
U2
لولیان
نوشته‌های اتوبوسی
Agrandissement
پیاده رو
Déjà Vu
فلسفه در اتاق خواب
ذهن سیال
دختر بودن
خودخویش‌نامه
زن نارنجی
1807
همشهری کاوه
غربتستان
دالان دل
برج شادی
لحظه‌هایی از بودن
آنکس که نداند
خودکار بی‌رنگ
شور
تفتستان
علیرضا معتمدی
ترانه‌ای در تاریکی
!همين كه هست
دنیای هیچ‌آلودِ من
گلاره و نارنج طلا
عاقلانه
داستانک‌های چوبی
مشعشع‌ نامه
مینیمال‌ها و طرح‌های رضآ نآظم
نگین
٤دیواری
صدف فراهانی
Frozen words
گلناز والا
ايزدبانو
الهه مهر
بیلی و من
روزمره
بانوی اردیبهشت
فلُّ‌سَفَه
دید هفتم
پاپریک
از مهتابی به كوچه تاريک
حبسیات
روایتی دیگر
راوی حکایت باقی
سوراخ تو دیوار
دندانهای تيز
نامه های جامانده
یادداشت‌های یک معترض

شعـــــر

نامه‌هایی به خودم
یداله رؤیایی
همین‌طوری نوزدهم
پاگرد
اتاقي از آن خود
...می‌خوام خودم باشم
کوتاه نوشته های من
من واقعی
Photo Haiku
کو
یادم تو را فراموش

ســایت‌ها

تغییر برای برابری
هزارتو
جن و پری
زنستان
آکادمی فانتزی
هنوز
هفتان
رادیو زمانه
بلاگ‌نیوز
بلاگچین
کارگاه
دیباچه
مجله‌ی شعر در هنر نویسش
هستیا
دوات
کتاب قرن

مـوسـیـقی

گفتگوی هارمونیک
BANG Classical
آرشه
هنر و موسیقی
My Reticence
Classic Cat
هرمس
مرکز موسیقی بتهوون
آوای باربد

عکاســــی

Masters of Photography
FanoosPhoto
Nazif Topçuoğlu
کسوف
یکی دیگه
نگین فیروزی

گالـــــری‌ها

Artchive
ژازه طباطبائی
آرون جاسینسکی
نگین احتسابیان
آزاده طاهائی
مکرمه قنبری
Chera na ...?

هنرکـــــــده‌ها

موزه هنرهای معاصر
خانه‌ی هنرمندان ایران
بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران

آرشـــــیو

دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
نوامبر 2009
ژانویهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
دسامبر 2010
فوریهٔ 2011
ژوئن 2011
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
آوریل 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
سپتامبر 2013
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
اکتبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
فوریهٔ 2015
آوریل 2015
مهٔ 2015
مهٔ 2017
ژوئن 2017
سپتامبر 2017
نوامبر 2018
دسامبر 2018
آوریل 2019
ژانویهٔ 2020
فوریهٔ 2020
مهٔ 2020

Counter