شبکـــه‌ی تارعنکـــبوتـــی رنگــین به روایت ســـاســـان م. ک. عــــاصـــی


۱۳۸۳ بهمن ۱, پنجشنبه


بیلی باتگیت

ای . ال . دکتروف

ترجمه :

نجف دریا بندری

بخش اول :

ساسان: قبل از نوشتن هر چیز دوباره به قضیه همزادی خودم و آقای دکتروف اشاره کنم ... اول از همه اینکه دکتروف " ای . ال " دارد و من " م . ک " ... و نکته بعدی نظر مشترک من و دکتروف و بیلی درباره اندازه گردن است . گر چه بیلی قبلا چنین فکر نمی کرد ... اما فکر کنم نظرش تغییر کرده ...

بیلی : بله ... من حالا عقیده پیدا کرده ام که رمز اصلی تناسب اندام و زیبایی انسان ، چه مرد و چه زن ، در اندازه گردن اوست . اگر گردن آدم بلند باشد ، چند نتیجه حاصل می شود ، از جمله تناسب وزن با قد ، نوعی رعنایی در رفتار ، استعداد نگاه کردن در چشم دیگران ، چابکی تیره پشت و بلندی قدم ، و روی هم رفته نوعی شادی و شنگولی در حرکات و سکنات که به مهارت در ورزش و علاقه به رقص منجر می شود ... من این نظریه را به عنوان یک قانون مطلق یا حتی فرضیه ای که قابل اثبات یا ابطال باشد مطرح نمی کنم.این جزو مفاهیم دنیای علم نیست ، بلکه بیشتر به نوعی اشعار نسبت به حکمت عامیانه شباهت دارد که تا پیش از ظهور رادیو معقول به نظر می رسید.

ساسان : کاملا موافقم ... نمی خواهم دوباره آن مثال " مارگاریتا تره خووا " را پیش بکشم ... اما خودتان می دانید که ایشان یک نمونه فوق العاده برای اثبات این زیبایی هستند.

به هر حال ... آقای دکتروف ، شما در جایی صحبتی کرده اید ، که منطقتان من را به شدت به یاد چنین کنند بزرگان انداخت ... درباره دستکاری در تاریخ بود فکر کنم...

دکتروف : خب ، این که چیز تازه ای نیست ... خود من از دستکاری شکسپیر در تاریخ خیلی خوشم می آید . همچنین تولستوی . در این کشور ( من رفته بودم آمریکا!) ما درباره تاریخ کمی ساده لوحانه فکر می کنیم . ما خیال می کنیم تاریخ همان دنیای مکانیکی کامل نیوتون است که هر کس بخواهد می تواند ببیند و ساعتش را با او میزان کند. ولی تاریخ بیش تر به فضای منحنی شباهت درد و به زمان بی نهایت فشردنی و باز شدنی .

ساسان : حق با شماست ... البته نگاه آقای کاپی و دریابندری به تاریخ واقعا متفاوت است ... به هر حال تاریخ نویسها اغلب موجودات تنبل و خوابالویی به نظر من آمده اند ...

بیلی : ( می خندد) تاریخ نویسها بعد از آن که آبها از آسیاب افتاد تازه می روند خرابی ها را زیر و رو می کنند.

همه خندیدیم.

ساسان : آقای دکتروف ، حالا که بساط خنده پیش آمد ، نظرتان راجع به برنامه های تدریس نویسندگی چیست ؟

دکتروف : خب، یک خطر وجود دارد . از زمان جنگ جهانی دوم دانشگاه شده است حامی بزرگ نویسندگان .

ساسان : البته غیر از نویسندگان بزرگی که دارند از مد می افتند و مافیاهای ادبی ساخته اند و تا کسی می خواهد خارج از سایه آنها کاری بکند به قول آقای یزدانجو ترورش می کنند... بگذریم... می فرمودید.

دکتروف : در اصل شاعران برای امرار معاش این نقشه را کشیدند. در مجالس شعرخوانی رابرت فراست ...

ساسان : درست نمی شناسمشان.

دکتروف : مهم نیست ... بله ... در مجالس شعرخوانی رابرت فراست مردم زیادی جمع می شدند . دیلن تامس آمد از روی همین صحنه توی خیابان نود و دوم شعر خواند.

