هوا دوباره دم از سرما می زند ...
جوانه های ریز و قشنگ سبز نوک شاخه ها اما ...
گفتم : سرما می زنه این جوونه ها رو ... دوباره می ریزن اول جوونی ...
جوانه ها نمی دانند . نمی دانند چه سرنوشت تلخی در انتظارشان است اگر از همین اول قوی نباشند ... اگر گول بهار دروغین را بخورند ...
***
رفته بودم که چند دوست گرامی را ببینم و در مورد کاری صحبت کنیم ...
همین سه ــ چهار هفته پیش بود که درخت شاتوت را نشان یکی از همان رفقا داده بودم و گفته بودم : تابستون زیر برگاش گم می شه آدم ...
و آن چند روز پیش حتی شاتوتها سرک کشیده بودند ... صورتم زیر برگهای نو پنهان بود و بچه ها را تماشا می کردم که بسکتبال بازی می کردند .
نگران جوانه ها بودم و هوایی که داشت دوباره سرد می شد ، اول بهاری ...
به یکی از دوستان گفتم: خنده ام می گیره... مردا هر چقدر هم که بزرگ شن باز هم بچه ان ...
و به بچه ها نگاه می کردم که داشتند سعی می کردند بسکتبال بازی کنند . بچه های حرفه ای نبودند البته ...
آن یکی رفیقم گفت : دخترا هم اگه می تونستن ، الآن وسط زمین بودند .
گفتم : اتفاقا به همین فکر می کردم ... چرا دخترا نمی آن وسط زمین ... اگه با هم باشن ، کی می تونه بهشون گیر بده ؟
گفت : همین چند وقت پیش یکی از دخترا که بسکت می زد رو بردن حراست ...
گفتم : لابد شماها هم نشتسین کله تون رو قایم کردین؟
گفت : چی کار می کردیم ؟ ...
دانشگاه قدیمی که می رفتم ( دانشگاه سوره ) هم همین مسیر را طی کرد ... هیچ کاری نکردند وقتی استادها و بچه ها اخراج شدند ... و الآن شده یک جهنم سرد مرده که کلاهم بیفتد آنجا ، نمی روم برش دارم .
اگر کمی بچه ها پشت هم را داشتند ...
گفتم : همیشه منتظریم یکی دیگه تغییر رو ایجاد کنه ...
چند لحظه بعد ، باز توی فکر جوانه ها بودم . بعد از ظهر هم دیدم باغچه حیاط موسسه پر برگهای سبز شده ... چطور می شد بهشان بفهمانم گول این بهار را نخورید؟
***
گول هیچ بهار زود رسی را نباید خورد .
هیچ بهار دروغی را نباید پذیرفت ...
وقتی آفتابکاران را گوش می کنم و یا سرود گل سرخ را که می گوید :
(( زمستون تموم شد/ بهار جاش نشون شد / سیاهی تموم رفت و باز خورشید جاش در اومد ))
دلم می لرزد .
دلم آتش می گیرد به سرنوشت آن سروهای سهی که فکر می کنم ...
همه ریختند ... همه سوختند ...
لعنت به هر چه بهار دروغین ...
***
رفیقم گفت : هوا گرم می شه و دوباره جوونه می زنن ...
گفتم : توی همین هوای سرد هم شاید جوونه زدن و موندن ...
جوونه زده ان ...
***
توی فکر جوانه هام ... هوا دارد سرد می شود دوباره همین اول بهاری ( هوا خیلی وقته سرده ) ... جوانه ها هم روی شاخه ها سرک کشیده اند ...
دلم می خواهد با جوانه ها حرف بزنم :
های شاتوت ، گیلاس ، چنار ... نه اینکه دوباره بخوابید ها ... همه هراسم از همین دوباره خوابیدن است ... نه ... دیگر وقت خوابیدن تمام شده ...
فقط گول یک همچین بهاری را نخورید ... گول هیچ بهار دروغی را نخورید ...حالا که سرک کشیده اید ، خودتان را در آغوش این بهار نیندازید ... حواستان باشد که این هم یک جور زمستان دیر رس است ... حالا که بیرون آمده اید ، قوی باشید ... نَفَس سرما را ببرید ...
هنوز دیر نشده ...
نباید گول هیچ بهار دروغینی را خورد ...