شبکـــه‌ی تارعنکـــبوتـــی رنگــین به روایت ســـاســـان م. ک. عــــاصـــی


۱۳۸۴ خرداد ۹, دوشنبه

مهربان يعنی نگاهبان آتش

نه! هنوز آن‌قدر ساده‌دل نشده‌ام که فکر کنم سياستمداری می‌آيد و به سوالات داخل يک وبلاگ کم‌خواننده پاسخ می‌دهد. اين از خواص سياست است که تا جايی احساس خطر پيش نيايد، نه حالت دفاعی می‌گيرد و نه پاسخگو می‌شود.

هر سیاستمداری در هر نظامی از همین اصول پیروی می‌کند. در همان نامه هم مستقیما اشاره کرده بودم.

ریشه مشکل در نظام مردسالار است. ریشه در تاریخ مردانه، مذهب مردانه، دانش مردانه، نگاه مردانه، خشونت مردانه و هر چیزی است که از روز تکه تکه شدن بشر برای زایش چیزی به نام قدرت و سروری پا به عرصه وجود گذاشت.

اما هنوز بر سر حرف خودم هستم. اگر اتفاقات عجیب و غریبی نیفتد که خشم را سرریز کند، هنوز و تا آخر با هر مسیری به سوی آزادی، که کمترین خشونت را در خود داشته باشد موافق خواهم بود. برای رسیدن به ایرانی آزاد اول باید به ایرانی دموکرات رسید.

برای آزاد شدن بشر از بند اسارت، اول باید از بند قدرت و تبعیض رها شد.

سالهای سال پیش میرزاده عشقی معتقد بود دموکراسی به درد ایران نمی‌خورد. معتقدم میرزاده عشقی کمی تند رفته بود.(که البته همین تندروی‌اش هم من را به اندیشه او علاقه‌مند کرده، اما این علاقه دلیل بر هم مسیر بودن با او نیست. ذاتا آدم تندرویی هستم. اما تندروی با پاهای خودم... حاضر نیستم بهای تندروی من را پاهای دیگران بپردازند... کسی چون میرزاده و میرزاده‌ها و هزارن تن بزرگتر از من نیز بهای گامهایشان را با پاهای خود پرداختند ) شاید بهتر بود میرزاده صریح‌تر می‌گفت مردم ایران آمادگی پذیرش دموکراسی را ندارند.

گرچه امروز و هنوز نمی‌توان گفت که این آمادگی پذیرش در بطن جامعه پدید آمده... هنوز به خیلی افراد باید توضیح داد که پایت را از توی چشم من بیرون بیاور و جواب شنید که من آزادم هرچه خواستم بکنم و باید توضیح داد، تو آزادی ولی آزادی با ولنگاری فرق دارد و من هم حق و حقوق و محدوده‌ای دارم که تو ملزم به رعایتش هستی...

با تمام این احوال، امروز می‌توان تقریبا مطمئن بود که خواست دموکراسی و آزادی در هر گوشه و کناری دیده می‌شود. و خواست گام اول است و پیش درآمد پذیرش...

امروز آزادی خواست بسیاری از افراد شده و ما هم داریم کم‌کم (حداقل در محیطهای دوستانه و شخصی‌مان) تلاش می‌کنیم برای آزمون دموکراسی دادن و دموکرات بودن...

هنوز هستند کسانی که در عین فریاد دموکرات بودن ساده‌ترین حقوق همنوعان خود را پایمال می‌کنند. اما همین که نام دموکراسی را شنیده‌اند خودش جای امیدی باقی می‌گذارد.

حتی وحشی‌ترین انسانها، نزدیکترشان به حیوان، این بخت را دارند که انسانیت را فرابگیرند.

راز این فراگیری مهر و صبر است.

تولستوی می‌گوید:

صبر و زمان

قویترین جنگاوران هستند.

به این جمله تولستوی مهر را هم اگر اضافه کنیم، به زعم من چه بسیار زیباتر و کاملتر خواهد شد.

