وقتی نام کارگر را می شنوم ، همیشه دو دسته عظیم کارگری در ذهنم شکل می گیرد .
کارگران بدنی و کارگران ذهنی ...
کارگران بدنی را در ذهنم ، کارگران صنعتی و برزگران و ... می بینم . یعنی تمام کسانی که با استفاده از نیروی بدنی ( البته با اتکا به نیروی فکری خود ) در امر تولید سهیم هستند.
کارگران فکری را هم کسانی می بینم که اندیشه تولید می کنند. مانند هنرمندان و نویسندگان ، نظریه پردازان ، فلاسفه و ...
گر چه هر دوی این دسته ها هم از ذهن و هم از بدن در امر تولید استفاده می کنند ، اما علت این جداسازی ، در نظر من این است که هر دسته در بخش خود از ذهن یا بدنش بیش از دسته دیگر کار می کشد.
و هر دو کارگر محسوب می شوند . و هر دو در شکل گیری یک جامعه و پویایی اش نه فقط یک نقش مهم ، بلکه نقشی به شدت تاثیر گذار غیر قابل انکار دارند.
کارگر خالق یک جامعه است.
اما کارگرانی هستند که مدتهاست ذهن من را به شدت به خود مشغول کرده اند . کارگرانی که هم زمان در هردوی این دسته ها قرار دارند .
و به یک نسبت از ذهن و بدنشان کار می کشند . و شریفترین کارگران زمین هستند.
این کارگران ، زنان هستند.
زنان از قدرتهای ذهنی والایی برخوردارند. طبق تحقیقی که سالها پیش خواندم ( مرجع را در حال حاضر دقیقا به خاطر ندارم ، اما در صورت نیاز و یا شک به گفته هایم ، می توانم آن را پیدا کنم و در اختیار قرار بدهم.)
زنان می توانند هم زمان به چند موضوع مختلف فکر کنند.
زنان می توانند در حالی که می گویند ، بشنوند بی آنکه از موضوع اصلی منحرف شوند و یا نتوانند درست به آن بیاندیشند.
از سوی دیگر ، زنان به خاطر ساختار بیولوژیک خاصشان ، بسیار صبور پرورش می یابند .
( و شاید این صبر بیش از حدشان ، باعث شد که چنین تحت ستم قرار بگیرند.)
و به خاطر اینکه در زایش و پرورش یک انسان نقش اصلی را دارند ، می توان این را گفت که از روحیه ای انسانی تر و انساندوست تر برخوردارند.
زنان از همان آغاز تاریخ نقش حامیان اصلی بشر را داشته اند.
مهمترین نیازهای بشر توسط زنان تامین می شده و می شود.
در دوران مادرشاهی ، مردان تنها وظیفه تهیه مواد اولیه را برعهده داشته اند و این زنان بوده اند که همیشه شیوه استفاده آن مواد را تعیین و تنظیم کرده اند.
در دوران مدرن زنان علاوه بر آن که در امور اجتماعی هم پا و حتی فراتر از مردان حرکت کرده اند ، هیچ گاه نقش فرا انسانی خود که حمایت از خانواده بوده است را نیز فراموش نکرده اند .
تربیت یک کودک معمولا توسط زن انجام می گیرد . و این عمل نه تنها چیزی کم از کاری که یک هنر مند می کند ــ در شکل دهی و صیقل دادن اندیشه یک اجتماع ــ ندارد ، بلکه گاه از آن فراتر نیز می رود .
چرا که ابزار ارتباط یک هنرمند نشانه ها هستند ، وبی شک نقش اصلی در آشنایی کودکان با نشانه ها و آموزش نشانه ها به کودکان را زنان بر عهده گرفته اند.
در هیچ گوشه ای از زندگی بشر نمی توان نقش موثر و مثبت و انکار ناپذیر زنان را مشاهده نکرد.
زنان همیشه چه در عرصه کار فکری و چه در عرصه کار بدنی ، شریفترین و نیرومند ترین کارگران بوده اند.
و همیشه ستمدیده ترین کارگران...
من در اینجا قصد بحث بر سر این موضوع ندارم که زنان را به لحاظ بیولوژیک ضعیفتر از مردان می پندارد. گرچه ، آن را هنوز نپذیرفته ام .
