شبکـــه‌ی تارعنکـــبوتـــی رنگــین به روایت ســـاســـان م. ک. عــــاصـــی


۱۳۸۴ خرداد ۸, یکشنبه

با همه شما هستم حضرات: آزادی صاحاب نداره!

با تو‌ام حضرت!

خوب گوش کن...

یک بار بیشتر فرصت ندارم به عنوان ساسان . م . ک . عاصی زندگی کنم. پس باید درست, بودنمو خرج کنم.

برای چیزی که ارزش بودن داشته باشه و مردن. دو تا چیز می‌شناسم که این ارزش رو دارن:

عشق و آزادی.

دقیقا به این خاطره که این‌طور زندگی می‌کنم, حتی اگر هیچ چیز هم بر وفق مرادم نباشه.

گرچه از نظر من این دو تا تفاوتی ندارن. ولی می‌خوام الآن باهات از آزادی حرف بزنم.

حضرت!

آزادی صاحاب نداره!

دریافتی؟

پس از تو نه خط می‌گیرم و نه حتی باهات موافقت می‌کنم.

شکل تو هیچ فرقی با اون اشکالی که ازشون هراس دارم نداره... هیچ فرقی با اون اشکالی که هم من و هم تو باهاشون مخالفیم هم نداره... تو هم می‌خوای صاحاب شی.

می‌دونی؟ دیکتاتوری دیکتاتوریه!

فکر نمی‌کنی که از زیر یوق یه دیکتاتور بیام بیرون و گردن به یوق تو بدم...

نه حضرت! اصولا وقتی شروع کردم به متنفر شدن از دیکتاتوری, تصمیم نداشتم از بعضی‌هاش خوشم بیاد و از بعضی‌هاش نه...

دریافتی؟

گرچه خسته‌ام و حوصله ندارم... اما هنوز به این شعر معتقدم:

رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود

رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود

ناراحتت که نمی‌کنه؟

منطقی اگر باشی ناراحت هم نمی‌شی...

اصول من رو که می‌دونی؟

هیچ اجباری ندارم که در ابراز عقیده ملاحظه کاری کنم... فکر می‌کنم, روش انتخاب می‌کنم و حرکت می‌کنم... و به روشم و مسیرم اعتقاد دارم.

خوب یا بد نداره حضرت!

چرا همیشه دنبال ارزش‌گذاری هستی؟

گوش کن...

همون‌طور که تا دیروز گوش می‌کردی, از امروز به بعد هم گوش کن... من همون آدم هستم.

می‌دونی؟

قضیه صندلی لق رو اشتباه فهمیدی...

من هنوز هم حاضر نیستم رو هیچ صندلی لقی بنشینم.

و دقیقا همین جاست که به جای رفتن از مسیر مبهم, مسیر مشخص‌تری رو دنبال می‌کنم..

در نظر من اون چیزی که صندلی لق هست, رویاها و کینه‌های شخصی توئه...

ببین حضرت! من نمی‌تونم پایه‌های یه دنیای نو رو روی کینه و نفرت تجسم کنم.

می‌دونی که تو یکی دو نفر نیستی...

می‌دونی که خیلی از کسایی هستی که بی‌اونکه کمی فکر کنی چسبیدی به کینه‌های شخصی‌ت و حالا امروز از من هم کینه به دل گرفتی...

من خیال می‌کنم دارم دنبال آزادی می‌گردم. تو هم خیال می‌کنی داری دنبال آزادی می‌گردی...

ممکنه مسیر هرکدوم از ما درست باشه و یا غلط...

فقط یه تفاوت وجود داره...

آزادی تو فقط برای بعضی‌هاست...

اما من اون آزادی رو دوست دارم که برای همه باشه...

می‌فهمی؟

برای همه...

حتی برای اون آدمهایی که حیوون شدن...

من نمی‌تونم سر یه الاغ رو ببرم و یا یه سگ رو با تیر بزنم...

اما تو مثل اینکه خیلی هم بدت نمیاد.

حضرت! انتظار نداری که همراهت بشم؟

من از خون متنفرم...

باور کن صلح رو با خون نمی‌شه به دست آورد...

کبوتر صلح شاخه زیتون به نوکش داره, نه یه مسلسل...

داری به من می‌گی خائن و ترسو؟

اشکال نداره...

آره... من می‌ترسم از خون دیگران که روی زمین جاری شده...

خون خودم مال تو... بیا بریز رو زمین...

آخه حضرت! هیچ مرده‌ای نمی‌تونه بترسه...

قبلش؟

نمی‌دونی چند بار تا دم مرگ رفتم؟

نه! من نمی‌ترسم...

من از جوی خون بدم می‌آد... می فهمی؟

و حاضرم بمیرم تا جلوی این جوی رو بگیرم. باور کن آزادی فقط به درد آدمهای زنده می‌خوره.

باید آزادی رو ساخت... نباید از زیر ساختنش شونه خالی کرد.

اگه پاش بیفته شاید خیلی کارها بکنم, اما حاضر نیستم تا تقی به توقی خورد بیام همراه تو عربده بزنم آی آزادی... گاهی اوقات باید آزادی رو با صدای آروم صداش کرد, و البته قبول دارم گاهی اوقات هم باید فریادش زد... ولی از اولش نه!

برای رسیدن به آزادی باید جدی و جدی راه افتاد.

راه بیفت حضرت!

من هم می‌خوام راه بیافتم...

تا یه جاهایی با هم می‌ریم...

اما رک و راست بگم...

امیدوارم من قبل از تو به آزادی برسم...

تو دنیای آزاد تو می‌ترسم از زنده بودن...

تو دنیای آزاد تو بوی کینه میاد هنوز...