پدر بزرگوار یکی از دوستانم در جواب فرزند ده ساله‌اش که پرسید مهربان یعنی چه این پاسخ زیبا را داد:

مهربان یعنی نگاهبان آتش

و این آتش نه آتش خشم، که آتش عشق به انسان و هستی و انسانیت است.

از این روست که امروز حاضرم بسیاری از کینه‌هایم، بسیاری از حقوق پایمال شده‌ام و بسیاری از اصولم را زیر پا بگذارم و تن به کاری بدهم که گمان دارم می‌تواند برای اطرفیانم و انسانهای هموطنم مهربانانه‌تر باشد.

حاضر نیستم تن به بحرانی بدهم که ممکن است در انتهایش دشنه‌ای در انتظار سینه دوستی باشد.

و پیشاپیش بگویم: وای به روزی که این مسیر مدعی صلح و دوستی دشنه‌ای از آستین بیرون بیاورد.

پیشنهادم این است: بیایید گام به گام پیش برویم.

سالهاست که دورخیز می‌کنیم برای پریدن از این دره، ولی هنوز توان پریدن نداریم. و آنچه نصیبمان می‌شود در انتها، تنها یک پسرفت است.

امیدم آن است که شاید بتوان کنار دره رفت و رفت تا به پلی رسید.

امیدم این است که برادرزاده‌های کوچکم و همه کوچولوهای خندان و آرام در پی تلاش بی‌دریغ ما و مادران و پدرانشان بتوانند جوانی‌ ِ آرام و آزادی داشته باشند.

امیدم این است که هر چه سخت و هر چه دیریاب، اما بالاخره یک روز، بدون خشونت و بدون جنگ و بدون خون، طوفان تغییرات وزیدن بگیرد.

این چند خط از ترانه زیبای «باد دگرگونی» گروه «اسکورپیونز» را بسیار دوست دارم:

the future's in the air

i can feel it everywhere

blowing whit the wind of change

take me to the magic of the moment

on a glory night

where the children of tomorrow dream away

in the wind of change

احتمالا با چنین ترجمه‌ای:

آینده در آسمان است

می توانم آن را در همه جا احساس کنم

که می‌وزد با باد دگرگونی

مرا ببر به جادوی زمان

در شبی باشکوه

جایی که کودکان فردا رویایش را می‌بینند

در باد دگرگونی

واین آروزی من، نه از سر هراس و نه از سر ناامیدی،‌که تماما برخاسته از خشمی آرام است که در حسرت آزادی گم گشته‌ام دارم...

و این صلح که می‌خواهم نه در پی اطاعتی بره‌وار، که همراه هم‌مه نرم جویباریست که می‌شوید و می‌برد و سوراخ‌ می‌کند...

نه تسلیم را طالبم و نه جنگ...

آنچه می‌خواهم آزادی و عدالت است...

پس جنگی با کسی ندارم،‌چرا که حق مسلم خود را طلب می‌کنم.

و کسی اگر در برابر این خواست انسانی بایستد، نه مشت و نه فریاد، که گامی محکم و پس‌زدنی بی‌تردید در انتظارش خواهد بود.

و تسلیم هم نخواهم شد تا زمانی که انسان باشم.

تمام اینها نه فقط حرفهای من،‌که حرف دوستانم نیز هست.

کسانی که می‌دانند و ایمان دارند آزادی با خون به دست نمی‌آید.

کسانی که می‌دانند و ایمان دارند کبوتر صلح شاخه زیتون به لب دارد و نه مسلسل...

و کیست که نداند ددصفتان و دیو سیرتان سلاحی جز مرگ ندارند...

همین است که راه آزادی را دشوار کرده...

و به شرافت انسان سوگند که آزادی ساده‌یاب نیست... که گوهری گرامی‌تر از آزادی و شرافت انسان وجود ندارد.

آن نامه اتمام حجت من بود با خودم و تنها کاندیدایی که از حقوق بشر گفت و من قصد دارم با انتخابش به او فرصت تحقق وعده‌هایش را بدهم.

