شبکـــه‌ی تارعنکـــبوتـــی رنگــین به روایت ســـاســـان م. ک. عــــاصـــی


۱۳۸۳ بهمن ۱۲, دوشنبه

متکلم وحده و راوی اول شخص

بخش اول

اشاره کوتاه و جالب یکی از دوستان خواننده وبلاگ به قضیه فرار کردن من از بحث ، برایم خیلی جالب تمام شد ...

ايشان در یک یادداشتشان گفته بودند که در تمام متنم اشتیاق به بحث نمايان است ...

گفتم ... اشاره کوتاهی بود ، اما باعث شد که به فکر فرو بروم ( معذرت می خواهم ... قصد بدی نداشتم ) ...

بله! من واقعا مشتاقم که درباره برخی مسائل بحث و گفتگو داشته باشم ...اما ... در همين حال٬من واقعا تلاش می کنم از بحث فرار کنم .

باری ... شايد قضيه اصلا فرار نيست... شايد هست و لی (اين گريز) نافی اشتياق من به بحث نيست...

و شايد کاری که من به آن مشتاقم بحث نام نمی گيرد...

از اول نگاه کنم ...از همان گريزم از بحث...

چگونه از بحث کردن می گريزم؟

اغلب اوقات هنگام مباحثه با دوستان ، سر و ته ماجرا را با یک " بگذریم " هم می آورم یا گاهی اوقات با خباثت تمام موضوعات را آنچنان با هم گره می زنم که مادرشان هم دیگر نشناسدشان ...

به جرات می گویم قدرت عجیبی در بیان اندیشه ها و پاسخهای متناقض دارم ...

يکی از دوستان قديمی ام در مورد روش گفتگوی من یک اشاره جالبی داشت...می گفت ، ساسان وقتی حرف می زنه ، جمله دومش جمله اولش را نقض می کنه و جمله سوم جمله دوم را نقض می کنه و جمله اول را تایید می کنه ... و همین جور می رود تا آخر...

خودم متوجه اش نشده بودم ! اما چند دوست دیگر نیز این قضیه را تایید کرده اند ...

به هر حال ... اعتراف می کنم ، در مواقع زیادی اگر طرف بحث قدرتمند نباشد ، به شدت بحث را گره می زنم ... کور می کنم ... نابود می کنم .. یا آنقدر طولانی اش می کنم که کسی یادش نیاید آغاز بحث چه بوده ...

از چه می گريزم؟

قبلا گفته ام ... یکی از هراسهایم این است که دانش اندکم پاسخ گوی بحث نباشد ...

البته رک بگویم...این موضوع ربطی به دانش طرف بحث ندارد... شخصا شرمی احساس نمی کنم از اعتراف به کم سوادی و نادانی ام ... همیشه هم گفته ام که شاگردم و شاگرد باقی خواهم ماند ... ( لطفا کمی از فرهنگ شکسته نفسی برای خود بزرگ سازی دور شوید ... صادقانه و جدی گفتم )

به هر حال نه دوست دارم اطلاعات غلط بدهم،و نه دوست دارم با اطلاعات ناقص مباحثه کنم ...مگر از نوع افلاطونیش ( هنوز کسی به من نگفته افلاتون صحیح است یا افلاطون) ... که البته قدرت آن جور هدایت بحث را ندارم ... اما از شرکت در چنین بحثهایی واقعا خرسند می شوم و درس می گیرم ...

به طور کل بحثهایی را که بر دانش تجربی استوارند ترجیح می دهم ... آنجا دیگر مسئله حیطه دانش شخصی است ... آن قدر که داری می دهی و آن قدر که طرف بحث دارد می گیری ...

اما گریز دیگرم ... از آدمهایی است که مشخصا دانشی در مورد موضوع بحث ندارند ، اما با قدرت تمام از چیز غریبی به نام (( من کم نمی آورم )) دفاع می کنند (همان فرهنگ ملی !)...

آقا و یا خانمی که در عمرش نه داستانی و نه نقدی نوشته و نه کتابی در مورد نقد ادبی و روش شناسی ادبی خوانده و نه حتی مطالعه درستی در زمینه ادبیات داشته و نه نقدی خوانده ، می نشیند و با حرارت تمام در مورد ادبیات بحث می کند... اندیشه ها را زیر سوال می برد و می کوبد و ...

در مورد تئاتر بحث می کند و لغلغه دهانش آرتو و گروتوفسکی اشت ، بی آنکه حتی یک جمله درباره شان ( یا از آنها ) خوانده باشد و یا اندیشیده باشد به آن ... و هنوز فکر می کند تئاتر بی رحم یعنی چشم تماشاگر را در آوردن ... و می نشیند با جدیت تمام تئاتر نه تنها مملکتمان ، که تمام دنیا را به نقد می کشد ...

بر یک نکته تاکید کنم ... مهم آنچه خوانده نیست ... به هیچ وجه ... گفتم ... به دانش تجربی بیشتر اعتقاد دارم ... استاد گرامی تئاترم ( که به جرات می گویم یکی از بهترین مدرسان بازیگری در ایران هستند ) بارها گفته اند که حجم عظیمی از دانش خود را از طریق تجربه به دست آورده اند نه صرفا مطالعه ...

