شبکـــه‌ی تارعنکـــبوتـــی رنگــین به روایت ســـاســـان م. ک. عــــاصـــی


۱۳۸۴ فروردین ۱۹, جمعه

وظيفه ما ...

( اين نوشته با چند روز تاخير به خاطر مشکل پرشين بلاگ پست می شود ... اما هنوز دير نشده ... هنوز هيچ مشکلی حل نشده ... )

خبرنگار ايلنا( مسيح علی نژاد)از مجلس اخراج شد

مسيح علي‌نژادم، نه دزد، نه طناز، نه بي‌نزاكت و نه معيوب.

تا آنجا که ذهنم یاری می کند ، این اولین باری است که با نام مسیح علی نژاد برخورد می کنم.

مدتهاست که هیچ روزنامه ای نمی خوانم . چند بار رفتم و روزنامه هایی خریدم ، اما با خواندن چند صفحه اش باز پشیمان شدم ... تک و توک اگر خبر خاصی باشد و دوستانم پیشنهاد کنند شاید روزنامه ای بخرم و بخوانم .

بیشتر اطلاعات روزم را سعی می کنم از طریق اینترنت به دست بیاورم . گر چه می دانم اینترنت هم می تواند مثل روزنامه ها غیر قابل اعتماد باشد .

به هر حال ... در این چند روز اخیر بود که برای اولین بار نام مسیح علی نژاد به گوشم خورد .( با خواندن کاری که او کرده بود، احساس کردم که بی اعتمادی به روزنامه ها خیلی هم منطقی نیست ، وقتی چنین خبرنگاران و روزنامه نگاران مسئولی هنوز وجود دارند و قطعا کم هم نیستند .)

خبر را خواندم ... برایم جالب بود که اصلا تعجب نکردم ... با همان اطلاعاتی که درباره خانم علی نژاد دریافت کردم ، این امر برایم قابل درک شد که خبرنگاری چنین را ، یک سری مغزهای پوک نمی توانند تحمل کنند .

اما به این فکر افتادم که تعجب نکردن من ، آیا دلیل آن می شود که اعتراضی هم نکنم؟ و آیا شناخت اندک من نسبت به مسیح علی نژاد و فعالیتهای او باعث می شود که نتوانم درباره ماجرای پیش آمده نظری بدهم ؟

تعجب نکردنم ، تنها یک دلیل داشت ... اگر فردا بیایند وسط خیابان سرم را هم ببرند ، پیش از مرگ ، تعجب نخواهم کرد ... در زمانه حاضر اگر از آسمان لنگه دمپایی و تیر آهن هم ببارد تعجب نخواهم کرد ...

تعجب نمی کنم ، چون با این سیاستمداران و با خیل عظیم خلق خوش گریز ، هیچ اتفاقی دیگر ناممکن نیست .

وقتی خبر اعدام یک دختر بچه و خبر قتل یک و چندین خبرنگار و خبر دستگیری وبلاگ نویسان را شنیده باشی ... وقتی در سرزمینی بریزند توی خانه چند نویسنده و به وحشیانه ترین شکل ممکن آنها را به قتل برسانند ، وقتی هزاران دانشجو را بازداشت کنند ، وقتی مرگ و قتل و نا امنی و سرکوب این همه ساده یاب شده باشد ، دیگر جای تعجب برای هیچ چیز باقی نمی ماند .

در این حال اما ، تعجب نکردن آیا دلیلی می شود برای اعتراض نکردن ؟

از نظر من : به هیچ وجه !

تعجب نمی کنم ، چون می شود بدتر از اینها را هم پیش بینی کرد .

اما سکوت هم نباید کرد،چون دقیقا همین سکوت می شود پیش در آمد بدتر از اینهایش...

و شاید تنها راه قطع کردن این اتفاقات،شکستن همین سکوت باشد...که اگر همان سالهای

اول که خبرها را می خواندیم و می شنیدیم و فقط تنمان می لرزید،اعتراضی جدی می کردیم

دیگر امروز باز چنین خبرهایی را دریافت نمی کردیم...امروز شاید دوباره تعجب می کردیم !

تعجب نکردم .... اما خشمگین شدم ...

شاید مسیح علی نژاد را فقط از روی خبرها بشناسم، ولی یک موضوع مهم را درباره اش می دانم .

مسیح علی نژاد خبرنگار است .

به هر دلیلی که کار کند می تواند چندان مهم نباشد ... مسیح علی نژاد آزدی خواه باشد و یا فقط برای دل خودش کار کند ... هر چه باشد ، همین کاری که کرده ، در نظر من نشان آن بوده و هست که ، او خبرنگار بودن را پذیرفته و شناخته ... و نسبت به حرفه اش مسئول است ... که اگر نبود ، دلیلی نداشت برای افشای آن فیش حقوقی حیرت انگیز که برابر با در آمد شش ماه برادر من است .