من حتی یگ گام از خواسته‌هایم پس نخواهم نشست.

اسلحه من نیز تنها، کلام است و مهر به تمام انسانها...

خواستم با او گفته باشم که فراموش نکند به خاطر چه چیزهایی حرفهایش را پذیرفتم.

نه جنگ و نه تسلیم...

تا روزی که آزادی نور زیبایش را بر چهره‌هامان بتاباند و تیرگی شوم بی‌عدالتی و تبعیض تا ابد رخت بربندد از خانه‌هامان...

حتی اگر آن روز نباشم.

حالا دوست همیشه عزیز... که من را رفیق نیمه‌راه خواندی...

پاسخت را دریافتی؟

من آزادی را می‌خواهم. اما تنها به قیمت جان خودم، نه به قیمت جان کسی که از سر درد فریاد می‌کشد و پنجه شومی راه گلویش را می‌بندد.

من آزادی را می‌خواهم، اما نه با خشم و نه با خون و نه با زور...

من آزادی را از کبوتر آشتی می خواهم.

برشت را به یاد بیاور:

نیک اگاهیم

که نفرت داشتن

از فرومایه‌گی حتا

رخساره‌ی ما را زشت می‌کند.

نیک آگاهیم

که خشم گرفتن

بر بیدادگری حتا

صدای ما را خشن می‌کند.

و نمی خواهم همچون او، روزی زمزمه کنم:

دریغا!

ما که زمین را آماده مهربانی می‌خواستیم کرد

خود

مهربان شدن

نتوانستیم!

نه! من طالب مرگ نیستم. و با تمام وجود از بیداد و تبعیض نفرت دارم. و تنها از این بزرگترین نفرتها نفرت دارم.

باری... جواب دیو بی‌عدالتی را با دیوصفتی نمی‌خواهم بدهم. بیا شیشه عمرش را به دست آوریم.

شیشه عمر او همدلی و آزادمنشی ماست.

شیشه عمر او لبخند ماست.

و او جز آن نمی‌خواهد که ما خشم برگیریم و همچون خودش خون بریزیم.

و بی‌عدالتیست که از میدان خشم ما پیروز به در خواهد آمد. چه ما پیروز شویم و چه آنها...

بی‌عدالتی هم همچون آزادی متعلق به کسی نیست. هر که نامهربان‌تر باشد بی‌عدالتی از آن اوست.

بیا این شوم بی‌عدالتی را از خودمان ناامید کنیم.

راهی دیگر...

من یک بار دیگر این مسیر را انتخاب می‌کنم.

فرصتی می‌دهم به عنوان یک فرد از هزاران، تا بار دیگر تلاشی شود برای آزادی و دموکراسی...

این بار تلاش من و تلاش تو و تلاش آنها...

شاید ما شدیم...

شاید آزادی حتی به روح بی‌عدالتی هم تابید و روشنش کرد.

بگذار همین جا تمام کنم این نوشته را...

خواستم به تو هم بگویم، هنوز همراهت و هم‌عقیده‌ات هستم. راهی را گزیده‌ام که با راه تو تفاوت دارد. من هنوز به گام به گام رفتن تا آزادی اعتقاد دارم.

سفر ده هزار فرسنگی با گام اول آغاز می‌شود.

به شرطی که هیچ گاه فراموش نکنم و نکنی و نکنیم، از کجا آغاز کردیم و به سوی چه می‌خواستیم برویم.

آزادی برای تمام انسانها...

به شرطی که آنها هم فراموش نکنند.