تو دنیای آزاد تو می‌ترسم کبوتر صلحت باز هم فقط کبوتر نر باشه...

می‌دونی حضرت؟

آزادی مال تمام آدمهاس...

ببینم! اصلا بلدی بدون مزد کار کنی؟

راستی حضرت! داشت یادم می‌رفت.

می‌دونی که آزادی با ولنگاری تفاوت داره؟

دنبال تعریفی باز هم؟

اَه... لعنت! باز هم می‌خوای محدود کنی؟

باشه! یه تعریف کوچولو... هر کاری خواستی بکنی بکن، اما به حقوق کسی حق نداری تجاوز کنی و یا لطمه بزنی...

البته این شرط انسانیته.

فکر نمی‌کردم نیاز به توضیح داشته باشه.

وقتی انسان باشی, آزادی نیازی به تعریف نداره.

اون وقتی که تمامن انسان باشی, یعنی آزادی.

زنده باد آزادی برای همه انسانها...

دریافتی؟

انسان‌ها...

آزادی.

انسان.

می‌دونی که؟

اونروز دیگه نمی‌شه به کسی امر و نهی کرد.

امیدوارم اون روز بتونی حرفای مخالفینتو گوش کنی.

من هم باهات حرف دارم.

دوباره می‌گم:

زنده باد آزادی برای تمام انسان‌ها



  Comments:  ارسال یک نظر
<< Home

[ خانه| پست الكترونيك ]

انتشار الکترونیکی نوشته‌های این وبلاگ همراه لینک، و چاپ آنها تنها با اجازه‌ی نویسنده (ساسان م. ک. عاصی) مجاز است

Home
E-mail
Feed

دیوارپَرده

راهــــــــــرو

گوگل ریـــدر

پیوندها

جستار
فرزان سجودی
حضور خلوت انس
نویسش نقطه الف در نقطه الف
N.EHT.1927. ART
یادداشت‌های شیوا مقانلو در کازابلانکا
نقره‌ی اثیر
...آمدم، نبودید
یادداشت‌ها و چیزهای دیگر
تنهایی پر هياهو
Sir Hermes Marana the Great
A Man Called Old Fashion
شوخی روزگار
آفتاب پرست
لولیتا
سرزمین رویاها
وضعیت بینابینیت
راز
زن‌نوشت
سپینود
موسیقی آب گرم
میرزا پیکوفسکی
امشاسپندان
قصه‌های عامه پسند
Osmosis
کتاب‌های عامه‌پسند
کتاب‌خونه
اگنس
ماهی_سیاه_کوچولو
دفترهای سپید بی‌گناهی
درباره نشانه
LIthium
لحظه
رگبار
گل‌تن
حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین
خرمگس خاتون
آدمهای خوب شهر
روز برمی‌آید
U2
لولیان
نوشته‌های اتوبوسی
Agrandissement
پیاده رو
Déjà Vu
فلسفه در اتاق خواب
ذهن سیال
دختر بودن
خودخویش‌نامه
زن نارنجی
1807
همشهری کاوه
غربتستان
دالان دل
برج شادی
لحظه‌هایی از بودن
آنکس که نداند
خودکار بی‌رنگ
شور
تفتستان
علیرضا معتمدی
ترانه‌ای در تاریکی
!همين كه هست
دنیای هیچ‌آلودِ من
گلاره و نارنج طلا
عاقلانه
داستانک‌های چوبی
مشعشع‌ نامه
مینیمال‌ها و طرح‌های رضآ نآظم
نگین
٤دیواری
صدف فراهانی
Frozen words
گلناز والا
ايزدبانو
الهه مهر
بیلی و من
روزمره
بانوی اردیبهشت
فلُّ‌سَفَه
دید هفتم
پاپریک
از مهتابی به كوچه تاريک
حبسیات
روایتی دیگر
راوی حکایت باقی
سوراخ تو دیوار
دندانهای تيز
نامه های جامانده
یادداشت‌های یک معترض

شعـــــر

نامه‌هایی به خودم
یداله رؤیایی
همین‌طوری نوزدهم
پاگرد
اتاقي از آن خود
...می‌خوام خودم باشم
کوتاه نوشته های من
من واقعی
Photo Haiku
کو
یادم تو را فراموش

ســایت‌ها

تغییر برای برابری
هزارتو
جن و پری
زنستان
آکادمی فانتزی
هنوز
هفتان
رادیو زمانه
بلاگ‌نیوز
بلاگچین
کارگاه
دیباچه
مجله‌ی شعر در هنر نویسش
هستیا
دوات
کتاب قرن

مـوسـیـقی

گفتگوی هارمونیک
BANG Classical
آرشه
هنر و موسیقی
My Reticence
Classic Cat
هرمس
مرکز موسیقی بتهوون
آوای باربد

عکاســــی

Masters of Photography
FanoosPhoto
Nazif Topçuoğlu
کسوف
یکی دیگه
نگین فیروزی

گالـــــری‌ها

Artchive
ژازه طباطبائی
آرون جاسینسکی
نگین احتسابیان
آزاده طاهائی
مکرمه قنبری
Chera na ...?

هنرکـــــــده‌ها

موزه هنرهای معاصر
خانه‌ی هنرمندان ایران
بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران

آرشـــــیو

دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
نوامبر 2009
ژانویهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
دسامبر 2010
فوریهٔ 2011
ژوئن 2011
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
آوریل 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
سپتامبر 2013
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
اکتبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
فوریهٔ 2015
آوریل 2015
مهٔ 2015
مهٔ 2017
ژوئن 2017
سپتامبر 2017
نوامبر 2018
دسامبر 2018
آوریل 2019
ژانویهٔ 2020
فوریهٔ 2020
مهٔ 2020

Counter