( کوتاه بگویم ... کدام زن با کدام مرد مورد مقایسه قرار گرفته است؟ آیا یک زن سرخپوست ضعیفتر از یک مرد تهرانی است؟ آیا صرفا عادت ماهانه زنان می تواند دلیلی بر ضعف آنها باشد؟ آیا اینکه یک مرد نمی تواند بیش از پانزده روز ارضا نشدن را تحمل کند ، خودش یک ضعف نمی تواند باشد؟ و آیا صرفا حالات طبیعی انسانی و جنسی دلیل بر ضعف و قوت می شوند؟ اگر زنی ورزشکار باشد و تغذیه مناسب داشته باشد و زیست روانی بدون مزاحمت ، باز هم ضعیفتر است؟ حتی از مردی در شرایط مشابه... می خواهم بدانم این مسئله ضعف بیولوژیک را در کدام مناطق و روی کدام اقوام مورد بررسی قرار داده اند؟ این مسئله ضعف بیولوژیک تنها یک یاوه است . )
مسئله مورد بحث من نقش انکار ناپذیر زنان در امر تولید اندیشه و ابزار حیات است.
اما حتی در مجادلات کارگری ، اغلب می بینیم که نقش زنان در این قضیه چندان پر اهمیت انگار نمی شود.
در مباحثات مختلف می شنوم که برخی این نقش را ذاتی زن می دانند.
بروم سراغ معنای ذات در فرهنگ لغت :
ذات : نفس و عین و جوهر و حقیقت چیزی.
و حالا جوهر چیست ؟
جوهر : اصل و خلاصه چیزی.
می توانیم بیشتر در این معانی فرو برویم.
در سخن ، ما معمولا به معنای عمومی واژه ها اشاره می کنیم و نه به معنای فرهنگی و دایرة المعارفی آن ...
آن چه به عنوان ذات می گویند چه در معنای فرهنگی و چه در معنای محاوره ایش ، چیز ی است غیر قابل تغییر... وقتی چیزی را ذات یک انسان می دانیم ، آن را خارج از کنترل او در نظر گرفته ایم.
در معانی واژه ذات ، به فطرت و غریزه نیز برمی خوریم.
اساسا آن چه در پس واژه ذاتی بودن به چیزی اطلاق می شود مخالفت ناپذیر بودن ، ناگزیری و اجبار است .
و وقتی می شنویم این اعمال ذاتی زنان است ، در اصل می شنویم زنان کار دیگری جز این نمی توانند بکنند!
و همین است که من را این چنین حیران می کند.
زن آیا نمی تواند صاحب فرزند نشود؟
نمی تواند در امر تولید سهیم نباشد؟
نمی تواند حامی اصلی خانواده چه در تامین نیازهای روحی و چه در تامین نیازهای جسمی نباشد.
یک زن به طور قطع صاحب تام اختیار خودش است.
( البته بحث من بر سر قانون نیست و آن بحث جداگانه دارد و می دانیم که قوانین در جوامع عقب مانده چنین چیزی را تایید نمی کنند.)
گر چه توان صاحب فرزند شدن را دارد ، اما اگر نخواهد ، می تواند این کار را انجام ندهد .
زنان در میل جنسی بسیار صبور تر از مردان هستند.
و این تازه در جوامعی است که تنها راه نداشتن فرزند عدم تن دادن به ارتباط جنسی است.
این تنها یک مثال بود . به هر صورت ، زنان می توانند تمام این چیزهایی که از نظر برخی کوته فکران ، ذات زن محسوب می شوند را پس بزنند.
هیچ زنی نیست که به صورت غریزی دست به کاری بزند . و اساسا دست زدن به اعمال صرفا بر پایه غریزه کار انسانهای بالغ و سالم نیست. ( در مورد این مطلب دلایلی دارم که در صورت نیاز در اختیار قرار خواهم داد .)
دلایل زیادی می توان در رد ذاتی بودن اعمال زنان آورد.
بسیاری دیگر زنان را موجوداتی احساساتی می دانند. و همین احساساتی بودن را نقطه ضعف او می دانند!!!
سوال من این است : احساساتی بودن منکر کدام یک از شرافتهای انسانی است؟ و کدام یک از تواناییهای انسان را زیر سوال می برد؟
و فرض کنیم احساساتی بودن یک خلق مذموم است!
خب! بیاییم چند دلیل که بر احساساتی بودن زنها می آورند را به خاطر بیاوریم.
زنان حتی به قیمت جانشان از آسیب رسیدن به فرزندانشان جلوگیری میکنند.
زنان در بیان درونیات خود کمتر به دروغ رو می آورند.
زنان در برون ریزی حالتهای درون ذهنی خود ، کمتر محدودیت دارند.
بگذارید برای طولانی تر نشدن مطلب همین ها را را بررسی کوتاهی بکنیم.
زن ، همانطور که گفتیم نقش اصلی را در پرورش و زایش یک کودک دارد. مرد در قضیه پرورش کودک ، تنها نقش مواد خام بی مصرف را دارد.
مواد خامی که در هر بار خود ارضایی های مردانه به مقدار فراوان دور ریخته می شود و نتیجه اش هیچ کودکی نیست!
برخی مردان خود را حامیان مادر تلقی میکنند.