  Comments:  ارسال یک نظر
<< Home

[ خانه| پست الكترونيك ]

انتشار الکترونیکی نوشته‌های این وبلاگ همراه لینک، و چاپ آنها تنها با اجازه‌ی نویسنده (ساسان م. ک. عاصی) مجاز است

Home
E-mail
Feed

دیوارپَرده

راهــــــــــرو

گوگل ریـــدر

پیوندها

جستار
فرزان سجودی
حضور خلوت انس
نویسش نقطه الف در نقطه الف
N.EHT.1927. ART
یادداشت‌های شیوا مقانلو در کازابلانکا
نقره‌ی اثیر
...آمدم، نبودید
یادداشت‌ها و چیزهای دیگر
تنهایی پر هياهو
Sir Hermes Marana the Great
A Man Called Old Fashion
شوخی روزگار
آفتاب پرست
لولیتا
سرزمین رویاها
وضعیت بینابینیت
راز
زن‌نوشت
سپینود
موسیقی آب گرم
میرزا پیکوفسکی
امشاسپندان
قصه‌های عامه پسند
Osmosis
کتاب‌های عامه‌پسند
کتاب‌خونه
اگنس
ماهی_سیاه_کوچولو
دفترهای سپید بی‌گناهی
درباره نشانه
LIthium
لحظه
رگبار
گل‌تن
حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین
خرمگس خاتون
آدمهای خوب شهر
روز برمی‌آید
U2
لولیان
نوشته‌های اتوبوسی
Agrandissement
پیاده رو
Déjà Vu
فلسفه در اتاق خواب
ذهن سیال
دختر بودن
خودخویش‌نامه
زن نارنجی
1807
همشهری کاوه
غربتستان
دالان دل
برج شادی
لحظه‌هایی از بودن
آنکس که نداند
خودکار بی‌رنگ
شور
تفتستان
علیرضا معتمدی
ترانه‌ای در تاریکی
!همين كه هست
دنیای هیچ‌آلودِ من
گلاره و نارنج طلا
عاقلانه
داستانک‌های چوبی
مشعشع‌ نامه
مینیمال‌ها و طرح‌های رضآ نآظم
نگین
٤دیواری
صدف فراهانی
Frozen words
گلناز والا
ايزدبانو
الهه مهر
بیلی و من
روزمره
بانوی اردیبهشت
فلُّ‌سَفَه
دید هفتم
پاپریک
از مهتابی به كوچه تاريک
حبسیات
روایتی دیگر
راوی حکایت باقی
سوراخ تو دیوار
دندانهای تيز
نامه های جامانده
یادداشت‌های یک معترض

شعـــــر

نامه‌هایی به خودم
یداله رؤیایی
همین‌طوری نوزدهم
پاگرد
اتاقي از آن خود
...می‌خوام خودم باشم
کوتاه نوشته های من
من واقعی
Photo Haiku
کو
یادم تو را فراموش

ســایت‌ها

تغییر برای برابری
هزارتو
جن و پری
زنستان
آکادمی فانتزی
هنوز
هفتان
رادیو زمانه
بلاگ‌نیوز
بلاگچین
کارگاه
دیباچه
مجله‌ی شعر در هنر نویسش
هستیا
دوات
کتاب قرن

مـوسـیـقی

گفتگوی هارمونیک
BANG Classical
آرشه
هنر و موسیقی
My Reticence
Classic Cat
هرمس
مرکز موسیقی بتهوون
آوای باربد

عکاســــی

Masters of Photography
FanoosPhoto
Nazif Topçuoğlu
کسوف
یکی دیگه
نگین فیروزی

گالـــــری‌ها

Artchive
ژازه طباطبائی
آرون جاسینسکی
نگین احتسابیان
آزاده طاهائی
مکرمه قنبری
Chera na ...?

هنرکـــــــده‌ها

موزه هنرهای معاصر
خانه‌ی هنرمندان ایران
بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران

آرشـــــیو

دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
نوامبر 2009
ژانویهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
دسامبر 2010
فوریهٔ 2011
ژوئن 2011
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
آوریل 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
سپتامبر 2013
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
اکتبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
فوریهٔ 2015
آوریل 2015
مهٔ 2015
مهٔ 2017
ژوئن 2017
سپتامبر 2017
نوامبر 2018
دسامبر 2018
آوریل 2019
ژانویهٔ 2020
فوریهٔ 2020
مهٔ 2020

Counter