تازه کار تصحیح و تکمیل یک مقاله را تمام کرده بودم... کارهایم تقریبا تمام شده بودند و دیشب را قصد داشتم زودتر از چهار صبح بخوابم...
چند وقتی است که وبلاگم دیر به دیر صاحب یک مطلب جدید می شود. دلیل این تاخیرها نداشتن مطلب جدید نیست. برای قرار دادن مطالب جدیدم زمانهای خاصی در نظر گرفته ام و این چند وقت هم درگیر تنظیم و نوشتن آن مطالب بوده ام.دیشب تقریبا تمام این کارها داشتند سر وسامان می گرفتند و من قصد داشتم در همین چند روز آینده مطالب جدید را داخل وبلاگ قرار دهم و به همین خاطر قصد داشتم زودتر بخوابم...
دیشب قصد داشتم چرخ کوچکی در اینترنت بزنم و چند خبر بگیرم و بعد زود بروم و بخوابم...
دیشب می خواستم زودتر بخوابم...
قصدم آن نبود که دیر بخوابم...
خوابم هم نمی آمد اگر، باز هم زودتر می خوابیدم...
ولی لعنت بر اسلافش و خودش...
این نوشته ای را که می خوانید در شرایط مشابه صدها سال پیش نوشته ام. کنار یک میز چمباتمه زده ام و یک شمع بالای دفترم روشن کرده ام و درهوای دم کرده اتاقم دود چراغ
می خورم و قلم می زنم!
ساعت یک ربع به دوازده بود که برق کل محله مان رفت... تا ساعت دو نیمه شب هر چه زنگ می زدم اداره برق محله، جز بوق اشغال چیزی نمی شنیدم... مثل اینکه دوست عزیزمان هم رفته بوده داخل اینترنت چرخی بزند... تلفن اداره مرکزی هم در شبکه موجود نبود!
بالاخره که تلفن اداره محله آزاد شد، یک نفر آن سوی خط فرمودند اتصالی پیش آمده و بچه ها دارند مانور می دهند... و چنان این جملات را گفت که نزدیک بود من بروم یک گوشه پناه بگیرم.
همین دیگر!
من هم مجبور بودم بیدار بنشینم تا دوباره برق بیاید و آن یک ذره کار باقی مانده را تمام کنم...
قول داده ام دیگر فحش ندهم به جد و آباد...
به همین علت برای آنکه آن اوقات فراغت را بنابر عادت با خاک در گوش مورچه کردن پر نکنم، تصمیم گرفتم به تحلیل آن شرایط بپردازم تا (با لهجه خاصی بخوانید): هَه مَه بدانند... در سایَه یَ این...
در شناخت روشهای ايجاد برابری و عدالت اجتماعی:
بحث داغ بین تمام ایرانی ها ایجاد برابری و عدالت اجتماعی است...
در تاکسی از همه به یک میزان کرایه دریافت می شود تا این عدالت برقرار شود.
کرایه انقلاب تا مثلا آزادی برابر است با کرایه انقلاب تا مثلا بهشت زهرا...( گرچه بعضی راننده ها برای رفتن به آن مسیر اصلا به سمت میدان آزادی هم نمی روند و مسیر مستقیمی را انتخاب می کنند.)
جنبش آزادی خواه هم طالب برابری و عدالت اجتماعی است... به همین خاطر همه همین جور بی خود خانه و زندگی شان را ول می کنند و می روند پیش دوستانشان در مناطق بالای شهر و جلوی شهر بازی و اتراقهای چندین و چند ساله می کنند... گر چه در هتل نام نبرده همه اتاقها یکسان نیستند... مثلا بعضی اتاقها یک نفره اند... بعضی چند نفره... و بعضی اتاقها که در دل سنگ کنده شده اند فقط جا برای یک نفر و آن هم به صورت نیمه ایستاده دارند...
اما عدالت این حرفها حالی اش نمی شود... همیشه این بالش با آن بالش مساوی تر است...
حتی بعضی از دوستان آن قدر عدالت شامل حالشان می شود که سوار تاکسی می شوند و آن مسیر را می روند...
از آن طرف دیگر هم برابری و عدالت اجتماعی شامل حال همه می شود...
مثلا همه ما می دانیم هستند مناطقی که هنوز برق نگرفته شان...
به همین خاطر بعضی از ماهم دچار عدالت می شویم و بی برق می مانیم تا با هموطنانمان در مناطق محروم همدرد شویم...