اما بسیاری مادران کارگر و مبارز ثابت کرده اند تا چند ساعت پیش از تولد فرزندشان توان کار کردن دارند ، بی آنکه به فرزند آسیبی برسد و حتی بعد از آن هم حتی برخی مادران تنها به یک روز استراحت بسنده کرده اند.
باور کنید اینجاست که می خواهم تکرار کنم آن جمله را که می گوید :
زن بدون مرد ، مثل ماهی است بدون دوچرخه .
اما بگذارید از موضع خود ، فعلا خارج نشوم.
زنی که این چنین نقش مستقیمی دارد در تولد یک انسان ، چگونه می تواند نگران حفظ جان او نباشد . یک نجار وقتی یک صندلی می سازد برای نگهداری از آن هزار جور تدبیر می اندیشد.
و آن وقت به زنی که برای حفظ جان یک انسان ، تا پای جان خودش پیش می رود ، طوری لقب احساساتی می دهیم ، که انگار مرتکب جرمی علیه بشر شده است ؟
و دیگر ... آیا دروغ نگفتن یک جرم است بر ضد بشریت ؟
این که یک زن هراسی ندارد از بیان آنچه در ذهنش می گذرد نوعی عادت بد است ؟
این عدم هراس از خویشتن ، چه چیزی می تواند باشد غیر از شجاعت؟
به هر حال ... هر چه می اندیشم ، می بینم آنچه در زنان به عنوان ضعف بررسی می شود ، تنها نیروهای ناب انسانی است.
و آنچه این نیروهای ناب انسانی را زیر سوال می برد نیز ...
هراس از دست دادن توان سوءاستفاده همین نیروهاست.
به مردهایی فکر می کنم که با شنیدن واژه فمینیسم مو بر اندامشان راست می شود. جوش می آورند و به هراس می افتند.
چرا ؟
برای این که می ترسند از، از دست دادن مفید ترین و بی دریغ ترین نیروها ...
شبیه آنچه که مارکس و انگلس در مانیفست حزب کمونیست گفته اند: (( آنها زن را تنها یک ابزار تولید می شمارند.))
برخورد مرد با زن ، همانند برخورد سرمایه دار با کارگر است .
سرمایه دار از آوردن هیچ گون فشاری بر کارگر دریغ نمی کند ، و می خواهد همیشه او را در چنبره خویش گرفتار داشته باشد ، چرا که اگر کارگر نباشد ، منافع سرمایه دار به خطر می افتد.
و مردان نیز ...کابوس هولناکشان ، از دست دادن توان سوء استفاده از توان کار زنان هست.
زنان ... این شریفترین کارگران ، از دو سو مورد سوء استفاده قرار گرفته اند :
سرمایه دار و مرد.
هر دوی اینها در تلاشند برای حفظ زیست انگل وار خود ... و زن تنها تامین کننده و تضمین دهنده زیست این انگلها و زالو ها است.
پس ایشان از هیچ گونه اعمال فشار و ایجاد محدودیتی بر زنان کوتاهی نکرده اند.
و بزرگترین حربه آنها در این میان ساخت قوانین و فرهنگ ضد زن است.
و بر تمام زنان و مردان نیک سیرت این امر واجب است که مبارزه خود را با این تبعیض و ظلم چه در امور فرهنگی و چه در امور سیاسی پی بگیرند.
کما اینکه چنین کرده ند ...
و نباید فراموش کنیم ... با تحت فشار ماندن زنها ، آن چه که بیش از هر چیز در خطر نابودی و اضمحلال قرار می گیرد ، جامعه بشری است.
آن چه در اندیشه من زن را در والاترین جایگاه انسانی قرار می دهد ... انفعال قدسی زن نیست که مذاهب بر او تحمیل کرده اند .
فعالیت فرا انسانی زن است که او را چنین بزرگ گردانیده ... ونیز ستمدیده!
چرا که روش قدرت همیشه ایجاد تاریکی ، اعمال زور و تشویق انفعال است در برابر زور...
اما با این حال ... با تمام پیشینه ستم مردان بر زنان ... با تمام عمق و ریشه ضدفرهنگها ی ضد زن در ذهن بشر ... باز هم زنان هیچ گاه در حفظ جان و شزف بشر کوتاهی نکرده اند و در باز پس گیری حقوق خود و حقوق بشر ، همیشه طلایه دار تمام آزادیخواهان بوده اند.
زنان بزرگترین حامیان بشر هستند.
و زنان شریفترین کارگران همه اعصار بوده اند.
زن خالق یک جامعه است .
و زنان نه تنها بزرگترین حامیان انسانیت ، بلکه تجسم شرافت انسانی هستند.
زنده باد زنان آزاد.
پیروز باد مبارزه برای آزادی زنان.