شبکـــه‌ی تارعنکـــبوتـــی رنگــین به روایت ســـاســـان م. ک. عــــاصـــی


۱۳۸۴ اردیبهشت ۱۱, یکشنبه

چه بگويم به کارگری که زندانی است؟

اول ماه می

روز جهانی کارگر

گرامی باد

می‌خواستم درباره روز جهانی کارگر حتما چیزی بنویسم. اما حرفی برای گفتن نداشتم...

در گزارشی که دیروز نوشتم خبردستیگری یکی از کارگران ایران خودرو نیز بود. در یک خبر دیگر خواندم که كه "كار فرما ازابتدای اشتغال به كار زنان از آنها، چک سفيد امضا می‌گيردو هر زمان كه خود بخواهد اقدام به اخراج بی‌دليل آنها می نمايد."

پدر من کارگر است. شصت سالگی را پشت سر گذاشته و هنوز حکم بازنشستگی اش صادر نشده...

مادر من نیز سالها کارگر بود... و حالا که بازنشسته شده هنوز هم کارگر است.

یکی از خویشانم سالها عضو ارتش بود. از ارتش اخراج شد و بعد از آن تا پایان عمرش یک کارگر خیاط بود. چند سال آخر عمرش با سرطان حنجره دست و پنجه نرم می‌کرد ولی کار را کنار نگذاشت.

من نیز شاید کارگر باشم. ساعتها پشت میز می‌نشنیم و می‌نویسم و صاحبکار مستبدم که خودم هستم نوشته هایم را نمی‌پذیرد و مرا مجبور می‌کند دوباره بنویسم.

مثل همین حالا که مجبورم کرده چیزی در رابطه با روز کارگر بنویسم.

به او می‌گویم: دقیقا می خواهی چه بنویسم؟

می‌گوید: نمی دانم... امروز برای من روز مهمی است... فکر کن ببین می توانی مطلبی درباره امروز و در قدردانی از کارگران بنویسی؟

می‌گویم: چه بنویسم در رثای کارگری که الآن کنج سلول نشسته و دارد فکر می کند همسر و فرزندانش چه وضعی دارند؟ در قدردانی از کارگری که آرزوی یک روز استراحت و آرامش دارد چه بنویسم؟ چه بگویم به کارگری که احتمالا این نوشته را می خواند و حوصله هیچ حرف خشکی را ندارد؟

می‌گوید: همین ها را بنویس... از او تشکر کن به خاطر تمام این کارها...

می‌گویم: تشکر من چه سودی به حال او دارد؟ آن کارگر بیش از تشکر من آزادی و استراحت و حقوق کافی و کار انسانی می خواهد... سالهاست که همه داریم تشکر می‌کنیم از کارگران...

با این تشکرها چه گلی به سر خودمان و بقیه زده ایم... فکر می‌کنی چند نفر از کارگرانی که امروز در تجمعات مختلف شرکت کرده‌اند، شب را در خانه خودشان بگذرانند که بخواهند آن وقت به تشکر من هم فکر کنند؟

یادم می‌آید حدودن ده دوازده سالم بود که برای اولین بار می خواستم روز کارگر را به کارگران خانواده ام تبریک بگویم. به مادرم و به شوهرعمه‌ام که کارگر کارگاه خیاطی پدرم بود تبریک گفتم.

پدرم متعجب از بی‌توجهی‌ام به خودش، پرسید: مگه من کارگر نیستم که بهم تبریک نمی‌گی؟

جواب دادم: شما صاحبکار هستین خب!

پدرم با نیم خنده تلخی جواب داد: عزیز من! تو مملکت ما هیچ کسی صاحب کار خودش نیست...

شاید نزدیک یک سال بعد بود که حرف پدرم به خودش و به من اثبات شد.

کارگاه کوچکش را شهرداری تعطیل کرد و چند ماه بعد، از کارگاه صد و بیست متری، سی مترش را به قیمت حدودن هشت میلیون تومان به خودش فروخت...

بیش از ده کارگر بی‌کار شدند... پدرم ماند و پیرمردی که آن روزها هفتاد سالی داشت و شوهر عمه‌ام که تازه به سرطان حنجره مبتلا شده بود...

می‌گوید: تمام دنیا در تلاشند تا روزی حقوق انسانی کارگران را بهشان بازگردانند...

می‌گویم: نتایجش را دارم می‌بینم!

