دوباره بروم سراغ جملاتی که دوست دارم ...
يعنی با خواندن يا تکرار کردنشان پيش خودم نه تنها لذت می برم ٬ بلکه چيزهای مهمی را نيز به ياد
می آورم و در دستور رفتار و انديشه ام قرار می دهم...
ديگر چيزی نمی گويم درباره شان ... خودتان بخوانيد.
(( عشق ادبيات است و عقل رياضيات ... در ادبيات هر چيز می تواند ممکن باشد ٬ اما در رياضيات تنها اموری ممکن می شوند که در قوانين رياضی بگنجند .
و من يک اديبم! ))
و ديگری :
(( فکر می کنيم ندانستن است که منجر به طرح يک سوال می شود .
اما بايد اقرار کرد ٬ طرح و پرسيدن يک سوال به دانش عميقتری نياز دارد. ))
و بعدی را که کمی چاق و چله تر است در يک بخش جداگانه می نويسم...