این منطقی تر به نظر می آید ... واقعا احساس می کنم دانش منحصر به مطالعه نمی تواند مورد اطمینان قرار بگیرد .

شاید اعتقاد داشته باشید به اینکه بسیاری از علوم قابلیت مورد تجربه قرار گرفتن را ندارند ...

اما مخالفم ...

یک نفر می تواند کتب زیادی در زمینه زبان شناسی (مثلا ) مطالعه کرده باشد ... اما از نظر من تا عملا با مقوله زبان درگیر نشده باشد ( نخوانده باشد ، ننوشته باشد ... نه به صورت یک عمل روزانه ، بلکه به صورت یک عمل حرفه ای ، یعنی عمل برای آفرینش ، یادگیری با برنامه و هدف تقریبا مشخص ) تا اصول و قواعد را در عمل و اندیشه به چالش نکشیده باشد ، و تا یک بار حداقل با همان مثال ساده درخت ( صوت آن ، نوشتارش و تصویرش ) درگیر نشده باشد نمی تواند خود را زبان شناس بداند ... در علوم نظری دیگر هم چنین است ...

کسی مثل بارت ، تنها یک محقق و اندیشمند نبود ، او مقوله اندیشه را تجربه کرد ...

تجربه می تواند یک تحلیل باشد ، یک ادراک ، چند ساعت فکر کردن ، مشاهده کردن ... یک مقوله نظری را در اندیشه و در ذهن می تواند تجربه کرد ... و حتی معتقدم می توان در دنیای مادی نیز آن را به تجربه گذاشت ...

شاخصه دانش میزان مطالعه فرد نیست ... حداقل می توانیم بگوییم صرفا نیست.

دانش یک امر اشرافی ، روشنفکرانه ، دانشگاهی یا کافه ای نیست ... دانش شناخت هستی است و عملکرد آن و شناخت موقعیت خویش در هستی ... ( اگر هستی را، هم امر مادی بدانیم هم امر ذهنی )

سه نفر از دوستان گرامی و صاحب احترامم(آقای مهرداد عمرانی،آقای سیامک کریمخان زند و خانم اران ابراهیمی ) در نظر من منتقدان کم نظیری هستند ... شخصا حاضرم هر کاری بکنم تا نظراتشان را در مورد کارهای خودم و دیگران بدانم... و در مدتی که افتخار دوستی با ایشان نصیبم شده ، همیشه جزو اولین نفراتی بوده اند که کارهای من را خوانده اند و راهنمایی ام کرده اند ... خودشان می گویند که تا به حال به طور جدی مطالعه ای در زمینه نقد ( چه ادبی و چه بی ادبی!) نداشته اند ... پس چه چیز چنین گستره دید وسیعی در اختیارشان گذاشته و چگونه می توانند با چنان هوشمندی به نکات ظریف یک اثر دست پیدا کنند ...

جواب من این است :

زندگی ! آنها درست زندگی کرده اند ... یعنی خوب دیده اند ، خوب شنیده اند ، به تمام این دریافتها اندیشیده اند ... و صاحب چیزی شده اند به نام خرد .

یعنی قدرت درک و تحلیل قضایا ... دانشی نسبت به هستی کسب کرده اند.

خب!

از دو نقطه اساسی گریزم گفتم ... بی دانشی خودم و دیگران من را از بحث گریزان می کند... جایی هم که با یک اهل دانش طرف باشم ، دیگر نیازی به بحث نمی بینم ... باید نشست و شنید و آموخت.

اما این همه مطلب نیست ... تمام اينها به من کمک کرد ٬ تا بتوانم یک دلیل دیگر نيز برای میل به گریز از بحث پیدا کنم ... دلیلی که من را توجیه می کند تا هم گفتگويی شبيه به بحث داشته باشم و هم دست به تخریب بحث بزنم... و هم به موقع بتوانم از آن بگريزم.

اسم این دلیل را می گذارم (( متکلم وحده و راوی اول شخص ))

و به شرح آن می پردازم.



  Comments:  ارسال یک نظر
<< Home

[ خانه| پست الكترونيك ]

انتشار الکترونیکی نوشته‌های این وبلاگ همراه لینک، و چاپ آنها تنها با اجازه‌ی نویسنده (ساسان م. ک. عاصی) مجاز است

