هيچ دسته بندی را نمی پذيرم !
می دانم که یک وبلاگ تا پا بگیرد ، زمان می برد ... و خوشحالم که چند نفر از گرامی ترین دوستان و اساتیدم ، نوشته های من را می خوانند و با نظراتشان من را راهنمایی می کنند...
خب ! من هم منتظر نبودم از روز اول صدها خواننده داشته باشم. این پیش توضیح...
از کمی بعد از اول بگویم ... این نوشته نه یک توضیح است و نه یک جوابیه و نه یک هرچیزی که دلت بخواهد از آن برداشت کنی ...
۱ ــ اگر کمی صبر داشته باشی مطلبی را به نام " متکلم وحده و راوی اول شخص " به پایان می رسانم و در وبلاگ می گذارم ... تا توضیحی باشد بر قضیه تناقضات شخصی من ...
۲ ــ چرا تو هم جزو همان دسته ای قرار می گیری که می گویم به محض اعتراف به کم دانشی ، آن را تبدیل به چماق می کنند؟
منظور : گفته ام یا نگفته ام به خاطرم نیست... به هر حال ... از مقالات اغلب نشریات چندان خوشم نمی آید ... و مقاله نوشتن را دوست دارم ... تنها کسی که بازخواستم نمی کند خودم است ... و تنها کسی که بازخواستش می کنم ، خودم است .
۳ ــ یاشار عزیز نکته ای را در مورد وبلاگهای تخصصی به من گفت ... نمی دانم وبلاگ من تخصصی است یا نه... در حقیقت فکر هم نمی کنم تخصصی باشد ... اگر تخصصی یعنی پرداختن به یک موضوع خاص به صورت حرفه ای ...
و با این حساب دلیل آنکه وبلاگهای معروف را نمی خوانم نیز پیدا می کنم ... از هر چیز تخصصی به معنای امروزیش ، به معنای کافه ایش ، به معنای کتابیش ، به معنای " فقط من هستم که می فهم " اش ، بیزارم.
به هر حال ... اگر منظور از تخصصی آن باشد که به موضوعاتی همچون روابط شخصیم و اینکه دیروز " تو کافی شاپ با بچه ها نشسته بودیم و قهوه ترک می خوردیم و تولد مرتضی بود و خیلی خوش گذشت " نمی پردازم ... خب! احتمالا وبلاگ من می تواند تخصصی باشد... حالا چه سود ؟
پس در این میان فقط بسیار بسیار سپاسگزار یاشار عزیز می شوم که دانش خود را دوستانه در اختیارم می گذارد ، تا بهتر بتوانم ببینم و بخوانم.
۴ ــ من طنز می نویسم؟ ... قبلا هم گفته ام ... نمی دانم چرا هر چیز خنده داری در ورطه معنای نابودگر طنز گرفتار می آید... و نمی دانم چرا واژه ظریف طنز به هر چیز خنده داری اطلاق می شود ...
به هر حال ... هرچه هست ، این زبان و صدایی است که من به طور کل برای این مجموعه انتخاب کرده ام ... و تا وقتی که به نظر کار آمد باشد نیز خواهد بود ... هر چیز هست همان است ... هیچ دسته بندی را نمی پذیرم.
اما واژه حوصله سر بر !
قرار است چه کار کنم... اینکه در اغلب متون ، احساس خنده بر کسی عارض می شود یعنی تکراری بودن؟
( از دوستانی که دوستانه واژه طنز را در مورد نوشته هایم به کار برده اند عذر می خواهم... منظورم شما نیستید ... فرق می کند کسی که بین طنز و جوک فرق می گذارد ... و تفاوت هست بین کسی که هجو را می شناسد و قدرتش را و کسی که هجو را به گند کشیدن می داند ... با هم او صحبت می کنم ... )
خب ! طنز هم می نویسم قبول... اما چگونه ؟ با چه هدفی؟
حاضر نيستم با پذيرفتنش به همان دامی بيفتم که طنز مدرن افتاد ... يعنی در اختيار بودن ... يعنی از دست دادن قدرت راديکال طنز ... يعنی کند کردن تيغ ...
( آيا تيغ من تيز است ؟ ... اهميتی ندارد ... و شايد به همين خاطر است که با اين قضيه ( تيغ بودن يا نبودن ) مقابله می کنم .)
۵ ــ به من بگو... اگر نظری داری به من هم بگو ...
۶ ــ طولانی ... مطالب طولانی اند ... و از حوصله خواننده وبلاگ خارج ... یعنی چه ؟
یعنی باید جمله قصار بنویسم؟ ... یا مطلبم را به خاطر جذابیت شقه شقه کنم؟
این حکم را می پذیرم ... طولانی است مطالبم ... اما من آنچه فکر می کنم نیاز است را می نویسم ... آنچه ذهنیتم برا ی بیان شدن به آن نیاز دارد و آنچه صدای متنم طلب می کند.
۷ ــ دقیقا خیال می کنی من یا خودت که هستیم؟ می گویند اگر بیل زنی باغچه خودت را بیل بزن ... این بیلی که تو در باغچه می زنی ، یا بیل زنش خودت نیستی ، یا اگر خودت هستی ...!!!؟
۸ ــ اما با این مطالب طولانی ، بدون فاصله زیاد مطلب جدید گذاشتن ... اینجا حق با شماست ...
۹ ــ به هر حال ... فکر نمی کردم این قدر بعضی حرفها مضر باشند ...
کمی به پرسشهایمان فکر کنیم ... کمی به نقدهایمان بیاندیشیم ... قول می دهم از آن به بعد بُراتر خواهند شد...
البته اگر مسئله فقط گفتن نباشد ...
و نیز به نقد دیگران بیاندیشیم ... به قول دکتر نوایی ، کرکره ها را نکشیم پایین و دنبال جواب بگردیم!
و حالا در آخر بگویم :
حقیقت چیزی نیست که همه جا بتوان بر زبان آوردش ...