با حساب همین عملش ، حتی ندیده و نشناخته می توانم بگویم نسبت به مردم احساس مسئولیت می کرده است .

حتی ندیده و نشناخته می توانم بگویم ، شاید حتی به فکر خودش هم نبوده و نباشد ...

که شاید اگر می خواست فکر خودش باشد این چنین با سوالاتش و برخوردش ، هفتمی ها را آشفته نمی کرد .

به هر حال ...

مسیح علی نژاد خبرنگار است .

تلاش می کند ... برای خودش یا من و امثال من ویا شما ... مهم این است که آن چه را باید به گوش مردم می رساند .

در نظر من خبرنگار کسی است که نمی گذارد صاحب قدرتان یادشان برود مردم هم هستند .

خبرنگار کسی است که چشم و گوش و زبان خلق است .

خبرنگار کسی است که جانش را و امنیتش را و احترامش را به خطر می اندازد تا من و شما و را آگاه کرده باشد .

خبرنگار بودن مسیح علی نژاد بیشترین شناخت را از او به ما می دهد .

مسیح علی نژاد را ممکن است از نزدیک ندیده باشیم و یا با او حرف نزده باشیم .

اما دورادور ، در کنار انسان بودن و شجاعتش ، خبرنگار بودن او نیز در ما نسبت به او احترام بر می انگیزد ، حتی اگر نشناسیمش .

به نظر من کسی که بتواند در مجلس هفتم بنشنید و حتی فقط حرفها را گوش کند یا اعصابی پولادین دارد ، یا خیلی نسبت به انسانهای هم وطنش احساس مسئولیت می کند و یا خودش هم قاطی مجلس امام زمان است .

مسیح علی نژاد اما ، نه تنها گوش می کرده و می دیده ، بلکه آن اخبار را در اختیار مردم قرار می داده ...

و مسیح علی نژاد آخرین خبرنگاری نخواهد بود که در این روند مورد حمله قرار بگیرد .

این چند ماه را به خاطر بیاورید... دستگیری آرش سیگارچی ، حکم ارتداد مجتبی سمیع نژاد ، احضار رویا طلوعی به دادگاه و دهها خبر این چنینی دیگر ...

حالا هم اخراج مسیح علی نژاد از مجلس که اسمش خانه ملت است و اما گوش و چشم و زبان ملت را تحمل نمی کند .

بعید نیست امروز که مسیح علی نژاد اخراج شد ، فردا هم بیاند و واقعا گوش و چشم ما را در بیاورند .

تعجب نکردم، اما خشمگینم ... خشمگینم ا ز اینکه مسیح علی نژاد مورد اهانت قرار می گیرد فقط برای اینکه خواسته به مسئولیت اش عمل کند و نماینده ملت باشد ...

مسیح علی نژاد را چه بشناسم و چه نشناسم و چه از دیدگاه ها و عقایدش خبر داشته باشم و چه نداشته باشم ، می دانم خبرنگار است ...

و می دانم تنها چون حقیقت را در اختیار مردم قرار داده ، چنین برخوردی با او شده ...

پس ِ این رفتار مجلسی ها ، تنها چیزی که می بینم این است :

مردم نباید بفهمند در مجلس چه اتفاقاتی می افتد .

مردم نباید بفهمند حکومتشان چه تصمیم هایی برایشان می گیرد و اصلا چگونه رفتار می کند .

مردم در کشوری که ادعای دموکراسی دارد ، نباید بفهمند سیاستمدارن چه می کنند .

مردم باید یک جوری این ادعای دموکراسی را بپذیرند و بهترین راه این است که از بیخ و بن چیزی ندانند .

باز هم تکرار می کنم ...

تا امروز سکوت کردیم .

این نتیجه آخری را هم که دیدیم .

عدم اعتراض ، عین پذیرفتن است .

و اگر این را بپذیریم باید منتظر بعدی ها باشیم .

اگر اعتراض نکنیم یعنی باور کرده ایم و پذیرفته ایم این رفتارها و سیاستها یعنی دموکراسی! و این شرایط یعنی آزادی!!!

و اگر اعتراضی نکنیم به اخراج مسیح علی نژاد ، یعنی او را تنهایش گذاشته ایم .

یعنی نمک را خورده ایم و نمکدان را شکسته ایم .

یعنی واقعا خلق خوش گریزیم .

اگر مسیح علی نژاد را تنها بگذاریم ، یعنی اعلام کرده ایم ما می خواهیم کر و کور باقی بمانیم و نفهمیم چه دارد سرمان می آید .

مسیح علی نژاد را چه بشناسیم و چه نشناسیم ...

