توضیح و عذر خواهی : از خوانندگان گرامی وبلاگم به خاطر این پیش آمد عذر می خواهم . حقیقتا خودم هم فکر نمی کردم کار آن بحث به اینجا بکشد و قرار نبود وبلاگم تبديل شود به محل پاسخگويی به درگيريهای بی هدف ديگران با خودم ... تصورم این بود که شاید این بحث برای شما نکات جالبی در برداشته باشد ... اما متاسفانه پاسخ آخر آقای میلانی را که علی الحساب نقطه پایان این بحث می دانم ، ضعیفتر از آن می بینم که پیش بینی می کردم ...
البته ضعیف و اما فاخر ... به هر حال ادامه آن بحث نیست و از نظر من تنها اصرار است بر تخریب بیشتر که دامن زدن به آن را شایسته نمی بینم . حداقل در محیط وبلاگ ...
این نوشته من را هم بر من ببخشایید ، چون اشاره به بعضی نکات را لازم می دانستم .
نقاشی يک تصوير از وبلاگ اميد ميلانی
بله ... هر دم از این باغ بری می رسد ...
و در حال حاضر می بینم که من شده ام خوکچه آزمایشگاهی آقای میلانی و نیز وسیله تبلیغاتی ایشان برای نمایش تواناییهاشان ...
آقای میلانی در نقاشی یک تصویر سعی کرده اند بحثی را که در تشریح یک تصویر توسط من دنبال شده بود را پی بگیرند و موفق شدند با پی گیری آن به چیزهای بهتری هم دست پیدا کنند .
می توانستم من هم پاسخی برای ایشان داشته باشم و این نوشته را طولانی یا کوتاه به ادامه بحثی اختصاص بدهم که گرچه از آغاز بیهوده می دانستمش ولی برایم بازی جالبی بود .
اما در پی مواجهه با حرکت جدید آقای میلانی این احساس در من پدید آمد که ادامه این بازی بیهوده می تواند باشد . ( حتی حرکت برايم آن قدر پيچيده نبود که مجبورم کند دو سه روزی به بررسی اش بپردازم.)
چرا که این شک در من ایجاد شد که آقای میلانی حتی زحمت خواندن تشریح من را هم به خود نداده اند( و گرنه احتمالا به اين نتيجه می رسيدند که بيست و شش صفحه نمی تواند دقيقا تکرار نيم صفحه باشد ... يعنی من آنقدر ها بيکار نيستم . ) و چون دنبال بهانه ای می گشتند برای معرفی نرم افزار ویزیو و نمایش قدرت نقد خودشان بر مارکسیسم ، نشستند و ساعات زیادی وقت گذاشتند و نموداری کشیدند که من در آن گم شدم ... نمودار جالبی بود و البته من تا جایی خواندم که احساس کردم مربوط به بحث من بوده و البته تا همانجا هم هیچ چیز جدیدی پیدا نکردم. ( حقیقتا نمودار فوق العاده ای بود آقای میلانی ... البته من برای استفاده از واژه محورهای قدرت دلیل دارم و برای طرح خودم نیازی به استفاده از کلمات درشت ندارم ... دوست دارم بدانم کشیدن چنین نموداری توسط شما دلیلش چه بوده ؟ )
می دانم که بی پاسخ گذاشتن نقد آقای میلانی ، در نظر بسیاری از دوستان می تواند یک ضعف از سوی من به حساب آید ... که شايد مثلا پاسخی نداشته ام و به قول خودمانی کم آورده ام ...
کم که آوردم ... چون فکرش را هم نمی کردم آن همه متن را دارم برای کسی می نويسم که احتمالا زحمت يک بار دقيق خواندنش را هم به خود نمی دهد ... و اين همه اعتماد به نفس مرا وادار به کم آوردن کرد .
به یک ضعف هم باید اعتراف کنم ... خواندن نمودار آقای میلانی برایم دشوار بود و تنها چیزی که از خواندنش به دست آوردم این بود که اینکه آقای میلانی هنوز هم حالشان خوب است و کارهای فوق العاده ای می توانند انجام بدهند و هنوز نقد را با تمسخر اشتباه می گیرند و هنوز هر چه را که مورد علاقه شان باشد از متن دریافت می کنند و بعد که این کار را کردند سعی می کنند با توسل به شعبده آن را منطقی هم جلوه بدهند ...