ساسان : غربی؟

دکتروف : نه شرقی... ناگهان این امکان جدید پیدا شد : این در عالم شعر مثل اختراع چیپس در عالم کامپیوتر بود . شاعران در دانشگاه ها کار پیدا کردند که هنر شاعری را تدریس کنند . بعد آنها شاعران دیگر را دعوت کردند که بیایند شعرشان را بخوانند.

ساسان : در کشور ما این ماجرا بیشتر در منازل و کافه ها اتفاق افتاد. خب؟

دکتروف : یک شبکه تشکیل شد . برنامه تدریس نویسندگی به وجود آمد. شاعران این نظام ارتباطی ثانوی شعر را ساختند . ما رمان نویسها هیچ وقت زیاد به این کار توجه نکرده ایم.

ساسان : دقیقا بر عکس رمان نویسهای ما...

دکتروف : دوستی شاعران با همدیگر خیلی بهتر از ماست. ما مدام داریم با ناشران خودمان سر و کله می زنیم . این بود که ما کمی دیر وارد این کار شدیم. با این همه فعلا وارد شده ایم. در سراسر کشور برنامه تدریس نویسندگی برقرار است. خطر بزرگ در این است که فقط نویسنده تربیت نمی کنند، بلکه معلم نویسندگی تربیت می کنند. به عبارت دیگر یک نفر می رود یک دوره نویسندگی را می گذراند ، یک فوق لیسانس نویسندگی می گیرد ، و فورا می رود دریک دانشگاه دیگر کار پیدا می کند که به جوان ها درس بدهد که فوق لیسانسشان را در نویسندگی بگیرند.

ساسان : خوب است که شما دردانشگاههای ما نبوده اید ... آنجا اصلا لیسانس مطرح نیست... کلا اگر نداشته باشی کارت زار است ... ولی داشتنش هم تغییری در موضوع ایجاد نمی کند ... اساسا دانشگاه جایی شده برای خوشگذرانی های توجیح شده و سالم که خودش خوب است ... از آن طرف مافیاهای ادبی ترک تازی می کنند... چه در دانشگاه ها چه بیرون آنها ... فقط می خواهند یاد بدهند ، البته آن چیزهایی که از نظر خودشان صحیح است ... به هر حال هفته ای نیست که یک نویسنده و یا شاعر جدید روی کار نیاید... کاری به بد یا خوب بودنشان ندارم... اما ...

دکتروف : بله ... به این ترتیب است که آن نظام ثانوی به وجود می اید یعنی استادان نویسندگی که استادان نویسندگی تربیت می کنند؛ این چیز بدی نیست . از یک طرف نتایج این کار را می بینیم ، آن هم این است که به طور کلی امروز نوشته های جوانان از لحاظ فنی خیلی مطمئن تر از گذشته است . اگر شما رمان اول فاکنر را بخوانید می بینید منظور من چیست . کتاب ناشیانه وحشتناکی است . بیش تر نویسندگانی که از دانشکده های نویسندگی در می ایند از فاکنر آن روز خیلی فنی تر می نویسند . از طرف دیگر افق نویسندگان دانشگاهی محدود می شود و میدان عمل و توجه آنها عموما اتاق خواب است و اتاق پذیرایی و و خانواده ...

ساسان : بنده بیشتر اتاق خوابی هایش را دیده ام ... در ادبیات ما این نوعش بیداد می کند.

دکتروف : درها را بسته اند و پرده ها را کشیده اند ، مثل این است که بیرون نه خیابانی وجود دارد ، نه شهری ، نه جاده ای ، نه جامعه ای . بله ، خطر اینجاست. ولی وقتی آدم به فکر نویسندگان خوبی می افتد که از برنامه های دانشگاهی در آمده اند و این که این ها چه قدر با ارزشند و ما چه قدر از داشتن آنها خوش وقتیم ، می بینیم که این ترتیب را نمی شود به کلی محکوم کرد ...

ساسان : حق با شماست ... اما من شخصا مافیاهای ادبی را جدا از این ماجرا حساب می کنم ... چون به حدی کثیف اند که حتی می توانند ادبیات را تا مرز نابودی پیش ببرند ... این روزها می بینم ، کافی است یک نفر وارد این مافیا ها بشود و از فردایش شروع کند از روزنامه ها جمله ببرد و به هم بچسباند تا به عنوان نابغه ادبی مطرح شود ... اینها هر خزعبلی را به عنوان جریان سیال ذهن و شعر سپید غالب می کنند و به مردم می خورانند. از این قضیه بگذریم ...