می‌گوید: انکار می‌کنی که امتیازاتی به دست آورده شده؟

می‌گویم: نه! تا دیروز یک کارگر سیب زمینی پخته می خورد و نان بیات و صاحب‌کار همان سیب زمینی را با مرغ و نان بیات نشده می‌خورد... امروز هم کارگر و هم صاحب‌کار می‌توانند ماکارونی بخورند... برای همین کارگر کمتر احساس تبعیض می کند... امروز هم کارگر و هم صاحب‌کار محصولات کوکاکولا را می خورند... امروز هر دو می توانند وسیله نقلیه داشته باشند و شلوار جین پایشان کنند... حالا صاحب‌کار وام می‌دهد و کارگر قسط!

همیشه به اینجا که می‌رسم نمی دانم در جواب خودم چه بگویم...

می‌گوید: چیزی درباره زنان کارگر بنویس...

می‌گویم: کارگران به توان دو؟ چه بنویسم درباره زنان کارگر؟ بنویسم از دو جانب استثمار می‌شوند؟ همان کارگری که خودش در کارخانه مورد استثمار قرار می‌گیرد ، به خانه که می‌رسد خودش را صاحب‌کار همسرش می‌بیند... زنان کارگرانی هستند که هیچ وقت حق بازنشستگی ندارند... زنان تا وقتی نظام مردسالار سرپا باشد کارگران بدون حق هستند... چه بنویسم درباره موجودی که حق خالقیت بر گردن بشر دارد و اینگونه مورد استثمار قرار می‌گیرد و اینگونه از حقوق انسانی خودش محروم می‌شود؟

می‌گوید: بنویس اگر نظام سرمایه داری سرنگون شود، زنان هم به حقوق خود می‌رسند...

می‌گویم: لطیفه می‌گویی؟ نظام سرمایه داری خودش محصول نظام مردسالار است... گیرم که نظام سرمایه داری سرنگون شد... با فرهنگ مردسالار چه می‌کنی؟ تا وقتی فرهنگ مردسالار موجود باشد و تا وقتی زنان به صورت منقاد مردان در نظر گرفته شوند بساط همین است که هست... اتفاقا معتقدم برای سرنگونی نظام سرمایه داری باید اول نظام مردسالار را بی‌اعتبار کرد... در فرهنگ پوسیده ای که هنوز زن را صاحب اختیار تن و روان خودش نمی‌داند، اگر تمام حقوق کارگری یک زن کارگر هم به او بازگردانده شود، باز هم تضمینی وجود ندارد که حق زن بودنش نیز احقاق شود.

مشکل اصلی فرهنگ کهنه و پوسیده ای است که هنوز دارد نفس می کشد و تا به خاک نسپاریمش دست از سرمان بر نمی‌دارد... اول باید این فرهنگ ضد زن را نابود کرد.

رک بگویم، فمینیست بودن را به کمونیست بودن ترجیح می دهم.

می‌گوید: خب! همه اینها را گفتی... راه حل‌ات چیست؟

می‌گویم: من راه حلی برای دیگران ندارم... راه حل برای خودم دارم... (( عمل))...

با حرف و حسرت و ناله هیچ چیزی حل نمی‌شود... راه حل من این است که یاد بگیرم و همزمان با یاد گرفتن حرکت کنم...

می‌گوید: سالها طول می کشد...

می‌گویم: شنیده ای که؟" سفر ده هزار فرسنگی با گام اول آغاز می شود."

می‌گوید: دیدن روز آزادی شاید به عمرت قد نداد...

می‌گویم: به عمر کدام یک از اسوه‌های زندگی ام قد داد؟ من نتیجه تلاش آنها را برداشت می‌کنم و اگر خودم هم درست تلاش کنم، کسی هم بعدها نتیجه همین تلاش را برداشت خواهد کرد.

بحث بین من و خودم همین طور ادامه می‌یابد... همیشه هم یکی از ما شش نفر که با هم در شبکه تارعنکبوتی رنگین زندگی می کنیم بالاخره می‌تواند بقیه را متقاعد کند... نه اینکه سرکوبشان کند! هر وقت خودم در پاسخ به خودم در بمانم،‌حرف خودم را در بحثهای خودمانی‌ام می‌پذیرم...

که اگر این طور نبود حرکت برایم غیرممکن می‌شد...

حقیقتا نمی‌دانم درباره روز جهانی کارگر چه بنویسم.

فقط می‌توانم یک آرزو برای خودم و تمام مردم و تمام کارگران بکنم:

از مبارزه برای کسب حقوق انسانی‌مان و آزادی‌مان نا امید نشویم.

چرا که مهم ترین چیزی که برای پیروزی باید داشت، امید به به پیروزی است.

و امیدوارم دیگر فریب امتیازات کوچکی که به ما می‌دهند را نخوریم... آزادی آزادی است... کم و زیاد نمی‌شناسد و حق ما است و برای داشتنش نباید چانه‌زنی کرد...