یا مثلا همه ما شنیده ایم که امسال تابستان قرار گذاشته اند با خانمهایی که به هر دلیل بی حجاب به نظر می آیند برخورد کنند. هر دلیلش را هم بعدا خواهیم فهمید...
مثلا: مانتوی کوتاه می تواند جرم محسوب شود... کسی نگفته مانتوی تا چقدر کوتاه و تشخیص این بی حجابی را گذاشته اند به عهده اوشان... شخص بنده هم ممکن است به خاطر کوتاه بودن کتم بی حجاب محسوب شوم... تا حال سرکار چطور ایجاب کند! (و انگار اصلا هم مهم نیست که حتی همین مانتو هم کسی دوست دارد تنش کند یا نه... )
حکایت:
یه آقاهه تو یه اداره کار می کرده که کارمنداش حق نداشتن تو تابستون لباس آستین کوتاه بپوشن... اما اون آقاهه آستین کوتاه می پوشیده... حراست هر روز بهش تذکر می داده که آقاهه آستین کوتاه نپوش! و آقاهه توجه نمی کرده و احتمالا چون گردنش از حد معمول نازکتر نبوده مشکل خاصی هم برایش پیش نمی آمده...
یه بار که حراست باز تذکر می ده که آستین کوتاه نپوش، آقاهه جوش می آره و از حراستیه می پرسه: ببینیم... تو به روح اعتقاد داری؟
حراستیه می گه: بله...
آقاهه می گه: ای چی چی به اون روحت... گرمه هوا ...
البته ظاهرا در سرزمین ما گرما هم مثل کل ارث و حق طلاق و آزادی اجتماعی فقط شامل حال آقایان می شود.
به هر حال... در همین راستا با خبر شدم که امسال با آقایان بد حجاب هم برخورد می شود... از جمله آقایانی که ریش مدل دار دارند...
ریش بی مدل یعنی همان جور که همه می دانید...
ریش مدل دار اما...( اگر ریش پرفسوری هم محسوب شود کاندیدای مشروط هم دچار دردسر خواهد شد و احتمالا جزو شرایط کاندیدا شدنش صدور قرار منع تعقیب برای تمام ریش خاصان را هم اعلام می کند.)
می بینید؟
برای ایجاد برابری بین زنان و مردان می شود از آن ور هم رفت... امیدوارم برنامه های بیشتری بگذارند برای حجاب آقایان تا این برابری به طور کامل برقرار شود...
اصلا این طرفی که می گویم، طلایه دار ایجاد همه جور برابری اجتماعی است...
خیلی از وبلاگ نویسان، وبلاگ را یک جور روزنامه شخصی می دانند...
برای ایجاد برابری بین روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان هم کاری انجام گرفته... حالا که وبلاگ نویسان هم همچون روزنامه نگاران می روند هتل ، برابری مورد نظر ایجاد شده است...
احتمالا در آینده شاهد هتل رفتن مردمی هم که در تاکسی به تحلیل شرایط می پردازند خواهيم بود تا این برابری شامل حال تمام تحلیلگران در هر گوشه ای از اجتماع شود.
نوع دیگری از برابری که ایجاد شد را می توانیم در ماجراهای پیش آمده برای خبرنگار اخراج شده از مجلس به خاطر گفتن بعضی حرفها که نبايد و نيز نویسنده وبلاگ پویان ٬ یعنی خانم علی نژاد دنبال کنیم...
نفهمیدیم دقیقا چه شد که هرم سبز خود را از حضور ایشان محروم کرد...به همین خاطر هم نمی فهمیم چه می شود که وبلاگ پویان چند وقت یک بار از دسترس دور می شود... و از آن سو نخواهیم فهمید چه شده که دیگر بحث خاصی بر سر این ماجرا صورت نمی گیرد تا ما خیال نکنیم این ماجرا را کردند بهانه ای برای تبلیغات و بعد به دست فراموشی سپردند و خبرنگار پارلمانی را تنها گذاشتند...
ممکن است در آینده ای دور و نزدیک هم در کمال حیرت شاهد ایجاد برابری بین خبرنگار امروز و خبرنگاران دیروز و روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان باشیم...
اصلا مهمترین حرکت در راستای ایجاد برابری و عدالت اجتماعی در قبال خود این واژه ها صورت گرفت...
ما فکر می کردیم برابری و عدالت همه اش باید از یک طرف صورت بگیرد... به ما فهماندند که از آن طرف هم صورت می گیرد...
یعنی همیشه نباید یک را به دو رساند...
در سرزمینی که همیشه هشتها گروی نُه هاست ، می شود دو را هم به یک رساند...