می دانیم مسیح علی نژاد یک خبرنگار است .

و از آن مهمتر ، مسیح علی نژاد است . یعنی یک انسان ... یکی از ما که نماینده ما شده ...

اعتراض به اخراج مسیح علی نژاد وظیفه ماست .

پ . ن :

وب‌نوشته‌هاي مسيح علي نژاد



  Comments:  ارسال یک نظر
<< Home

[ خانه| پست الكترونيك ]

انتشار الکترونیکی نوشته‌های این وبلاگ همراه لینک، و چاپ آنها تنها با اجازه‌ی نویسنده (ساسان م. ک. عاصی) مجاز است

Home
E-mail
Feed

دیوارپَرده

راهــــــــــرو

گوگل ریـــدر

پیوندها

جستار
فرزان سجودی
حضور خلوت انس
نویسش نقطه الف در نقطه الف
N.EHT.1927. ART
یادداشت‌های شیوا مقانلو در کازابلانکا
نقره‌ی اثیر
...آمدم، نبودید
یادداشت‌ها و چیزهای دیگر
تنهایی پر هياهو
Sir Hermes Marana the Great
A Man Called Old Fashion
شوخی روزگار
آفتاب پرست
لولیتا
سرزمین رویاها
وضعیت بینابینیت
راز
زن‌نوشت
سپینود
موسیقی آب گرم
میرزا پیکوفسکی
امشاسپندان
قصه‌های عامه پسند
Osmosis
کتاب‌های عامه‌پسند
کتاب‌خونه
اگنس
ماهی_سیاه_کوچولو
دفترهای سپید بی‌گناهی
درباره نشانه
LIthium
لحظه
رگبار
گل‌تن
حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین
خرمگس خاتون
آدمهای خوب شهر
روز برمی‌آید
U2
لولیان
نوشته‌های اتوبوسی
Agrandissement
پیاده رو
Déjà Vu
فلسفه در اتاق خواب
ذهن سیال
دختر بودن
خودخویش‌نامه
زن نارنجی
1807
همشهری کاوه
غربتستان
دالان دل
برج شادی
لحظه‌هایی از بودن
آنکس که نداند
خودکار بی‌رنگ
شور
تفتستان
علیرضا معتمدی
ترانه‌ای در تاریکی
!همين كه هست
دنیای هیچ‌آلودِ من
گلاره و نارنج طلا
عاقلانه
داستانک‌های چوبی
مشعشع‌ نامه
مینیمال‌ها و طرح‌های رضآ نآظم
نگین
٤دیواری
صدف فراهانی
Frozen words
گلناز والا
ايزدبانو
الهه مهر
بیلی و من
روزمره
بانوی اردیبهشت
فلُّ‌سَفَه
دید هفتم
پاپریک
از مهتابی به كوچه تاريک
حبسیات
روایتی دیگر
راوی حکایت باقی
سوراخ تو دیوار
دندانهای تيز
نامه های جامانده
یادداشت‌های یک معترض

شعـــــر

نامه‌هایی به خودم
یداله رؤیایی
همین‌طوری نوزدهم
پاگرد
اتاقي از آن خود
...می‌خوام خودم باشم
کوتاه نوشته های من
من واقعی
Photo Haiku
کو
یادم تو را فراموش

ســایت‌ها

تغییر برای برابری
هزارتو
جن و پری
زنستان
آکادمی فانتزی
هنوز
هفتان
رادیو زمانه
بلاگ‌نیوز
بلاگچین
کارگاه
دیباچه
مجله‌ی شعر در هنر نویسش
هستیا
دوات
کتاب قرن

مـوسـیـقی

گفتگوی هارمونیک
BANG Classical
آرشه
هنر و موسیقی
My Reticence
Classic Cat
هرمس
مرکز موسیقی بتهوون
آوای باربد

عکاســــی

Masters of Photography
FanoosPhoto
Nazif Topçuoğlu
کسوف
یکی دیگه
نگین فیروزی

گالـــــری‌ها

Artchive
ژازه طباطبائی
آرون جاسینسکی
نگین احتسابیان
آزاده طاهائی
مکرمه قنبری
Chera na ...?

هنرکـــــــده‌ها

موزه هنرهای معاصر
خانه‌ی هنرمندان ایران
بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران

آرشـــــیو

دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
نوامبر 2009
ژانویهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
دسامبر 2010
فوریهٔ 2011
ژوئن 2011
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
آوریل 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
سپتامبر 2013
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
اکتبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
فوریهٔ 2015
آوریل 2015
مهٔ 2015
مهٔ 2017
ژوئن 2017
سپتامبر 2017
نوامبر 2018
دسامبر 2018
آوریل 2019
ژانویهٔ 2020
فوریهٔ 2020
مهٔ 2020

Counter