و نباید هم از شکست ها نا امید شد... یکی از راههای یافتن مسیر درست، شناختن مسیرهای غلط است.

باید پیروز شویم... چرا که اگر پیروز نشویم، محکوم به شکستیم!



  Comments:  ارسال یک نظر
<< Home

[ خانه| پست الكترونيك ]

انتشار الکترونیکی نوشته‌های این وبلاگ همراه لینک، و چاپ آنها تنها با اجازه‌ی نویسنده (ساسان م. ک. عاصی) مجاز است

Home
E-mail
Feed

دیوارپَرده

راهــــــــــرو

گوگل ریـــدر

پیوندها

جستار
فرزان سجودی
حضور خلوت انس
نویسش نقطه الف در نقطه الف
N.EHT.1927. ART
یادداشت‌های شیوا مقانلو در کازابلانکا
نقره‌ی اثیر
...آمدم، نبودید
یادداشت‌ها و چیزهای دیگر
تنهایی پر هياهو
Sir Hermes Marana the Great
A Man Called Old Fashion
شوخی روزگار
آفتاب پرست
لولیتا
سرزمین رویاها
وضعیت بینابینیت
راز
زن‌نوشت
سپینود
موسیقی آب گرم
میرزا پیکوفسکی
امشاسپندان
قصه‌های عامه پسند
Osmosis
کتاب‌های عامه‌پسند
کتاب‌خونه
اگنس
ماهی_سیاه_کوچولو
دفترهای سپید بی‌گناهی
درباره نشانه
LIthium
لحظه
رگبار
گل‌تن
حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین
خرمگس خاتون
آدمهای خوب شهر
روز برمی‌آید
U2
لولیان
نوشته‌های اتوبوسی
Agrandissement
پیاده رو
Déjà Vu
فلسفه در اتاق خواب
ذهن سیال
دختر بودن
خودخویش‌نامه
زن نارنجی
1807
همشهری کاوه
غربتستان
دالان دل
برج شادی
لحظه‌هایی از بودن
آنکس که نداند
خودکار بی‌رنگ
شور
تفتستان
علیرضا معتمدی
ترانه‌ای در تاریکی
!همين كه هست
دنیای هیچ‌آلودِ من
گلاره و نارنج طلا
عاقلانه
داستانک‌های چوبی
مشعشع‌ نامه
مینیمال‌ها و طرح‌های رضآ نآظم
نگین
٤دیواری
صدف فراهانی
Frozen words
گلناز والا
ايزدبانو
الهه مهر
بیلی و من
روزمره
بانوی اردیبهشت
فلُّ‌سَفَه
دید هفتم
پاپریک
از مهتابی به كوچه تاريک
حبسیات
روایتی دیگر
راوی حکایت باقی
سوراخ تو دیوار
دندانهای تيز
نامه های جامانده
یادداشت‌های یک معترض

شعـــــر

نامه‌هایی به خودم
یداله رؤیایی
همین‌طوری نوزدهم
پاگرد
اتاقي از آن خود
...می‌خوام خودم باشم
کوتاه نوشته های من
من واقعی
Photo Haiku
کو
یادم تو را فراموش

ســایت‌ها

تغییر برای برابری
هزارتو
جن و پری
زنستان
آکادمی فانتزی
هنوز
هفتان
رادیو زمانه
بلاگ‌نیوز
بلاگچین
کارگاه
دیباچه
مجله‌ی شعر در هنر نویسش
هستیا
دوات
کتاب قرن

مـوسـیـقی

گفتگوی هارمونیک
BANG Classical
آرشه
هنر و موسیقی
My Reticence
Classic Cat
هرمس
مرکز موسیقی بتهوون
آوای باربد

عکاســــی

Masters of Photography
FanoosPhoto
Nazif Topçuoğlu
کسوف
یکی دیگه
نگین فیروزی

گالـــــری‌ها

Artchive
ژازه طباطبائی
آرون جاسینسکی
نگین احتسابیان
آزاده طاهائی
مکرمه قنبری
Chera na ...?

هنرکـــــــده‌ها

موزه هنرهای معاصر
خانه‌ی هنرمندان ایران
بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران

آرشـــــیو

دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
نوامبر 2009
ژانویهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
دسامبر 2010
فوریهٔ 2011
ژوئن 2011
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
آوریل 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
سپتامبر 2013
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
اکتبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
فوریهٔ 2015
آوریل 2015
مهٔ 2015
مهٔ 2017
ژوئن 2017
سپتامبر 2017
نوامبر 2018
دسامبر 2018
آوریل 2019
ژانویهٔ 2020
فوریهٔ 2020
مهٔ 2020

Counter