طولانی شد ؟ کوتاهش : آقای میلانی تفسیر به رای می کنند . به روش خودشان بخواهم روشن کنم : همان کاری که بعضی از آیات عظام می کنند . تزریق معنی جدید و نامربوط ، به متن ...
از یک سو متن من را پوک می کنند و از سوی دیگر متن خودشان را بزک ...
چنان که برخی اسطوره های سیاسی و تبلیغاتی می کنند .
به هر حال ...
آقای میلانی واقعا زحمت کشیده اند و پاسخ من را خوانده اند ؟
با این حساب باز گشت به متن پیشین کاری غلط بوده ... من در پاسخم ، برخی مواضعم را تعدیل کرده ام . اعلام کرده ام برخی واژه ها نیاز به توضیح داشته اند و بعد توضیحشان داده ام ، و یک سری جاها نیز مستقیما به مواضع جدیدی اشاره کرده ام .
من گامی به پیش رفتم و آقای میلانی گامی به کجا ؟
آقای میلانی حرکت جدید من را نادیده می گیرند ، چون احتمالا در چند خط اولش اعلام انقیاد نسبت به ایشان نکرده ام و هنوز بر سر اندیشه خودم مانده ام .
و دوباره برای ادامه نمایش ، به گام پیشین باز می گردند ... البته اعتراف کنم ، اگر همین طور ادامه بدهند به جاهای خوبی خواهند رسید ... فقط پیشنهاد می کنم به جای متن من ، متنی از مثلا لنین انتخاب کنند که حداقل بحث نقد مارکسیسم خوبتر پیش برود و حوصله من هم بیش از این سر نرود .
چون اول نمی دانم من که خودم می گويم فمينيسم را بر کمونيسم ترجيح می دهم و آن را نيرومندتر و نجات بخش تر می دانم ، چطور است که متعلق به انديشه های کهنه مارکسيستی هستم .
و ديگر اينکه حقیقتا این نادیده گرفته شدن پاسخم را و تکه تکه کردن دوباره متن پیشینم را توهین آمیز می بینم .
در نمودار جدید تحریفها جدی تر بیان شده و تمسخرها و سرکوبها حالت شدیدتری به خود گرفته اند .
واژه هايی همچون نويسنده ناشی و توهينهای غير مستقيمی همچون مفتخور راحت تر به کار رفته ...
بالطبع علاقه ای ندارم به اینکه اندیشه ام و رفتارم بشود محلی برای تبلیغات یک نفر دیگر ...
چرا می گویم تبلیغات ؟
به نوشته آقای میلانی دوباره توجه کنید ... با جمله تبلیغاتی (( چیزی که پیشتر ندیده بودید )) آغاز می شود ... و در آخر ... بخش ه ، و ، ( ز جا افتاده ! ) ، ح ، ط و ی چه ربطی دارند به بحث؟معرفی نرم افزار ويزيو و بررسی کاربردهايش و تشويق به استفاده از آن و در آخر (( فقط لطفاً اگر از آن استفاده کردید، در گوشهای از کارتان یادی هم از من بکنید. )) ...
بچه بهانه بوده ؟ یک مثل قدیمی می گوید (( از قِبَل ِ بچه ، ننه می خوره آلوچه ! ))
خوب شد که من توانستم بهانه ای بشوم برای پروژه جدید آقای میلانی ...
اما بیشتر علاقمند بودم با برخورد حرفه ای تری مواجه شوم ... گرچه این برخورد هم حرفه ای بود ، به شرط آن که پورسانت بنده هم در نظر گرفته شود .
به هر حال بد نیست خیلی گذرا اشاره ای بکنم به بعضی نمونه ها ( فقط دو تا ! قول می دهم کوتاه باشد !) از آنچه پیش از این گفتم در همان نمودار ...
من در پاسخم بیش از دوصفحه به تشریح مفاهیم آرمانگرا ، شعور ، آرمانگرای کور و شعور بدون شور پرداخته بودم .
آقای میلانی مصرانه تحلیلهای من را نادیده می گیرند و با بازگشت به متن قبلی همان دریافت پیشین خود را ارائه می کنند . هنوز در نظر ایشان من آرمانگرایی کور را به شعور بدون شور يا چيزی جديد و شبيه به آن ترجیح می دهم .(( ترجيح آرمانگرايی کور به شعور بدون تعهد ))
واقعا باید پاسخی بدهم ؟ من وظایف مهمی در زندگی ام دارم که به من اجازه نمی دهند وقتم را بگذارم و مطلب پیشنیم را از آن ساده فهم تر توضیح بدهم .