Home
E-mail
Feed

دیوارپَرده

راهــــــــــرو

گوگل ریـــدر

پیوندها

جستار
فرزان سجودی
حضور خلوت انس
نویسش نقطه الف در نقطه الف
N.EHT.1927. ART
یادداشت‌های شیوا مقانلو در کازابلانکا
نقره‌ی اثیر
...آمدم، نبودید
یادداشت‌ها و چیزهای دیگر
تنهایی پر هياهو
Sir Hermes Marana the Great
A Man Called Old Fashion
شوخی روزگار
آفتاب پرست
لولیتا
سرزمین رویاها
وضعیت بینابینیت
راز
زن‌نوشت
سپینود
موسیقی آب گرم
میرزا پیکوفسکی
امشاسپندان
قصه‌های عامه پسند
Osmosis
کتاب‌های عامه‌پسند
کتاب‌خونه
اگنس
ماهی_سیاه_کوچولو
دفترهای سپید بی‌گناهی
درباره نشانه
LIthium
لحظه
رگبار
گل‌تن
حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین
خرمگس خاتون
آدمهای خوب شهر
روز برمی‌آید
U2
لولیان
نوشته‌های اتوبوسی
Agrandissement
پیاده رو
Déjà Vu
فلسفه در اتاق خواب
ذهن سیال
دختر بودن
خودخویش‌نامه
زن نارنجی
1807
همشهری کاوه
غربتستان
دالان دل
برج شادی
لحظه‌هایی از بودن
آنکس که نداند
خودکار بی‌رنگ
شور
تفتستان
علیرضا معتمدی
ترانه‌ای در تاریکی
!همين كه هست
دنیای هیچ‌آلودِ من
گلاره و نارنج طلا
عاقلانه
داستانک‌های چوبی
مشعشع‌ نامه
مینیمال‌ها و طرح‌های رضآ نآظم
نگین
٤دیواری
صدف فراهانی
Frozen words
گلناز والا
ايزدبانو
الهه مهر
بیلی و من
روزمره
بانوی اردیبهشت
فلُّ‌سَفَه
دید هفتم
پاپریک
از مهتابی به كوچه تاريک
حبسیات
روایتی دیگر
راوی حکایت باقی
سوراخ تو دیوار
دندانهای تيز
نامه های جامانده
یادداشت‌های یک معترض

شعـــــر

نامه‌هایی به خودم
یداله رؤیایی
همین‌طوری نوزدهم
پاگرد
اتاقي از آن خود
...می‌خوام خودم باشم
کوتاه نوشته های من
من واقعی
Photo Haiku
کو
یادم تو را فراموش

ســایت‌ها

تغییر برای برابری
هزارتو
جن و پری
زنستان
آکادمی فانتزی
هنوز
هفتان
رادیو زمانه
بلاگ‌نیوز
بلاگچین
کارگاه
دیباچه
مجله‌ی شعر در هنر نویسش
هستیا
دوات
کتاب قرن

مـوسـیـقی

گفتگوی هارمونیک
BANG Classical
آرشه
هنر و موسیقی
My Reticence
Classic Cat
هرمس
مرکز موسیقی بتهوون
آوای باربد

عکاســــی

Masters of Photography
FanoosPhoto
Nazif Topçuoğlu
کسوف
یکی دیگه
نگین فیروزی

گالـــــری‌ها

Artchive
ژازه طباطبائی
آرون جاسینسکی
نگین احتسابیان
آزاده طاهائی
مکرمه قنبری
Chera na ...?

هنرکـــــــده‌ها

موزه هنرهای معاصر
خانه‌ی هنرمندان ایران
بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران

آرشـــــیو

دسامبر 2004
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005
مارس 2005
آوریل 2005
مهٔ 2005
ژوئن 2005
ژوئیهٔ 2005
اوت 2005
سپتامبر 2005
اکتبر 2005
نوامبر 2005
دسامبر 2005
ژانویهٔ 2006
فوریهٔ 2006
مارس 2006
آوریل 2006
مهٔ 2006
ژوئن 2006
ژوئیهٔ 2006
اوت 2006
سپتامبر 2006
اکتبر 2006
نوامبر 2006
دسامبر 2006
ژانویهٔ 2007
فوریهٔ 2007
مارس 2007
آوریل 2007
مهٔ 2007
ژوئن 2007
ژوئیهٔ 2007
اوت 2007
سپتامبر 2007
اکتبر 2007
نوامبر 2007
دسامبر 2007
ژانویهٔ 2008
فوریهٔ 2008
مهٔ 2008
ژوئن 2008
ژوئیهٔ 2008
اوت 2008
سپتامبر 2008
اکتبر 2008
نوامبر 2008
دسامبر 2008
ژانویهٔ 2009
فوریهٔ 2009
مارس 2009
آوریل 2009
مهٔ 2009
ژوئن 2009
ژوئیهٔ 2009
اوت 2009
سپتامبر 2009
نوامبر 2009
ژانویهٔ 2010
مارس 2010
آوریل 2010
مهٔ 2010
ژوئن 2010
ژوئیهٔ 2010
اوت 2010
سپتامبر 2010
اکتبر 2010
دسامبر 2010
فوریهٔ 2011
ژوئن 2011
مهٔ 2012
ژوئن 2012
ژوئیهٔ 2012
اکتبر 2012
نوامبر 2012
آوریل 2013
ژوئن 2013
ژوئیهٔ 2013
سپتامبر 2013
آوریل 2014
مهٔ 2014
ژوئن 2014
اکتبر 2014
دسامبر 2014
ژانویهٔ 2015
فوریهٔ 2015
آوریل 2015
مهٔ 2015
مهٔ 2017
ژوئن 2017
سپتامبر 2017
نوامبر 2018
دسامبر 2018
آوریل 2019
ژانویهٔ 2020
فوریهٔ 2020
مهٔ 2020

Counter