برچسب‌ها:



  Comments:  ارسال یک نظر
<< Home

[ خانه| پست الكترونيك ]

انتشار الکترونیکی نوشته‌های این وبلاگ همراه لینک، و چاپ آنها تنها با اجازه‌ی نویسنده (ساسان م. ک. عاصی) مجاز است

Home
E-mail
Feed

دیوارپَرده

راهــــــــــرو

گوگل ریـــدر

پیوندها

جستار
فرزان سجودی
حضور خلوت انس
نویسش نقطه الف در نقطه الف
N.EHT.1927. ART
یادداشت‌های شیوا مقانلو در کازابلانکا
نقره‌ی اثیر
...آمدم، نبودید
یادداشت‌ها و چیزهای دیگر
تنهایی پر هياهو
Sir Hermes Marana the Great
A Man Called Old Fashion
شوخی روزگار
آفتاب پرست
لولیتا
سرزمین رویاها
وضعیت بینابینیت
راز
زن‌نوشت
سپینود
موسیقی آب گرم
میرزا پیکوفسکی
امشاسپندان
قصه‌های عامه پسند
Osmosis
کتاب‌های عامه‌پسند
کتاب‌خونه
اگنس
ماهی_سیاه_کوچولو
دفترهای سپید بی‌گناهی
درباره نشانه
LIthium
لحظه
رگبار
گل‌تن
حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین
خرمگس خاتون
آدمهای خوب شهر
روز برمی‌آید
U2
لولیان
نوشته‌های اتوبوسی
Agrandissement
پیاده رو
Déjà Vu
فلسفه در اتاق خواب
ذهن سیال
دختر بودن
خودخویش‌نامه
زن نارنجی
1807
همشهری کاوه
غربتستان
دالان دل
برج شادی
لحظه‌هایی از بودن
آنکس که نداند
خودکار بی‌رنگ
شور
تفتستان
علیرضا معتمدی
ترانه‌ای در تاریکی
!همين كه هست
دنیای هیچ‌آلودِ من
گلاره و نارنج طلا
عاقلانه
داستانک‌های چوبی
مشعشع‌ نامه
مینیمال‌ها و طرح‌های رضآ نآظم
نگین
٤دیواری
صدف فراهانی
Frozen words
گلناز والا
ايزدبانو
الهه مهر
بیلی و من
روزمره
بانوی اردیبهشت
فلُّ‌سَفَه
دید هفتم
پاپریک
از مهتابی به كوچه تاريک
حبسیات
روایتی دیگر
راوی حکایت باقی
سوراخ تو دیوار
دندانهای تيز
نامه های جامانده
یادداشت‌های یک معترض

شعـــــر

نامه‌هایی به خودم
یداله رؤیایی
همین‌طوری نوزدهم
پاگرد
اتاقي از آن خود
...می‌خوام خودم باشم
کوتاه نوشته های من
من واقعی
Photo Haiku
کو
یادم تو را فراموش

ســایت‌ها

تغییر برای برابری
هزارتو
جن و پری
زنستان
آکادمی فانتزی
هنوز
هفتان
رادیو زمانه
بلاگ‌نیوز
بلاگچین
کارگاه
دیباچه
مجله‌ی شعر در هنر نویسش
هستیا
دوات
کتاب قرن

مـوسـیـقی

گفتگوی هارمونیک
BANG Classical
آرشه
هنر و موسیقی
My Reticence
Classic Cat
هرمس
مرکز موسیقی بتهوون
آوای باربد

عکاســــی

Masters of Photography
FanoosPhoto
Nazif Topçuoğlu
کسوف
یکی دیگه
نگین فیروزی

گالـــــری‌ها

Artchive
ژازه طباطبائی
آرون جاسینسکی
نگین احتسابیان
آزاده طاهائی
مکرمه قنبری
Chera na ...?

هنرکـــــــده‌ها

موزه هنرهای معاصر
خانه‌ی هنرمندان ایران
بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران

آرشـــــیو

دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
نوامبر 2009
ژانویهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
دسامبر 2010
فوریهٔ 2011
ژوئن 2011
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
آوریل 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
سپتامبر 2013
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
اکتبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
فوریهٔ 2015
آوریل 2015
مهٔ 2015
مهٔ 2017
ژوئن 2017
سپتامبر 2017
نوامبر 2018
دسامبر 2018
آوریل 2019
ژانویهٔ 2020
فوریهٔ 2020
مهٔ 2020

Counter