در نمودار مربوط به آرمان و محرک ...
درباره چرایی غیر قابل دسترس بودن آرمان هم قبلا نوشته ام .
واقعا احساس می کنم آقای میلانی فقط طولانی بودن مطلب من را دیده اند و از خواندنش صرف نظر کرده اند ...
وگرنه عین بطالت بوده که پاسخهای جدید من را به کناری بنهند و به همان اظهارت قدیمی ام استناد کنند .
این موضع معنای رد اظهارات قدیمی ام را نمی دهد . من تمام گفته هایم در آن پاسخ اولیه را هنوز قبول دارم ... اما در پاسخ دوم ، سعی کرده ام آنها را دقیقتر به تصویر بکشم . آقای میلانی تصویر دقیق را رها کرده اند و به آن اشارات کوتاه بسنده نموده اند .
قطعا اشارات کوتاه اولیه راه را برای تفاسیر شخصی آقای میلانی باز تر می گذاشتند . پاسخ دوم زیاد راحت نمی توانست بازیچه قرار بگیرد ، حداقل به حکم کفصل تر ودقیقتر بودنش.
البته آقای میلانی نظرشان را درباره کسانی که پاسخ دوم من را تکراری ( و شاید بی ربط؟ ) نمی داستند گفته اند : (( خواننده بی دقت و غیر جدی )) ، یعنی هر کسی که با نظر آقای میلانی مخالف باشد !
نه ! نیازی نمی بینم پاسخ جدید بنویسم بر نظرات آقای میلانی ... نمودار آقای میلانی تکرار همان نظرات پیشین بود در لباسی بسیار فاخر ... این را به تلافی نمی گویم ... من قصد ندارم هیچ کودکانگی را در این مورد خاص دنبال کنم .
آنچه من دیدم و خواندم ( به سختی ! حقیقتا دشوار بود درک آن نمودار ... کاش بحث جالبتری در آن بود که حداقل مطلب نویی درمی یافتم ) هیچ نکته جدیدی در بر نداشت غیر از اینکه من احتمالا موجود ابلهی هستم !!!
به هر حال ... در پاسخ به این رفتار آقای میلانی ، من یک تشکر دارم ... چون نیازی نیست دوباره با نوشتن یک سری مطالب جدید وقتم را پای کاری بگذارم که هیچ خوش ندارمش ...
پس به عنوان پاسخ به این نقد نوین ، دوباره از شما می خواهم تشریح یک تصویر را بخوانید ...
سوا ل جدیدی مطرح نشده که پاسخ جدیدی بدهم.
حتی به سوالاتم در آن متن پاسخ گفته نشده ...
واقعا بعید می دانم آقای میلانی پاسخ من را خوانده باشند ... به هر حال حدود 60 ساعت وقت می خواسته اند برای کشیدن آن نمودار ... دست مریزاد! یک مثل قدیمی می گوید : (( بزک از سیاه بازی طولانی تر ))
درباره حرکت نوی آقای میلانی :
جدا از تمام مسائل ... باید بگویم این شیوه آقای میلانی برایم بسیار جالب بود . گر چه ، ارتباط خواننده با آن می تواند به خاطر آشفتگی اش سخت باشد . اما در صورتی که کمی منظم تر دنبال شود می تواند شیوه پاسخگویی از آب در بیاید ...
خسته نباشید آقای میلانی .
در ضمن ... خوانده هايتان و ذخيره تئوريکتان بالاست و تحسين برانگيز ... اما من اگر بخواهم با آنها آشنا بشوم فوکو را به شما ترجيح می دهم ... کلا ترجيح می دهم خودم و دوستانم را به منابع اصلی رهنمون شوم و نه به تفاسير شخصی ...
و درباره دوستان و پی گیران این بحث :
با تمام این حرفها و حتی با در نظر گرفتن پوزشی که در اول این متن از شما طلبیده ام ، باز هم اگر واقعا فکر می کنید من باید پاسخی بر این شبه نقد دوباره آقای میلانی بدهم ، لطفا دلایلتان را بگویید تا اگر مجاب کننده بودند ، حتما بنشینم و پاسخی بنویسم بر آن ...
به هر حال ... هنوز به عمل معتقدم و نه وراجی ... حالا عملم در پی شعور است یا نه ، خودتان قضاوت کنید . یا من را دیده اید و یا فقط خوانده اید .
به عمل کار بر آید ...